از زیادی فکر کردن به این همه چیزِ کوچیک و بی ارزش و کوه ساختن ازشون، خستم. از خودم خستم، از تو، از همه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
کاش ادامه امروز شبیهِ صبحش پیش میرفت. ابری، خنک، خوشحال.
برونگرا؟
یکصدمِ پارسال همین موقع برونگرا نیستم.
یک هزارمِ دوسال قبل همین موقع هم نیستم.
برونِ چه گرایی؟
یاسهاسبزخواهندشد ؛
برونگرا؟ یکصدمِ پارسال همین موقع برونگرا نیستم. یک هزارمِ دوسال قبل همین موقع هم نیستم. برونِ چه گر
حالا مگه برونگرایی بده؟ شاید واقعا بده. شاید همهی این بدبختیایی که میکشم از این برونگراییه. همین برونگرایی بیش از حدِ لعنتی.
هدایت شده از - قرین -
ای خدای پر زورِ من:))
مگه پلنمون با امام رضا همین نبود که هی بخونم تو مبین که خاکم از خستگیها و شکستگیها ( استعاره از نداشتن پول و رها نشدن از کار ) تو بخواه تا به سویت ز هوا سبکتر آیم و بعد جادویی طلبیده شم ؟ امشب میخوام بگم پلن مهمم دیدن زمستون و برف حرمته ، آدمیزاد همیشه همینه انتظار چیزهای نیومده رو میکشه ، پس ای خدای پر زور به امید دیدار زمستان مشهددددد:*)) 🏹