eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
616 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
یه نشریه دادیم آقای نجاتی، امیدوارم واقعنی بخونه.
امشب متوجه شدم ایجاد پل ارتباطی و لینک بین دانشکده ما و تولید، فقط دغدغه من نیست. خیلی خوشحال شدم. حسم این بود که تولیدی‌ها مارو ادم حساب نمیکنن.
• تو مرد اجتماعی پیراهن آجری من دختری خجالتی و سردو چادری • من دختری خجالتیم در حوالیت دارم کلافه میشوم از بی خیالیت • ترسیده ام از این همه محبوب بودنت با دختران دور و برم خوب بودنت • با من شبیه خواهر خود حرف می زنی من خسته ام از این همه داداش ناتنی • با گیره ای که روسریم را گرفته است دنیا مسیر دلبریم را گرفته است • با من قدم بزن کمی از این مسیر را با خود ببر حواس من سر به زیر را • عطرت رسانده است تو را تا لباسهام آشفته کرده اند کمد را،لباسهام • صعب العبور ،قله خودخواه زندگیم! ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم! • این تکه ابر کوچک جامانده در هوات حالا حسودیش شده حتی به دکمه هات • احوال من که با یقه ات خوب میشود بازش نکن که باعث آشوب میشود • آن دکمه های مستبدت دشمنت شدند آشوب های کوچک پیراهنت شدند • تبعید میشوم به تو در شب نخوابیم با تو درست مثل زنی انقلابیم • آرام در مقابل من ایستاده ای بر هم زده ست نظم مرا،اخم ساده ای • بی رحمی است با تو زنی همقدم شود تا دختری خجالتی از جمع کم شود • باید که از حوالی قلبم بکاهمت با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت • در من جهنمی است که از سر براهی است دنیای من بدون تو یک حرف واهی است 'سمیه قبادی'
امروز روزِ پرکار و تقریبا مفیدی بود ولی من نمیدونم چرا آخرش اینشکلی شدم باز..
میریم اتاق آقای قاسمی، به قول خودش رِفرِش می‌شیم میایم بیرون، و من چقدر خوشحالم که اون اتاق، اون حرف‌ها و آقای قاسمی وجود داره در اون دانشگاه.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
میریم اتاق آقای قاسمی، به قول خودش رِفرِش می‌شیم میایم بیرون، و من چقدر خوشحالم که اون اتاق، اون حرف
آخرای صحبت بودیم سید فقانی (منشی اقای قاسمی) اومد تو گفت این دوتا وقتی میخواستن بیان تو گفتن ده دیقه کار داریم، الان چهل‌وپنج دیقه‌ست تو اتاقن : ))))
صبحِ امروز رفتم دم کلاس ریحانه‌اینا، و استاد فردوسی زاده رو در راهروها خفت کردیم، درباره نشریه صحبت کردیم. ولی متاسفانه استاد فرار می‌کنه و من واقعا توان دنبال کردن قدم‌های تند استاد رو نداشتم و این بخش رو به ریحانه سپردم. با این‌حال همون اولش که نشریه رو دید به جلد اشاره کرد گفت: کدوم یکی از اینا منم؟ خیلی با نمکه نه؟ : ))))))
بعد از صحبت‌ با آقای قاسمی‌هم راهی اتاق استاد مستشرق شدیم و یه ایشون‌هم التفات داشتن به نشریه ما. مخصوصا تصویر سازی‌ها:)
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
بعد از صحبت‌ با آقای قاسمی‌هم راهی اتاق استاد مستشرق شدیم و یه ایشون‌هم التفات داشتن به نشریه ما. مخ
بهم گفت قلم خوبیم داری"😭" قلبم براته مرد. و تازه امروز با مفهومی به نام تشکل جامعه‌رسانه‌اسلامی در دانشگاه آشناش کردیم : )
و بعدشم وایسادیم تا ریحانه اتوداشو به استاد توضیح بده. موقع رفتن به استاد گفتم من سرجهازی خانم داودیم، هرجا باشه منم هستم. حس میکنم اشتباه کردم و نباید می‌گفت. احساس بدی نسبت بهش دارم نمیدونم چرا😭.