یاسهاسبزخواهندشد ؛
دلم میخواد به این فکر کنم که تو هیچ چیز رو برای من تصادفی نَچیدی..
یعنی میخوای بهم بگی باید بپذیرم که همه چیز تصادفی بود از ابتدا؟ یعنی بپذیرم که فقط داشتم زیر دست دنیا بازی میخوردم. پس حکمت چی؟
حتی این روزها فکر میکنم، ما توی مدارسی درس میخوندیم که معلما و کادرش مذهبی و اهل دین بودند، آخرش نصفمون کج رفتیم. چی در میاد از مدرسههایی که روز دانشآموزش پارتیه تا جشن؟
کلا یه وقتهایی(اکثر وقتها) خیلی نگرانِ فردام. نگران این روندیم که همیشه قرار بوده جلوش رو بگیریم ولی انگار حجوم فرهنگی و جنگ نرم و همه اینا به ثمرش رسیده، و افتاده رویِ غلتک و دیگه نمیشه جلوش وایساد. مثلا کی فکرشو میکرد یه روزی همچین لباس پوشیدنهایی توی جامعه برای ما عادی بشه و از کنارش عبور کنیم؟ همه چیز از مسیر خودش خارج شده ولی اینقدر تعداد و حجمش زیاده که انگار دیگه نمیشه..
نمیخوام نا امیدی بپراکنم، اصلا. فقط جای خودم رو این وسط گم کردم. که منِ کوچک الان چیکار کنم؟
حرفهای این دفعه آقا رو شنیدین (خوندین)؟
اگر گوشندادین برید گوش بدین (بخونید).
یاسهاسبزخواهندشد ؛
حرفهای این دفعه آقا رو شنیدین (خوندین)؟ اگر گوشندادین برید گوش بدین (بخونید).
چرا من هر دفعه اسمم در نمیاد؟
این مسئله حقیقتا داره اعصاب منو خورد میکنه.