دوشنبه خوب شروع نشد. من خیلی ترس داشتم. یه مدتیه که احساس میکنم اعتمادم خیلی کم شده. اون اعتمادی که بعد از کنکور و بعد از ترم یک برای تغییر رشته در وجودم ایجاد شده بود، در طولِ ترمِ دو از هم پاشید و خاکستر شد و این من رو خیلی خیلی عذاب میده از درون. این خیلی مربوط به دوشنبه نیست اما بیتاثیر هم نبود در روند اتفاقات. من انگار یادم رفته بود ما اینکارو برای چه کسی و به پشتوانه چه کسی شروع کرده بودیم. ما خدا داشتیم هادی... چرا یادمون نبود؟
بگذریم ولی بازهم وقتی شروع کردیم همه چیز رویِ روال افتاد و به حالتِ خوب خودش برگشت. من فکر میکنم شاید این هفته، هفته بهتری از بیستویکم بود و ما شاهدِ استقبال بهتری بودیم. آثاری داشتیم که قبل از تموم شدن زمان به ثمر رسیدن و این باعث میشد یه چیزی برای ارائه و دیدن وجود داشته باشه. هفته پیش اینطوری نبود. این هفته هم خیلیها کمکمون کردن. حتی با اینکه نیاز نبود بیان دانشگاه اومدن، نیاز نبود بمونن ولی موندن و واقعا ممنونم ازشون. و در نهایت خداروشکر میکنم، خیلی فراتر از تصور من، دوستم داره و کمکم میکنه.
این هفته وقتی داشتیم برمیگشتیم با خودم گفتم این اولین و آخرین کارِ تشکیلاتی و فرهنگیای بود که کردم. با اینکه یه عالمه ادم دیگههم این وسط دخیل بودن و اوناهم خیلی زحمت کشیدن ولی من رو انگار کتک زده بودن دوشنبه شب. کلا بعد از این دوهفته انگار تموم شده بودم. با خودم گفتم این اعضایِ ثابت تشکل و انجمن و کانونها، اینایی که یه عالمه کار فرهنگیِ پشتسر هم میکنن، چطوری توان ادامه دادن دارن؟
ولی فرداش ورودیهایِ جدید رو دیدم، ایدههای جدیدم رو نوشتم، به اتفاقاتِ بزرگتر فکر کردم و فهمیدم که لهیدگیِ مفیدی که ثمر داره، شوق برای لهیدگیهایِ بیشتر با خودش میاره و فکر کنم بدبخت شدم.
جنابِ چاوشیMohsen Chavoshi - Cheshmeye Toosi.mp3
زمان:
حجم:
8.1M
مبتلا بشم مردم، مبتلا نشم مُردم..