یاسهاسبزخواهندشد ؛
دیشب که بوش کردم، تازه حس کردم که پاییزه. درسته که برای من نبود، ولی منرو هم خوشحال کرد. خدایا مچکرم که نرگس رو آفریدی : )
یاسهاسبزخواهندشد ؛
پنج آذر ماه چهارصد و چهار. اولین نرگسِ اهدایی این پاییز، بازهم کافه کناری و اثباتِ خوب بودنش مثل هربار، یک عالمه حرف نگفته، فینگیلیهای گوشی، حوزه هنری، پویا گپ، میکائیل، بعد از مدتها دیدار با آقای مجهول، جمله آشنایِ " سلام من میشناسمت، توی ایتا یه چنل داری؟" ، دیدن کُل جامعه هنری و بچههایِ دانشگاه، سلام علیکهای عجیب غریب، نورا و یاسی، چایی هیئت، مُچ گیریها و، از جمله روزهای خوب.
#ولاکس
یک فکت: آدمهایی که همیشه میگن از کسی توقع ندارن، بیشترین، بزرگترین و نابهجا ترین توقعات رو دارن.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دیروز تا قبل از اینکه نهار بخوریم ریحانه کلا یک پاش روی زمین نبود. تازه وقتی نهار خوردیم چشماش به دنیا باز شد و مسیر صحبتهامون تغییر پیدا کرد. کافه کناری رو من واقعا دوست دارم، هم فضاش خوب و آروم و قشنگه، هم دنجه، هم ادمهای عجیب غریبش کمترن، هم کیفیتش واقعا فوقالعادست(پیشنهاد). اونجا تو کافه ریحانه اولین نرگسِ پاییز امسال رو بهم هدیه داد. و من خداروشکر شکر کردم بابت جفتشون.