به یاد آن مرد عرب، آقای نوروز!
در عهد ساسانی قلمرو خاک ایران از گرجستان و تاجیکستان امروزی بود تا عدن و یمن و اطراف آن. همین برادران حوثی یمنی، همین خنجر به پهلوهای رزمجو، معروف است که بازماندگان سپاه «اسواران» ساسانی هستند. یمن استانی از حکومت ساسانی بود، ساکنانـش فارسی حرف میزدند، زرتشتی بودند و وَهرز ساسانی، فرستاده انوشیروان بر آنها حکومت میکرد. بیستسال که از ظهور اسلام در همسایگی یمن، در عربستان، گذشت؛ خالد با سپاهی به سمت یمن به راه افتاد تا ایرانیها را به اسلام دعوت کند. با کاروانی طویل از طلا و جواهرات و درهم و دینار؛ و البته شمشیر!
شش ماه با بهترین سخنوران و لکچرهای عرب
و بهترین شمشیرزنان و پهلوانان حجاز، در یمن مشغول تبلیغ اسلام بود. که یا با زبانخوش و یا با لسان شمشیر، اسلام را به ما تحمیل کند. تا توانست قتل و غارت و خونریزی کرد؛ بعد از ششماه حتی یک نفر از ما مسلمان نشد!
گفتیم حاضریم همچنان زیر ستمها و تبعیضهای حکومت ساسانی بمانیم ولی به دین چون تویی درنیاییم. سپاهش را هم تار و مار کردیم که بفهمد اینجا لاتبازی آنتن نمیدهد. سوار شترش کردیم و فرستادیم به همانجا که آمده بود.
چندماه بعد گفتند دوباره عرب دیگری از سوی حجاز قصد یمن کرده. گفتند او در جنگاوری و فنون رزمی برتر از خالد است. آماده نبرد شدیم تا برسد. او سر راهش قتل و غارت نکرده بود. شمشیرش را از غلاف خارج نکرده بود و برخلاف خالد به محرومان یمنی رسیدگی کرده بود. به قبیله همدان که رسیده بود، خساراتی که خالد پیش از او وارد کرده بود را جبران کرد و عذرخواهی کرد که شما ببخشید؛ بر فراز بلندی ایستاده و نیم ساعت صحبت کرده بود. تمام قبیله اسلام آورده بودند!
نقل خوشرفتاریها و مهربانیهای او دهان به دهان ایرانیها میچرخید. همه عاشقش شده بودند. شهرها و قبیلهها را گلآرایی میکردند تا مرد عرب به شهرشان برسد.
سعدی احتمالا به یاد همان روزها سروده که
« بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است»
یمنیها را طایفه به طایفه، قبیله به قبیله مسلمان میکرد و رد میشد. دم عیسی داشت و یادآور زرتشت بود. او علی بن ابیطالب بود!
آمدنش با بهار مصادف شده بود.
شاید هم بهار را او آورده بود.
از هر قبیله که گذر میکرد، غنچهها میشکفتند. نخلها سبز میشدند. باران میآمد. ایرانیها لاالهالاالله میگفتند.
رسمداشتیم که بیگانهای را اگر خیلی دوستداشتیم و از خودمان میدانستیم، به او یک اسم پارسی میدادیم.
اسم او را «نوروز» گذاشتیم.
«و اِسْمُه عَندَ الفُرُس، نَیْروز»
فروردین بود.
آنسال در یمن همه آمدن نوروز را به هم تبریک میگفتند. از آنسال فروردین که میشود به یاد آن مرد عرب، به یاد آقای نوروز، جشن میگیریم. دوباره شهرها را گلآرایی میکنیم. ما عاشق نوروزیم. ما را کجا شمشیر فلان خلیفهغاصب در فتوحات نامشروعش میتوانست مسلمان کند؟
«ما مسلمان شدهی روی تو هستیم علی»
طبقات، بنسعد، ج۲،ص۱۲۸
فضائل، بن شاذان، ص۱۷۶
عجم علوی
#آقایعجمِعلوی
یه روز دوربین عکاسی میخرم بهار میرم شهرستانمون از همه جا عکس میگیرم
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من یه خونه ی اینطوری میخوام باید چه گلی بگیرم به سرم؟(((: