eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
236 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸سه شنبه های مهدوی ✍روایتی بسیار زیبا از حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف که دل هر شیعه ای را جلا میده ! رو امروز برایتان آماده نمودم ؛ اما یه شرط داره و یه نکته کلیدی که خیلی باید توجه کنید.😊 ۱- 🌸صلوات و دعای تعجیل در فرج تقدیم حضرت نمایید ؛ بعد بخونید و لذتش رو ببرید! 🌸امام مهدی ارواحنافداه می فرمایند: 🌸اللَّهُمَّ إِنَّ شِیعَتَنَا خُلِقَتْ مِنْ شُعَاعِ أَنْوَارِنَا وَ بَقِیَّةِ طِینَتِنَا وَ قَدْ فَعَلُوا ذُنُوباً کَثِیرَةً اتِّکَالًا عَلَی حُبِّنَا وَ وَلَایَتِنَا 🌸فَإِنْ کَانَتْ ذُنُوبُهُمْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَاصْفَحْ عَنْهُمْ 🌸فَقَدْ رَضِینَا وَ مَا کَانَ مِنْهَا فِیمَا بَیْنَهُمْ فَأَصْلِحْ بَیْنَهُمْ وَ ... 🌸وَ أَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ وَ زَحْزِحْهُمْ عَنِ النَّارِ وَ لَا تَجْمَعْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَعْدَائِنَا فِی سَخَطِک. 🌺پروردگارا! شیعیان ما از شعاع انوار ما، و باقی مانده طينت ما آفریده شده اند؛ و آن ها براساس تکیه بر محبت و ولایتِ ما، [پنداشته اند که صرف محبت کافی است.] گناهان بسیاری را انجام داده اند. 🌸اگر گناهان آن ها، بین تو و آن ها مانع ایجاد کرده، از آنان درگذر. 🌸ما از ایشان خشنود شده ایم و خطاهایی را که بین خودشان مرتکب شده اند برایشان ببخشای و... 🌺و آنان را در بهشت وارد ساز و از دوزخ دورگردان و آنها را شامل غضبی که بر دشمنان مان روا می داری قرار نده. ✍مشاهده می فرمایید که امام در هر لحظه به یاد شیعیان هستند. و چقدر شافی منِ مسلمان شیعه وغافل از اعمالمان ... اما نکته دوم تو همین جا باید بهش پرداخته بشه و اون اینه که : 🌸یه جاهایی خدا رو صدا میزنی و میگی خداجونم چرا منو با این همه دعا نمی بینی !؟ 🌸نمی دونم چرا خودم و خودت رو اینقدر گول میزنی خب خیلی مشخصه و اون اینه که: 🌸یوقتایی حتی دیگه کاری از دست خدا هم برنمیاد...😔 خیلی نگران شدی مگه نه 😳 ۲- 🌸آره جونم   که به گردنت باشه خدا هم نمیتونه برات کاری کنه! 🌷حتما از وعاظ شنیدی یا در کتب معتبر خوندی که امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به یارانش فرمودند بدهی در این دنیا به کسی نداشته باشید پاک پاک باشید و آماده برای شهادت فردا روزی 🌷😊 🌸 خوبه که، یه سری به وصیت نامه شهدا خودمون در هشت سال دفاع مقدس و همچنین شهدای مدافع حرم بزنید، می بینید که از این بابت خیلی دغدغه داشتند و ... 🌸حالا تو هی بشین یه گوشه زانوها تو بغل بگیرو گریه کن و بگو: 🌸"الهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا" 🌸"خدایا ببخش آن گناهانم را که دعایم را حبس کرده" 🌸نه جونم در این قلم کار؛دیگه کاری ازدست خود خدا هم برنمیاد برات ؛ باید مشکل رو خودت قبل از اینکه دیر بشه بری حل کنی !✋😔 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال بخواهد. 🌷دعابفرمایید ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 روایتی دیگر از کربلا ۲ بسوی شهادت میرود ✍آن شب سه گردان را آماده کردیم و بعد از غروب همراه «کاوه»به طرف ارتفاعات راه افتادیم. تاریکی محض بر منطقه حاکم بود و چشم چشم را نمی دید. 🌷کاوه به من گفت:علی!برو آخر ستون رو جمع کن،ستون بهم خورده برو ببین همه هستن یا نه؟به انتهای ستون که رسیدم اطلاع دادم و دوباره به حرکت ادامه دادیم . 