یاسهاسبزخواهندشد ؛
نه دیگه اصلا فرهیخته نیستم هادی.
اینو، شب آخر مشهد بودن، توی راهآهنِ مشهد دانلود کردم. کاش امیدوارم نمیکردی. کاش کاش کاش..
شاید باور نکنی ولی من از دیشب تا حالا ناراحتم، هنوز ناراحتم. حق ندارم ناراحت باشم حقیقتا ولی قلبم متوجه نیست. هی بیشتر توی سیاهچاله خودم فرو میرم، و هی بیشتر فکر میکنم و نتیجه میگیرم، فکر میکنم و نتیجه میگیرم. ولی نباید این حسهارو به بقیه منتقل کنم. نباید اون دوست بد انرژیه باشم. باید آدما رو خوشحال نگه دارم، چون خودمم به خوشحالی اونا وصلم. از یه جایی به بعد ناتوانم در پنهون کردنِ غصههام و زمانی که غصه دارم، همه چیز خیلی راحت بِهَمَم میریزه..
ببین دنیا واقعا کوچیک هست خب؟ ولی واقعا تو میتونستی اون روز اونجا نباشی. یا من مُرده باشم مثلا. مثلا!
یاسهاسبزخواهندشد ؛
کاش یه بچه کلاغ بودم تو حیاط دانشگاه، کاش هیچوقت حانیه نبودم.
کاش یه گربه لمیده بودم تو گلزار، کاش هیچوقت حانیه نبودم.