استاد دیروز (با اینکه خیلی تمرین داد و تقریبا رسیدم خونه میخواستم بخاطرِ درسش گریه کنم) یه جملهای آخر کلاس بهم گفت که همون موقع باید مینوشتمش که یادم نره. بادم رفت. حانیه ماهی.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
استاد دیروز (با اینکه خیلی تمرین داد و تقریبا رسیدم خونه میخواستم بخاطرِ درسش گریه کنم) یه جملهای آ
آها. بهش گفتم من نمیتونم اینارو هیجوره برسونم. گفت:« ضعف دقیقا از اونجایی وارد میشه که تو خراش برمیداری. درباره هر کسی، هر چیزی، هر مسئلهای که میخوای بهش برسی، اگر بگی من نمیتونم، نمیتونی. همیشه بگو میتونم، واقعا میتونی.» بگو میتونم حانیه بگو.
هدایت شده از سبز جاندار"
اینم برای موضوع روز پانزدهم🇵🇸....
#inktober
یاسهاسبزخواهندشد ؛
آها. بهش گفتم من نمیتونم اینارو هیجوره برسونم. گفت:« ضعف دقیقا از اونجایی وارد میشه که تو خراش برمید
در واقع الان که درست یادم میاد گفت نمیتونم نقطه شکست هر آدمی تو هر مسئلهایه. نه شرایط محیطی یا آدما یا هرچی.
اصلا تهش میدونی چیه هادی؟ یه روز یه بچه از بهزیستی میگیرم بزرگش میکنم. همین.
خسته شدم از اینکه هر روز ناراحتم و از اینکه اگر کسی چند روز پُشت هم ازم بپرسه چطوری؟ میگم خوب نیستم.