🌷در بین راه پیکرهای بسیاری از شهدا به چشم می‌خورند کاوه با دیدن آنها خیلی منقلب شد ازمن پرسید،بچه ها بیشترکجاها جاموندند 🍃 گفتم، دیگه از همین جا شروع میشه. به غیر از شهدا هنوز زخمی هایی را می‌دیدیم که در انتظار کمک بودند، کاوه به طرف پیرمرد مجروحی رفت، سرش را بلندکرد وگفت:حاجی منو میشناسی؟ 🍃خون زیادی از پیرمرد رفته بود و رمقی برای حرف زدن نداشت، با این حال از صدای کاوه او را شناخت و گفت: «آره میشناسمت، تو کافه ایی»کاوه خیلی تلخ خندید و بمن گفت:ببین آخر عمری کافه چی هم شدیم. 🍃دستی روی سر پیرمرد کشید و گفت:حاجی جان!ماان شاالله می ریم،برمیگردیم ومیبریمت عقب، کاوه آن شب بالای سر خیلی از این زخمی های جا مانده رفت و از آن ها دلجویی کرد. 🍃این اولین عملیاتی بود که من با کاوه می رفتم و تا قبل از این از قاطعیت و اقتدار محمود کاوه سخن ها شنیده بودم.چهره ایی که از کاوه برای من ترسیم شده بود با رفتارهایی که آن شب از او می‌دیدم فرق میکرد. 🍃آرامش آشکاری داشت و هیچ رفتاری که علامت نگرانی و اضطراب باشد در او دیده نمیشد، با نرمی و وقار راه می‌رفت. 🍃حتی یکی دوبار که قدم های من تند شد، دست انداخت موهایم و گفت: علی جان! یه کم آهسته تر، بذار ستون برسه.رسیدیم به صد متری پایگاه عراق باید آنجا را دور می‌زدیم تا بتوانیم هدف را بگیریم . ادامه دارد...... ✍راوی برادر رزمنده علی چناری 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 روایتی دیگر از کربلای ۲ بسوی شهادت میرود ✍ساعت از یک نیمه شب گذشته بود که رسیدیم به صد متری پایگاه عراق،باید آنجا را دور می‌زدیم تا بتوانیم هدف را بگیریم. 🌷 به کاوه گفتم: اینجا همون جاییست که دیشب زمینگیر شدیم. عراقی ها چهارلول و تیربار گذاشته بودن، اجازه نفس کشیدن بهمون ندادن ! 🌷پرسید چکار کردین؟ گفتم:هیچ کاری!من خیر سرم بلندشدم رجز خوندم که کجایید عمارها!کجایید مقدادها!اون قدر آتش شدید بود که یکی پای من را کشید و گفت:بشین بابا، مگه نمی‌بینی چخبره؟چند تا از بچه ها که بلند شدن از پیچ ردبشن سریع تیر خوردن و افتادن 🌷گفت:خب حالا باید چکار کنیم، چه راهی هست تا برسیم به پایگاه، گفتم:قطعا از راهی که دیشب رفتیم نمیتونیم بریم، دیشب خیلی تلاش کردیم. 🌷 گفت: خب، شما پاشو برو یه براندازی بکن ببین می تونی جایی پیدا کنی که نیروها رو از اونجا ببریم گفتم باشه چشم، ! 🍃به یکی از فرمانده گردان ها که در حال حاضر زنده هست هم گفت: شما پاشو با علی برو، فرمانده گردان تمرد کرد، وقتی برای چانه زدن نبود،تا رفیق وان گفت من نمیرم «کاوه»به من گفت:خودم میام بریم. 🍃به همراه یک بیسیم چی خودمان را بالای ارتفاع رساندیم ستون پایین نشسته بود و آماده دستور تسلط خوبی از آنجا برروی ارتفاع داشتیم. 🍃 من کمی از وضع منطقه برای کاوه توضیح دادم با دقت دنبال راهکاری می‌گشتیم برای نیروها هنوز حتی یک تیر هم رد و بدل نشده بودهمین طور که نشسته بودیم صدای سوت خمپاره آیی آمد و در ده متری ما به زمین خورد. 🌷🌷من سرم را کمی خم کردن صدای انفجار که خوابید چشم چرخاندم و کاوه را ندیدم با اوصافی که از شجاعتش شنیده بودم کمی برایم عجیب آمد که پناه گرفته باشد متوجه شدم روی زمین افتاده. 🌷🌷هیچ حرکتی نمی‌کرد. سرش را که بلند کردم، دستم خیس شد. پشت سر کاوه خونی بود سرش را روی پایم گذاشتم با آخرین نفسی که کشید، خون از بینی اش بیرون زد و تمام. 🍃زنده یاد قدرت الله منصوری پای پشت خط بیسیم می آمد و میخواست با کاوه صحبت کند. پشت سرهم تکرار میکرد که کاوه برگرددو خودش بجای او جلو بیاید. 🌷🌷من بیسیم را گرفتم منصوری گفت: گوشی رو بده به محمود گفتم:محمود نیست، گفت: کجا رفته، گفتم:رفت پیش قمی، و به این ترتیب مصیبت را اعلام کردم.!! 🌷🌷با شهادت کاوه عملاً امکان عملیات از بین رفت! ما تنها توانستیم دوباره نیروها را به پایین ارتفاعات هدایت کنیم. 🌷🌷حتی آن شب موفق نشدیم پیکر سردار شهید محمود کاوه را با خود بیاوریم فردا بچه های تخریب رفتند و او را برگردانید ✍راوی برادر رزمنده علی چناری 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
