هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
[قاسم پسر حسن]
حسن بن علی در همهٔ مدینه شهره به زیبایی است. بلندقامت و پهنشانه. با ریشهای پرپشت و چشمانی درشت. مردم برای تماشای چهره او اطرافش جمع میشوند. مردان گاه دخترانشان را برای ازدواج به او عرضه میکنند. چشم همه شهر، از مرد و زن خیره به جمال اوست و دشمنانش حتی، محو این همه زیباییاند. حسن به چیز دیگری هم اما شهره است. به شمشیرگردانیهای خیرهکننده و تاختنهای بسیار در جنگ. در جمل شیر غرّانی بود. غبار سم اسبش، تمام صحنه را تیره کرد. یله و تنها به قلب سیاههٔ سپاه دشمن رفت و شتر فتنه را پی کرد. شالوده سپاه ناکثین از هم پاشید. آن زیبایی فوقالنهایه و آن شمشیرچرخانی بینظیر دندانقروچه شد، کینه شد، حقد شد و نشست توی دل کریهالمنظرهای حسود شکستخورده.
پسری سیزده ساله، کشیده و استخوانی، سیاهچشم و پهنشانه با صورتی سپید و درخشان از خیمه بیرون میجهد. در غایت زیبایی. ماهپاره. وَ کانَ وَجهه کَفلقَة القَمر. سوار بر اسب در میانه میدان، شمشیر میگرداند و حریف میطلبد. شمشیر میگرداند و فریاد میکند. منم قاسم پسر حسن! همهمه در سپاه کفر میافتد. حسن. حسن. صدای هزاران «سین» از تلفظ اسم حسن در سپاه میپیچد. دندانقروچه میشوند. کینهها و حقدها باز زنده میشود. کریهالمنظرهای حسود، بدنظرهای پلید چشم دیدن جوانک را ندارند. پس زخم به صورتش میزنند. باز شقالقمر. و میدانند که او بعد از پدر، شیرینی دل بنیهاشم است. پس کندوکندو میکنندش. گویی که ظرفی عسل در میان میدان شکسته. گویی که انتقام شیری دلیر را از غزالی جوان میگیرند. ق ا س م. پسر حسن!
«مهدی مولایی»
یاسهاسبزخواهندشد ؛
[قاسم پسر حسن] حسن بن علی در همهٔ مدینه شهره به زیبایی است. بلندقامت و پهنشانه. با ریشهای پرپشت و
خدا به قلمت برکت بیشتر عطا کنه مرد. قشنگتر و "جوری که دقیقا به عمقِ دل بشینه" تر از تو هیچکس نمینویسه مهدی مولایی.
ایتا بعد از یه برهه شلوغ، خلوت شده. مثل هفته اول اردیبهشت که مدرسهها توی شلوغ ترین حالتشه اما روز آخر مدرسه هیچکس نمیاد سر کلاس. حس بدی داره.
واقعا گرمه. مرگ بر تابستون. مرگ بر خورشید. مرگ بر اسرائیل. درود بر پزشکیان.
دوباره اینستا ریختم و نمیتونید تصور کنید که چقدر ناراحتم. نمیدونم چرا دوباره ریختمش. شیطون گولم زد. واقعا اعصابم آروم بود. خدایِ بزرگ.
هدایت شده از ریحانه :)
انقد در اتاقِ خود روضه خواندهام
گاهی یاحُسین میشنوم از وسایلم ..
اگر زنده باشم، یکی از سالهای آینده، دهه اول محرم رو زنجان خواهم بود. انشاالله.
من انسانِ روی اعصابی هستم. ول کنم درباره آدمها خرابه. و دقیقا احساس میکنم اطرافیانم این رو میفهمن. از یه جایی به بعد جالب نیست که یه آدمی هی رویِ اعصابت باشه حتی اگر از رویِ علاقه باشه. دور انداخته میشوم زود زود.