یاسهاسبزخواهندشد ؛
از دیشب؛
دیشب که از بیآرتی پیاده شدیم، تا ورودی مترو لباسهارو با نورا نگاه میکردیم. خیلی خوشگل بودن، هم شیک بودن هم زیادی جلف نبودن. بهش گفتم: یه روزی میایم اینجا باهم برای کسی که دوستش داریم لباس میخریم. بههم قول دادیم و قرار گذاشتیم. و من حتی رنگهامم انتخاب کردم برات. سیاه، سفید و سبز.
رضا هلالیreza_helali_roo_sepid 128.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
آخ امامرضا..
یاسهاسبزخواهندشد ؛
آخ امامرضا..
چقدر روزهایِ سیاهی بود بچهها..
یادآوری دقیق همه اون حسها باعث میشه دوباره بخوام زندگی رو متوقف کنم..
رسیدم به مرحله انجام کارهایِ احمقانهای که هشدار داده بودم به ریحانه که جلوم رو بگیره. ولی داره نمیگیره، دارم عقلم رو از دست میدم بچههاجون و این خیلی خطرناکه.
هدایت شده از [سِد علی]
فریاد میزدم که: نگاهم نمیکنی؟
نادیدهام گرفتی و گفتی سکوت کن
#سید_علی_حسنی
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نمیدونم سوژه چیه، ولی اگر یه سوژه خوب داشتم عکس قشنگی بود.
لبتاپِ برادر رو صبح سه شنبه که ارائه داشتم برده بودم دانشگاه. فهمیدم اکتیو نیست و پاورپوینت کار نمیکنه و حتی فتوشاپ هم نداره روش و منم نت کافی برای دانلود فتوشاپ نداشتم. از فرط بیچارگی اول یو ساعت خوابیدم تا بعدش ببینم دنیا دست کیه و در نهایت میدونید با چی پاور زدم؟ اینستا :)))))