خاطراتی از دفاع مقدس
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌷سردارشهیدالهیار جابری فرزند : محمد ✍🌷شهید الهیار جابری در سپیده دم روز دوم فروردین ماه سال ۱۳۳۹ در روستای اشکفتان از توابع شهرستان نهبندان متولد شد. 🌸پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد و در بدو ورود ،راهی صالح آباد و تربت جام جهت حراست مناطق مرزی شد. 🌸در سال ۱۳۵۹ به تقاضای دوستانش و مسئولین سپاه به بیرجند منتقل شد. 🌸با شروع جنگ تحمیلی جزء اولین گروه از نیروهای سپاه استان خراسان بود که به اهواز اعزام شدند.پنجاه روز بعد به دلیل مجروح شدن از ناحیه دست راست برای معالجه به مشهد و سپس به بیرجند منطق شدند. 🌷شهید الله یار جابری پس از گذراندن دوره تخصصی آموزشی مجددا به جبهه رفت و به عنوان فرمانده گروهان در عملیات والفجر۳ شرکت کرد و از ناحیه کمر و دست چپ مجروح شد. 🌸مدتی بعد معاونت پایگاه بیرجند را به او پیشنهاد دادند.چندی نگذشت که با حسن نظر سردار محمود کاوه که برای تکمیل کادر رزمی لشکر ویژه شهدا به بیرجند آمده بود به این لشکر ویژه شهدا پیوست. 🌷در مهاباد از طرف سردار شهید محمود کاوه به فرماندهی گردان امام علی(ع)منصوب شدند. ✍ایشان همیشه به فرماندهان سفارش می کرد که؛👇👇 ماباید روحیه بسیجی را بالا ببریم و در بین این بسیجیان همه جور آدم دیده میشود،دکتر،مهندس،کشاورز و کارگر برای این که همه عزیزان بتوانند در کنار هم کار کنند یک راه وجود دارد و آن هم این است که به آنها بقبولانیم که از نظر اسلام با ارزشترین افراد با آن هاست. 🌷🌷روح بلند شهید الهیار جابری سرانجام در تاریخ دهم شهریور ۱۳۶۵ به هنگام عملیات ا عملیاتی کربلای ۲ قفس تن را شکست و به ملکوت اعلی پیوست .🌷🌷 🌷پیکر مطهر ایشان را ۹ ماه بعد یافت شد و طبق وصیتش در روستای ابراهیمی ،پشت سر شهید 🌷🌷اسماعیل خزائی تدفین کردند.🌹 🌷یاد همه شهدای عزیز عملیات کربلای دو وفرماندهان شهید لشگر ویژه شهداگرامی باد. 🌷باذکر صلواتی شهدای عملیات کربلای دو را مهمان خانه خود نمایید. 🌸این گونه نوشتار ادامه دارد اگر خدا بخواهد. 🌸🕊والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید ✍نبی زاده
🔰انواع امتحانات 🌸وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ 🌸به یقین همه شما را با امورى همچون ترس، گرسنگى و کاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش مى کنیم. و بشارت ده به صابران. ✍امیدوارم همون موقع که در حین آماده سازی واجرای مرحله به مرحله ی عملیات بودیم ؛ امتحان خوب پس داده باشیم. از اونهایی که خیلی خوب امتحان پس دادن شهید ، شهید و که بر فراز قله ۲۵۱۹ و سایر ارتفاعات موندن و عقب نکشیدن و خوش بحال آن دوران🌷✋😊 🌼 ۱۵۵ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
خاطراتی از دفاع مقدس
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸آمبولانس پاترول
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 آمبولانس پاترول 😳 (حلقه پایانی) نام این بخش رو گذاشتم 🌸ماجرای آمبولانس سفید و حکایت حسین آقا تا مدتها ذهنم روبه خودش مشغول کرده بود.واقعا"خداوند چگونه و بی سروصداانسانها را مورد آزمایش قرار میده. 🌸 باید بگم،همه ی ما به پاک بودن حسین آقا هیچ شکی نداشتیم حتی بعدها گاهی برای محکم کاری،به همرزما تو بهداری میگفتیم، مواظب حسین آقا باش، یعنی مواظب اسلحه و تجهیزات انفرادی خودت باش.! 🌸 امااین موضوع رو بدونید که تا این ماجرا اتفاق نیافتاده بود. روال بهداری از قبل تر هم این طوری بود.اگر سلاحی با مجروح ویاشهیدی به بهداری میرسید جمع میکردیم و یک نفر بعد از عملیات میبرد تحویل اسلحه خونه میداد به همین سادگی،!به همین راحتی! 🌸 اما از اون موقع به بعد سلاح رو به طور خودجوش ثبت میکردیم و البته باز هم ،بدون امضا ی تحویل دهنده و گیرنده میبردیم میدادیم اسلحه خونه!درسته که ما بدون حساب کتاب اسلحه رو میدادیم اسلحه خونه،اما اونجا با حساب و کتاب ثبت میشد و مجددا" تحویل افراد میشد. 🌸یادمه موقع تسویه حساب اصلا هم نیاز نبود،حتما"همون سلاح رو تحویل میدادی ، یه اسلحه بایستی تحویل میشد و صد البته که کار درستی هم نبود. اما من به همین سادگی ازتیپ تسویه حساب گرفتم؛!تو عملیات دوپازا ویاعملیات والفجردو ماسلاحهای زیادی بدست آوردیم،هم غنیمتی وهم غیرغنیمتی،جلوی اورژانس ما توعملیات والفجردوحدود دویست سیصدتا وشایدهم بیشتر اسلحه و آرپی چی وازانواع تیربارها مربوط به مجروحین و شهدا رو جمع آوری کرده بودیم. 🌸 همه‌ی آنها نیزمربوط به یگان ما نبودند. همانطورکه مجروحین همه مرتبط با تیپ ویژه شهدا نبود. اما سلاح های جلوی اورژانس بعدازعملیات برگشت اسلحه خونه ی تیپ ویژه شهدا... 🌸مدتها بعدکه ازکنار اسلحه خونه ردمیشدم! یکی ازبچه های اسلحه خونه صدام کردوگفت:سلاح کلاش تاشو که گم شده بود. با سلاحهایی که بهداری و تعاون آوردن تیپ!برگشته به اسلحه خونه.! 🌸 نمی دونید؛یهویی چنان آرامشی بهم دست داد و چقدر خوشحال شدم و چه لبخند ی زدم که نگو نپرس!گفتم میتونم ببینم!گفت: بله و رفت وآورد.درست بود،!کلاش حسین آقا بود! از اون کلاشهایی که قنداق اون تا میشد و میرفت زیر بدنه اونوقت ها معروف بود به کلاش سوری و اونهایی که از بغل تا میشد و تو عملیات والفجر دو به طور گسترده توزیع شد معروف به کره ای و یا سپاه؛! 🌸 حالا دیگه هم خیال من راحت بود و هم بقیه ی بچه های بهداری مطمئنا اون خورده شکی هم که ته دلشون احساس میکردندبرطرف شده بود. میگم: خداوند درطول ایام زندگی ، آزمایشات سختی را رو به روی انسان قرار میده! شاید کار درست رو حسین آقا کرده بود که به سرعت رفت و گزارش کرد که سلاحش تو عملیات مفقود شده! بدور از اینکه چه اتفاقی براش می افته ،و البته که همیشه سربلند می مونه و موند.! 🌸شاید هم بهتر بود می اومد به ما اطلاع میداد تا اینقدر دردسر رو تحمل نکنه و سختی نکشه؛! اگه خودم بودم ، راه حل ساده تر رو انتخاب میکردم،! تا سریعتر به نتیجه برسه ؛!اما مطمئن نیستم دقیق و درست باشه! تازه می فهمیم که تصمیم گرفتن درراه درست و شرایط سخت چه قدرمشکل و دشوار است. 🌸البته در همه کارها همین طورهست و ما به سادگی ازکنارشون میگذریم،! اما نباید اینطور باشه؛! راستی فکر میکنید فرماندهان ما چند بار از این امتحانات پس دادند و سر بلند بیرون اومدن ؛!؟ 🌸 یادتون بیاد ،اونا به سرعت ،بادقت،باشهامت و در عرض چند دقیقه تصمیم درست و اصلی رو می گرفتند و ما رو از میادین مین،کمین، عبور از لابه لای درختان، قله ها، آبراهها، سنگرهای دشمن عبور میدادند. و به منزل گاهی مطمئن ترمیرسوندن تا این انقلاب و نظامی که ثمره ی خون شهیدان است به بار بشینه و مستحکم بمونه!! 🌸میدونم خودتون خیلی بهتر و بیشتر از من درد و رنج کشیده و آبدیده ی روزگار هستید و چند تا لباس هم تو رزم و هم تو خوشی و سلامتی از من بیشتر کهنه کردید. فقط برا ی یاد آوری بود. 🌸صبح عالی شما متعالی ؛هرگز بد نبینی و بد نکنی و پیر شی ان شاءالله ✋🌸 🌸 این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خدا بخواهد. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌷 مقام محمود 🌷چهره های نورانی داشتند. به هنگامه دعا ونیایش و زیارت عاشورا از خدا ، مقام محمود ودر رکاب حضرت بقیه الله را خواهان بودند. شهدا را می گویم ... 🌷ما که متوجه نبودیم چه میخواهیم ، دعا میخواندیم و میرفتیم پی کار و زندگی جنگی خودمان ، آنها را تنها می گذاشتیم با هزار تمنا و خواهش خودشان با خدا ... 🌷حاضر نبودن خدشه ای به روابط خود با خدا ، و سلسله مراتب بندگی و فرماندهی بزنند ، چه رسد به دوستی و رفاقت با همرزمان ، شهدا را میگویم... 🌷آن روزها به سرعت گذشت تند تر از آنچه فکرش را میکردیم. اما هنوز پاشنه پای آنها بر روی همان یک لنگه می چرخد. 🌷اعزام مجدد ، با بسیجی های بی ترمزرفتیم جبهه دوست و رفیق پیدا کردیم شدیم برادر، اصلا این کلمه از زبان هیشکی نمی افتاد.و ما درهمین اولین کلمه از بی نهایت کلماتی که بین مان رد و بدل میشد،ماندیم و مدام ،درجا زدیم. 🌷همین برادر و برادرگفتن ها یکی پس از دیگری رفتند وجایشان شد شهید و شهیدان و شهادت دادند و حسینی شدند. حالا از اون عرش به زمین مینگرند و شاهدند برآن اعمال و رفتارمان که چه می کنیم و چه می شود سرنوشتمان... 🌷از دفاع مقدس فاصله گرفتیم و با تمام سختی و مشقتی که بود گذشتیم و سرگذشت را در نهان خود حفظ نمودیم. آنها رفتند و ما جاااااماندیم .شهدا را می گویم. 🌷مدتها گذشت به فکر نبودیم که چه بر سر آزادگان آمده،آمدند و پس مدتی آنانی که جراحتی و صدمه ای داشتند رهسپار دیار عشاق شدند.و ما باز هم جاااااااماندیم . 🌷 کارشناس خبره ای شده بودیم، تحلیل زدیم که آقا باید کار زینبی کنیم ، نشد ، دست بسته شدیم در دنیا ، در دنیا،اهل منزل و عیال و فرزند شدیم و دستمان روز به روز بسته تر...هی به خودمان نوید میدادیم راه شهیدان بازاست، روزگاری شد که آنان نیز قطاری رسیدند... و در جایگاه خود جای گرفتند و ما جااااااا مانده ها در فکر... 🌷بعضی ها کار و کاسبی پیدا کردند و شاغل شدند و هنوز وقتی به یکی از همان برادر ها ی قدیمی میرسیدیم میگفتند بوسنی،افغانستان، لبنان، عراق، و...هستیم ، دیری نپایید آنان را در قامت شهیدان دفاع مقدس و خیل شهدا یافتیم و به استقبال رفتیم و مااااا همانطور در جا زدیم و جاااااا ماندیم. 🌷مدتی گذشت،نه؛ مدتها می گذرد و گفتند جایی لازمت داریم آنقدر در پیچ خم اداری گیر کردیم تا اینکه نشد،! البته ما همپا هم نبودیم.نمیدانم چرا فکر میکنم در سر نوشت ما نوشته اند،تو اصلا از اولش هم مرد میدان و کار زار نبودی که بخواهی به آن سوی جاده رفاقت و برادری به پرواز درآیی و بگویند او نیز ...در سرنوشت من هنوز نوشته ای به چشم می خورد با این عنوان جامااااانده ... و شهدا شاهدند که تلاش موثری هم نکردم. درغیراینصورت با چنین وضعیتی روبه رو نبودم. 🌷روزی او بر فراز قله ی ۲۵۱۹ به پرواز در آمد، همه ی آنچه در اين وجیزه را برایتان نوشتم را بوسید و گذاشت زمین و گفت: من می دانم ، به من نیاز هست آن بالا و هم قطاران را هم با خود نبرد، هرکه پا داد از قبل و در حین عملیات هم گام شد با او فکر نکنید آن‌هایی که جلوتر یا عقب تر در آن شب با او بودند و برگشتند فاصله چندین کیلو متری داشتند،خیر اگر روز بود می فهمیدید که لشگری همچون زنبوران عسل گرد ملکه بودند و به قامت شهدا... 