وای من نمیخوام هیچکاری کنم میخوام اینجا بخوابم و اشک بریزم به جهنم که چه اتفاقی قراره بیفته.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
به مقدار زیادی غر دارم .
به مقدار زیادی گریه دارم.
به مقدار زیادی خستگی، استرس، فکر، درموندگی، حسرت، احساس پوچی، احساس زباله بودن، خشم و غم دارم.
هدایت شده از [آلوجنگلۍ] -!
نیاز دارم باهم بریم کتاب فروشی ها و لوازم تحریری ها رو خالی کنیم
اونقدر زیر بارون بخندیم که تا مغزِ استخون یخ بزنیم و عطسه کنیم
بعدم یه سطل چایی سر بکشیم و زیر بارون شروع کنیم به نوشتن و گریه کردن از نیمه هایِ شب تا هر وقت طول کشید ...
حالا شاید بتونیم لبخند بزنیم ... لبخند واقعی ... خیلی خیلی واقعی
همه ی حرفام با ضمیرِ ' ما ' بود
یعنی من و ؟
افرین کاکائو 🤝
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نیاز دارم باهم بریم کتاب فروشی ها و لوازم تحریری ها رو خالی کنیم اونقدر زیر بارون بخندیم که تا مغز
بچه ها این ارغوانه.
این دخترِ منه.
و ما قراره باهم یه سطل چایی سر بکشیم
کِی میاد اون روز؟