به مقدار زیادی غر دارم .

به مقدار زیادی گریه دارم.

به مقدار زیادی اشک دارم.

به مقدار زیادی خستگی، استرس،‌ فکر، درموندگی، حسرت، احساس پوچی، احساس زباله بودن، خشم و غم دارم.

نیاز دارم باهم بریم کتاب فروشی ها و لوازم تحریری ها رو خالی کنیم اونقدر زیر بارون بخندیم که تا مغزِ استخون یخ بزنیم و عطسه کنیم بعدم یه سطل چایی سر بکشیم و زیر بارون شروع کنیم به نوشتن و گریه کردن از نیمه هایِ شب تا هر وقت طول کشید ... حالا شاید بتونیم لبخند بزنیم ... لبخند واقعی ... خیلی خیلی واقعی همه ی حرفام با ضمیرِ ' ما ' بود یعنی من و ؟ افرین کاکائو 🤝

بچه ها این ارغوانه. این دخترِ منه. و ما قراره باهم یه سطل چایی سر بکشیم کِی میاد اون روز؟

ما در صدای بی صدایی گریہ سوختیم .

-

بسم الله؛

نمی‌شود از ایران گفت اما سرودش را نخواند پرچمش را سوزاند در خانه دشمنش لانه کرد از امارت ترسوها به سویش سنگ انداخت و با کفتاران در انتظار تکه تکه کردنش هم پیمان شد. دروغ می‌گویید، شما هیچ‌وقت جانتان را فدای ایران نمی‌کنید. 👤 مهدی دوستی @farsitweets

فی الحال(: