اکثر اتفاقاتی که با یادآوریش صورتم میره توهم رو درباره تو انجام دادم. اِی حانیه‌یِ احمق، اِی حانیه‌یِ چهارپا.

چرا نمیتونم جلویِ راه رفتنِ خیالت رو بگیرم پهلوون؟

عزیزانِ دلم، اگر اینجارو نمیخونید و سین نمیکنید تشریف ببرید. ممنونم ازتون💘.

حامد زمانی بعد از اینهمه وقت، در حالِ حامد زمانی بودن.

بعد از اینکه مارو پیر کرد*

پسرا خیلی جالبن، همشون میدونن که هرکدومشون یکی دیگه رو دوست داره، ولی هیچکدومشون از هم نمیپرسن اون کیه. وا چقدر عجیب. یعنی چی واقعا من متوجه نمیشم... باید بپرسی و تا انتهایِ زندگی طرف رو در نیوردی رهاش نکنی بعد تازه یه دورم ناراحت شی که چرا تا الان نگفته... چقدر عجیبن این مذکرات.

خداشاهده من از فضولی درباره یه سری‌ها شب نمیتونم درست بخوابم. بعد فکر کن رفیقت، بغلِ گوشِت، یکی رو زیر سر داره بهت نگفته. یا للعجب، کات!

آدم‌ها از یه جایی به بعد خسته میشن وقتی تو درباره یه چیزی زیاد حرف میزنی. مهم نیست اون موضوع چقدر میتونه برایِ تو مهم باشه، آدم‌ها خسته میشن.

شاید اون‌ها واقعیت رو راحت‌تر از من می‌بینن و می‌پذیرن. شاید نه حتما.

شاید یکِ مهر خوب نبوده باشه ولی قطعا یکِ اکتبر اون تاریخیه که تا همیشه به عنوانِ یه خاطره فوق‌العاده پَس ذهنم میمونه.