🌷با زبان بی زبانی دعوت هم کرد بروند و سایر نقاط را در آن شب بیادماندنی عملیات کربلای دو بگیرند. هر فردی بنا به تخصص و مسئولیت خود اقدامی کرد، گوشه کاری را گرفت و نقش خود را به خوبی ایفا کرد. اما خیلی ها از همان شب به بعد با صد زخم و جراحت جااااااا ماندند. ونشد آنچه طالب آن بودند. 🌷((همان شب از کنار هر مجروح به سادگی نگذشت؛ نشست و دل داد و دلدادگی کرد. امید داد و نوید فتح و ظفر ،...در آن شب تاریک مجروحی ساده دل و اهل خراسان که از شب قبل عملیات بر زمین منطقه عملياتي در سینه کش ارتفاع جامانده او را شناخت گفت: البته که می شناسمت توکافه ای... فرمانده لشگراوبا تبسم تلخی گفت : دست آخری کافه چی هم شدم .)) 🌷این چنین بود ؛:برادر ارشد و فرمانده ما در آن شب پر کشید و همرزمان خود را تنها و بی یاور گذاشت و برتعداد بیشمار جااااماااااندگان از خود افزود. 🌷 را میگویم با تمام پسوند هایش، چهارمین فرمانده شهید لشگرویژه شهدا سردار سر لشگر پاسدار به زاده ی یکم خرداد ماه ۱۳۴۰ یازدهم شهریور ماه ۱۳۶۵ همان که تلاش میکرد تا همانند نامش به مقام محمود دست یابد. 🌷عجیب هم نبود ، بسیار تلاش؛پایداری و اصرارنمود،برحضورش در نوک وپیشانی،رزمندگان دلاورگردانهای خط شکن لشگرش ودست یافتن به آرزویش وشاهد بودن براعمال جاااامااااندگان لشگرش! و بدست آوردن مقامِ هم نامِ اسمش! 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید✍ نبی زاده
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 ایستگاه پنج شنبه و آدم های خوب ✍روزگاری نه چندان دور و دست نیافتنی مردانی در این سر زمین می زیستند که رسم شجاع بودن و مردانگی داشتند، و به سایرین یاد می دادند و الگویی بی بدیل بودند. از آن دست انسان‌ها که می گوییم‌ الگو و سرمشق هستند ... 🌷برخی از آنان در گلزارهای شهدا با انواع و اقسام شهادتها آرمیده اند و برخی فقط نشانی از خود بر روی مزار دارند. بدون بدنی مطهر در آن!. و امروزه میلیونها انسان به همین خاطر احساس امنیت و قدرت می نمايند. و در آسایش و آرامش بسر می برند. 🌷این آدمهای شریف و بی ادعا وجودشان پر از برکت بود.در چنین روزی مردانی در عملیات کربلای دو شرکت نمودند،! 🌷هرچند دیگر امروزه درکنارشان نیستیم محمودکاوه،الله یارجابری حاج حسین همدانی حسین املاکی و بسیاری از شهدایی که کمتراز این عزیزان نبوده و سهم کمتری نداشتند. اما در گمنامی دنیا بسر میبرند و نزد محبوب خوددرسرای آخرت روزی دریافت می نمايند.و چه جایگاه نیکویی آنان به مقام ابوالفضل العباس سلام الله علیها غبطه می خورند و ما به آنان... و چه جایگاه دست نیافتنی شده است این مقام شهادت! 🌷از این جنس انسانها در دنیای خودمون کم نیستند،اما می توان گفت: شهدا یه رنگ و بویی دیگری به کره زمین و حتی آب و خاک میهن میدن. زمین و زمان شهادت خواهند داد که این عزیزان در نهایت مظلومیت و گمنامی و البته در عین ناباوری دعوت حق را لبیک گویان به سوی سرای آخرت ترک نموده اند. ناصر و احمد کاظمی، قاسم سلیمانی، محمد علی گنجی زاده، رضا ملکیان، صمد بیلرام و... 🌷اما در چنین روزهایی بود که علاوه بر شهدای لشگر ویزه شهدا، لشگر قدس گیلان نیز متحمل خسارات فراوان انسانی گردید. و فرماندهان بی نظری را به خیل شهدا تقدیم نمود.حسن رضوانخواه، مهدی خوش سیرت، محمود قلی پور، محمد نژاد ، علی گلستانی و غلامرضا قبادی که نقش به سزایی در بسیجی شدن بنده ی حقیرایفا نمود در عملیات کربلای دو به شهادت رسیدند. 