یاسهاسبزخواهندشد ؛
در نهایت از کافه بیرون زدیم و یه مسیرِ طولانیای رو تا مترو پیاده اومدیم، در همین مسیر یه مغازه رو ب
وای بچهها، تو مغازه مامانم زنگ زد بعد من کاملا تک بعدیم و وقتی مثلا دارم با گوشی حرف میزنم اصلا حواسم به اطرافم نیست. بعد مادر اینطوری بود که کجایی؟ و من هی سعی میکردم بگم نزدیک مترو و زهرا از اونور بهم سیخونک میزد که بگو تو مترویی. اینقدر گفت تا گفتم تو متروعم. مغازهه یه طوطی داشت که این هی جیغ میزد. مامانم برگشت گفت وسط مترو کی داره جیغ میزنه، منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم مبینا. وای. اینا برای شما خندهدار نیست ولی در شرایط خیلی خنده داره. بعد اینا هی با من حرف میزدن من واقعا تمرکز نداشتم. مامانم دوباره ازم پرسید و من اینطوری بودم که مادر من ولم کن کفتره اصلا.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
وای بچهها، تو مغازه مامانم زنگ زد بعد من کاملا تک بعدیم و وقتی مثلا دارم با گوشی حرف میزنم اصلا حوا
- کفتر تو مترو چیکار میکنه؟ یعنی تو واگنه؟
+ مامان نمیتونم صحبت کنم باهات عزیزم خدانگهدار.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
- کفتر تو مترو چیکار میکنه؟ یعنی تو واگنه؟ + مامان نمیتونم صحبت کنم باهات عزیزم خدانگهدار.
در نهایت ادامه دادیم برگشتیم تا مترو و این وسط درباره اینکه چرا به نظر مامانم کفترا حقِ استفاده از مترو نداشتن صحبت کردیم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
کنون که صاحب مژگانِ شوخ و چشمِ سیاهی؛
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی...!
یاسهاسبزخواهندشد ؛
چهل دقیقه فقط سفارش دادنمون طول کشید چون مبینا حاضر نبود ما یه کیک بگیریم قال قضیه بکنیم (رژیم🎀💅) ای
اقا میرفت پشتمون میگفت اینا احمقن خوب بود؟🤣
من خودم اعتراف کردم
بهترین دفاع حمله ست
یاسهاسبزخواهندشد ؛
در نهایت از کافه بیرون زدیم و یه مسیرِ طولانیای رو تا مترو پیاده اومدیم، در همین مسیر یه مغازه رو ب
تا دم مترو فکر میکردیم خانم گوگولیه دنبالمونه.