داداشم دیشب جلو یه ایل و تباری گفت اگر منبع آمونیاکِ حیفارو بزنن من شام میدم. زدن. شانستو مرد، شانستو :)))).
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشم میاد از این آقاهه و مکث.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
چمیدونم ، مثلا بیا بگو روزت مبارک.
چمیدونم، مثلا بیا بپرس:«خوبی؟ زندهای؟ سالمی؟».
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دستِ خدا با ماست.
ظهر جمعه غذا عین زهرمار از گلومون میرفت پایین. به هرچیزی که نگاه میکردم، بغضم میترکید. مخصوصا وقتی که خبر شهادت سردار حاجی زاده رو تایید کردن. واقعا دلم میخواست برای همیشه از روی زمین محو بشم، افسرده، نا امید، خسته. ولی حالا دیگه نه. انگار خدا بهم یه آرامش و یه شعف خاصی عطا کرده. شاید فقط به من نه به همه. وگرنه غمِ این سردار به تنهایی قابلیت داشت، سه برابر شهید رئیسی منو زمین بزنه. غمِ همه این اتفاقات، این آدما..
نزده، هنوز استواریم. دیروز عید رو جشن گرفتیم، غذا دادیم، روی غذاها شعار نوشتیم، شربت پخش کردیم، رجز پخش کردیم و هیچجایِ این کارها یأس نبود. شاید این قوت قلب و آرامشِخاطر رو بعد از دیدن پیام ویدیوییِ جمعه شبِ آقا به دست آوردم، نمیدونم. ولی هرچیزی که بود، باعث شده حالا به این فکر کنم که حانیه رو کجا میتونم خرجِ وطن و آرمان بکنم؟ الان باید چیکار کنم؟ و "یدالله حیدر" گوش میدم و از ته قلبم مطمئنم که دست بالایِ دست امیرالمومنین شیعه ها نیست.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ظهر جمعه غذا عین زهرمار از گلومون میرفت پایین. به هرچیزی که نگاه میکردم، بغضم میترکید. مخصوصا وقتی
شما هم بهش فکر کنید که کجا و چطور میتونید خرج بشید؟ حداقلش خوندنِ یه سوره فتح یا دعای توسله.
قلموم رو هرچی میشورم بازم توش رنگِ گواشه. هرچی لعنت بفرستم به سازنده گواش کمه.