eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
616 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
ایتا خیلی اشغاله، و کاملا قبول و ما هم اکثرا از دستش در عذابیم. ولی بحث اینه که یه سری دوستان چون چنل های گنده گنده دارند در تلگرام، خیلی وقت‌ها به خودشون اجازه میدن کسایی که ایتا دارن مسخره کنن. من به شخصه خیلیشو دیدم. و یه جوری رفتار میکنن که کسی که ایتا داره انگار طاعون داره! وقتیم مجبور میشن بیان ایتا. اینقدر زر میزنن دربارش، اعصاب ادم خورد میشه. ایتا مثل ایرانه، باگ داره ولی کسی حق نداره دربارش زر بزنه، مخصوصا اونی که متعلق به این فضا نیست.
چقدر بدم میاد که من آدم‌هارو به رسمیت بشناسم، احترام قائل بشم و بعد از سمتش نادیده گرفته بشم. متنفرم، اون آدم نمیفهمه ولی برای من ذره، ذره، ذره، ذره تبدیل به یه توده تنفر میشه.
خیلی عصبیم. خیلی زیاد. حتی نمیدونم از چی و از کی. چرا دقیقا میدونم از چه کسانی، ولی اونا اصلا روحشونم خبر نداره. خدایا ممنونم.
من در واقع عصبی میشم از آدم‌ها چون به اندازه هزار طومار رفتارشون رو تحلیل میکنم و از کاهشون کوه میسازم و تمام احتمالاتی که درباره علت اون رفتار وجود داشته رو بررسی میکنم. درحالی که طرف مثلا فقط حواسش نبوده.
هدایت شده از - قرین -
+ چرا نمی‌تونی ؟ – فکرکردنم از انجام دادنم بیشتره
حسم شبیه بچه‌ایه که عروسکِ محبوبش رو انداختن تو لباس شویی؛ اونم جلویِ در لباسشویی نشسته ولی نمیتونه رفیقش رو نجات بده.
من واقعا دلم میخواد جاست بلاب بلاب بلاب و از این لحظه به بعد همه اطرافیانم، من و همه وقایع مربوط به من رو از یاد ببرن. خدایا ممکنه؟ برای تو مگر غیر ممکن هم وجود دارد؟
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
چمیدونم، مثلا بیا بپرس:«خوبی؟ زنده‌ای؟ سالمی؟».
چمیدونم مثلا پیام بده بپرس:«شما این چند روزه تو محلتون جاسوس ندیدین؟».
من با نزدیک ترین آدم‌های حضوری در زندگیم الان یک هفته‌س که واقعا ارتباطی ندارم. نه چون هیچکدومشون ایتا نمیان و منم هیچ‌جای دیگه نمیرم. چون اصلا انگار یادم رفته تا قبل از این چطوری باهاشون حرف میزدم یا چیکار میکردیم یا اصلا درباره چی حرف میزدیم؟ البته من با اونا خیلی‌هم اینطوری مجازی حرف نمیزدم، هر روز میدیدمشون و خب، شاید همینه که انگار نمیتونم حرف بزنم. همه‌چیز داره فرو میره توی ذهنم. کاش یکی دستم رو بگیره قبل از اینکه خودمم فرو برم، بکشه منو بیرون.