یاسهاسبزخواهندشد ؛
نمیدونم کسی تاحالا تو دانشگاهِ ما اینکارو کرده بود یا نه، ولی ما یکشنبه اینکارو کردیم. یه کیک و یه شمع روش و کلی جیغ و داد وسط حیاط دانشگاه. چند هفتهای بود که هماهنگ شده بودیم که یکشنبه در یک حرکت انتحاری ریحانه رو غافلگیر کنیم. شاید اونقدر خاص نبود. شاید آهنگ نزاشتیم، کار خاصی نکردیم و مناسک خاصی برای این تولد اجرا نکردیم، ولی دلم میخواست تا جایی میتونم و دستم میرسه، این هفته یه خاطره قشنگ هم وسطش برای ریحانه داشته باشه. و با اینکه ریحانه همیشه غافلگیریها رو میفهمه اما اینبار نفهمید و این واقعا برای من یه موفقیتِ خیلی بزرگ بود. همش همین عکساییه که از ریحانه و کیک گرفتیم ولی، حداقل من که دوسش داشتم، چون فکر کنم ریحانهم دوسش داشت.
[پن: کیک رو خودم پختم، با کمکهای شایانِ خاله جانِ گرام. ولی تزئین و خامه کشی کیکو شما بیین! کارِ خودمه، اصلا اوفی]
#ولاکس
چند ساعت پیش داشتم به یاسمین نگاه میکردم و به این فکر میکردم که خدا چطوری این حجم از مهربونی و خوشقلبی و قشنگی رو در یک نفر جا داده؟ چطوری این آدم حتی با کسی که نمیشناسه اینقدر مهربونه؟ قشنگ.
پسرا خیلی عجیبن، یهویی میبینی تو یه جمعی باهم رفیق میشن شروع میکنن حرف زدن درباره چیزایی که تو صدسال استاک کردی تا درش بیاری. عجیبن.
من یک پدیدهای رو تازه کشف کردم، به اسم صحن گوهرشاد. فوقالعادست، حتما نصب کنید.