🌷می خواهم بگویم علاوه بر پدر و مادر و بستگان نیکو مقام ، خداوند متعال آدم هایی رو برای کره خاکی آفریده که تو زندگی ما یهویی پیداشون میشه؛! خیلی هم خوبند و این خوبی بطوری عجیب و باور نکردنی به خوردشان رفته این پاکان آمده اندکه مهر و مهر ورزی را به شکلی عجیب و غریب به ما انسان‌های بسیارمدعی و دنیا دار ودنیا بلد بیاموزند؛ سپس غیبشان بزند؛شهدا رامی گویم! 🌷همین شهدا ،گاهی اوقات نه جنسیتشان مهمه نه دین و مذهبشان نه عقایدشان نه سنشان نه تحصیلاتشان اما این مورد رو به خوبی تجربه کردم که آدم های خوب همیشه ی خدا ماندگارن... 🌷 این روزها آرزو می‌کنم که تو زندگیتون پُر باشه ازاین دست آدمهاکه مطمئن هستم یکیشون می تونه خودت باشی ، شک نداشته باش؛! دوست ؛ رفیق ؛ همرزمم و ... ✍ خیلی خُب بیایید برای پنج شنبه همه ی خوبان عالم را به شیوه ای پسندیده به شکلی که از دستمان برمی آید یاد کنیم : صلواتی، خیراتی، دعایی ، فاتحه ای وصلواتی که بدون شک بی نظیر و راه گشاست. و سبب نورانی شدن و تحول و تعالی انسان‌های خوب مدنظرتان در سرای آخرت خواهد شد. 🍀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ 🍀🌸 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت ✋ شک و تردید به خود راه ندهید؛! ✍ از ابتدای متن به دو نکته توجه داشته باشید. ۱_ این متن در صدد نیست کسی را تبرئه یا بر چیزی سر پوش گذارد. ۲_ اینکه تلاش کنیم تصمیمات گرفته شده درسه دهه قبل را با شرایط و موقعیت های زمانی ومکانی همان دوران محاسبه وبسنجیم ، در غیر اینصورت سبب خطا در نگرش و جفا به امام شهدا ،شهدا ، جانبازان و همچنین سایررزمندگان دلاور هشت سال دفاع مقدس و خانواده معظم آنان می گردیم. و به احتمال زیاد دچار جابجایی حق با ناحق سره از ناسره خواهیم شد. ✍ چند سال است بطور خلاصه از عملیات کربلای دو و تشریح بخش های جداگانه ای از آن در گروه خود نمایی می نماید. همانند همه ی متن هایی که در یک گروه فضای مجازی گذاشته می شود. 🌸 امید است خود در پی این گزارشات و متن ها باشید. در این گزارشات تلاش شده بود تا شرح منطقه عملیاتی و چند دلیل مهم که نظام جمهوری اسلامی و فرماندهان نیروهای مسلح را وادار نمود در این منطقه مجدد عملیاتی در حد متوسط انجام دهند وبر این موضوع پافشاری و اصرار نمایند نیز به طور خلاصه شرح داده شده است. از جمله: 🌸 نحوه ی عملکرد تیپ قدس گیلان . تیپ ۹ بدر معارضین و اسرای عراقی و سایر یگانهای حاضر در منطقه و درنهایت خاطرات برادر همرزم و گرامی - ایافت گنجینه ی اسرار و چند نفر دیگر از همرزمان را که همت نموده اند تا در چنین روزهایی و در تاریخ دفاع مقدس آن خاطرات نابود نشوند را در گروه فاخر لشگرویژه شهدا همین چند روز قبل گذاشته ام . 🌸 ایشان بسیارروان،متین و ساده مجددا موقعیت های آن دوران و لحظات را شرح ودر چند بخش بیان نمودند. 🌸 اما چند نکته دیگرکه بنا به وظیفه خودم نیاز بود شرح آن داده شود . تا مجددا به همان دوران و همان حال و هوای رزمندگی برسیم و سپس خاطره ای را بخوانیم و نقد کنیم تقدیم می شود .همراه همان بخش از خاطرات می نویسم. انشالله مورد رضایت خداوند منان قرار گیرد.باشد که دچارتردید در یک واقعه ی عاشورایی نشویم . 🌸ابتدا سخنان شهیدملی کشورمان در دوران استعمار ستم شاهی، از رئیسعلی دلواری که گفته بود: ما نمی جنگیم که چیزی بدست بیاریم، می جنگیم که چیزی از دست ندیم. 