یاسهاسبزخواهندشد ؛
دستِ خدا با ماست.
ظهر جمعه غذا عین زهرمار از گلومون میرفت پایین. به هرچیزی که نگاه میکردم، بغضم میترکید. مخصوصا وقتی که خبر شهادت سردار حاجی زاده رو تایید کردن. واقعا دلم میخواست برای همیشه از روی زمین محو بشم، افسرده، نا امید، خسته. ولی حالا دیگه نه. انگار خدا بهم یه آرامش و یه شعف خاصی عطا کرده. شاید فقط به من نه به همه. وگرنه غمِ این سردار به تنهایی قابلیت داشت، سه برابر شهید رئیسی منو زمین بزنه. غمِ همه این اتفاقات، این آدما..
نزده، هنوز استواریم. دیروز عید رو جشن گرفتیم، غذا دادیم، روی غذاها شعار نوشتیم، شربت پخش کردیم، رجز پخش کردیم و هیچجایِ این کارها یأس نبود. شاید این قوت قلب و آرامشِخاطر رو بعد از دیدن پیام ویدیوییِ جمعه شبِ آقا به دست آوردم، نمیدونم. ولی هرچیزی که بود، باعث شده حالا به این فکر کنم که حانیه رو کجا میتونم خرجِ وطن و آرمان بکنم؟ الان باید چیکار کنم؟ و "یدالله حیدر" گوش میدم و از ته قلبم مطمئنم که دست بالایِ دست امیرالمومنین شیعه ها نیست.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ظهر جمعه غذا عین زهرمار از گلومون میرفت پایین. به هرچیزی که نگاه میکردم، بغضم میترکید. مخصوصا وقتی
شما هم بهش فکر کنید که کجا و چطور میتونید خرج بشید؟ حداقلش خوندنِ یه سوره فتح یا دعای توسله.
قلموم رو هرچی میشورم بازم توش رنگِ گواشه. هرچی لعنت بفرستم به سازنده گواش کمه.
عزیزم در این شرایط اصلا برای من "ستارهها" شروین رو نفرس. چون هم ما تو خاورمیانهایم، هم اصلا من خیلی خوشحالم که در خاورمیانهم و میتونم احساس غرور کنم از ایرانی بودن، هم اون موشکها ستاره نیستن و از قضا موشکهایِ مان و من خیلیی مسرورم که این موشکها میریزه رویِ سر سگهای اسرائیلی هم در این شرایط اصلا از شروین و آدمهای بزدلِ متشابه بهش خوشم نمیاد و از همه مهم تر اینکه حواسم به کی باشه؟ نه واقعا به کی؟ هیچکس نیست که حواسم بهش باشه وسط این جهنم و مباحث سانسوری بعدش؛ پس اصلا دیگه نفرس.