- پسرای دانشکده ما متشخصن..
+ چیچی؟ پسرای دانشکده شما متشخصا؟
- بله پس چی، همین آقای فلانی.. لابد پسرا شما خوبن؟
+ پسرای ما که گلن
- ولی کمن، پسرای ما زیادن و گلن.
+ آقای فلانی گله؟
- ...
+ آقای بهمانی چی؟
-...
دلیل نمیشه، استثنا بلاخره وجود داره.
- بچهها من خیلی از کسایی که با چشم غره نگاه میکنن بدم میاد.
+ من با چشم غره نگاه میکنم نه؟
-... آره فکر کنم
+ دست خودم نیست واقعا ترنزیشن چشامه..
' ترنزیشن چیه وایایوساستشحشنشن
* بچهها.. من وقتی یکی رو نگاه میکنم چشام چپ میشه؟
^ (درحال تست اینکه اگر یکی موقع نگاه کردن چشاش چپ شه چه شکلی میشه) سلااام
....
(منفجر شدنِ محیط)
یکشنبهها به طور کلی خوب نیستن و خوش نمیگذرن همیشه. ولی دیروز یک یکشنبه معمولی نبود. یه یکشنبه بود با کُلی داستان، و کُلی آدمی که میشه نگاهشون کرد و گفت خدایا مچکرم.
همین خاطرههای کوچیک و جالبه که باعث میشه، بتونم همچنان زندگی رو ادامه بدم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
- پسرای دانشکده ما متشخصن.. + چیچی؟ پسرای دانشکده شما متشخصا؟ - بله پس چی، همین آقای فلانی.. لابد پ
یکی از لذتبخش ترین کارهای دنیا دعوا با ریحانه درباره دانشکدههامون (و محتویاتش)، جلو بقیهست. واقعا حال میده.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
مغزم هر سی ثانیه یه بار: سالیانی دووووووور
وای وای وای منمممم
تیکههای بامدادِ خمارو تو اکسپلور میبینم دلم میخواد بشینم یه حال خودم زار بزنم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
تیکههای بامدادِ خمارو تو اکسپلور میبینم دلم میخواد بشینم یه حال خودم زار بزنم.
داستان خیلی رو اعصابه، ولی انگار یه بخشی از احساساتم موقع دیدن فیلم فعال میشه که تمام مدت هفته سعی میکنم فعال نشه. ای خدا لعنتت کنه.