🌸 این بخش درست مربوط می شود به بخش اول خاطره که روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس است وسیاسیون به دنبال سیاست کاری و سیاست بازی و غافل از اینکه شجاعانی در مرزها با کمترین ها در مقابل نه عراق و عربستان و کشورهای عربی بلکه با جمعیت عراق،پول اعراب و سلاح و تجهیزات غرب و شرق در نبردند. و ساد لوحانه به فکر پایان نبرد بودند و در توهم عقب نشینی عراق و یا صلح ... و حاضر نبودند امکانات وزارتخانه ها را در اختیار جنگ قرار دهند‌ . تاریخ ثابت کرد که این ظرفیت در کشور ۱۵ درصد بوده است. 🌸ارتش عراق تا دندان مسلح با تاکتیک نبرد متحرک و نبرد منطقه ای وباگردانهای بی شمار حداقل بیش از ششصد تا نُه صد گردان وبا سلاح شیمیایی وغیر متعارف...در حال رخنه و یورش به مواضع خودی هستند. بنده این بخش را فقط با گفتن دفاع متحرک و... عراق ، بیان نمودم حال آنکه عمق آن بیش از آنچه که تصورش را مینمودیم و مینماییم است.و مسئولین هم در حال انحراف منطقه نبرد از جنوب به شمالغرب کشور... 🌸باید بدانیم نظام اسلامی اصلا در صدد تصاحب زمین کشور عراق نبود،! نه در والفجر دو و نه در کربلا دو و نه در هیچ یک از عملیاتهای آفندی،بلکه هدف تعقیب دشمن. گوشمالی آن و دور نمودن دشمن از خاک میهن اسلامی که دیگر هوس تهاجم را نه او و نه دیگران به ذهن خیال اندیش و متوهم خود راه ندهند.و در نهایت تعیین متجاوز و خسارت که باز هم نشد. بماند گردن مسئولین و افرادی که باید در حد رزمندگان برای این بخش جانفشانی می نمودند.و نکردند و باید پاسخگوی شهدا و... باشند. 🌸بگذریم،!! دشمن را همانگونه که اگر دزدی به خانه ی ما بزند؛ با آن مقابله و سپس دنبال نمودیم همچنین زمانی که نیروهای نظامی ما غالب شدند، همانند آنکه هیچ گاه دزد را فقط تا در اتاق ، یادرب منزل تعقیب نمی کنیم. بلکه او را تا زمانی که به کیفر اعمالش برسد تعقیب نموده ، گوشمالی داده و رها نخواهیم کرد. این روند رو به رشد را ادامه دادیم. 🌸انتظارم این است شما همرزمان با دقت بیشتری چنین وقایع دفاع مقدسی را بخوانید. حتما به گفته ی شهید رئیسعلی دلواری و... خواهید رسید.فرمانده نیروی زمینی و فرمانده صحنه ی نبرد،دستور تکرار و ادامه ی عملیات را در شب بعدعملیات کربلای دو میدهد . یعنی دوشب متوالی برای یگانهای به خط دشمن زده !... امری که بدون باز سازی و تقویت نیرو و تجهیزات مرسوم نیست.
🌸فرماندهان سایر یگانها هم برای تصمیم سازی و تصمیم گيري اجرای ادامه عملیات شب قبلی که با موفقیت برای برخی از گردانهای خودی در بخش هایی از منطقه نبرد اتفاق افتاده بود. روبه رو هستند. 🌸جایی که تا کنون چند بار دست به دست شده،میادین مین،سیم خاردار،سنگر بتونی ،قبضه های تیر بار سبک و نیم سنگین و سنگین از جمله شلیکای معروف چهار لول با نواخت تیر هزار گوله ی کالیبر در چند دقیقه رو به رو هستند آتش پشتیبانی توپخانه و ادوات و منورها بماند. میدانید که در جنگ هم حلوا تقسیم نمیکنند،هم فتح دارد،هم شکست، هم اسیر دارد و کشته ،هم شهید دارد و آزاده، هم جا مانده و مفقود دارد و هم جاوید اثر وهم... 🌸شهید محمودکاوه به عنوان یکی ازفرماندهان دلاور سپاه اسلام باتوجه به تجربه وتاکتیکهای نبرددر مناطق کوهستانی و شب گذشته تلاش میکند تااز واردآمدن صدمه بیشتربه نیروهای خودی ویگان ویژه شهدا جلوگیرنماید.ودرچندین بارتشریح نمودن وضعیت صحنه نبرد شفاها و از روی نقشه وضعیت منطقه را چند باره توضیح میدهد. 🌸وضعیت شکست شب قبل، صدمات یگان وهر آنچه که باید به فرمانده مافوق بگوید را بی پرده گفته،حجت برای او و یگانش تمام است،فکر میکنیدسایر فرماندهان نگفته اند!؟خیر آنان نیزدرجلسه ی مرتبط باخودهمین هشدارها را داده اند.اما : 🌸اما فرمانده ی کل صحنه ی نبرد مُصراست که کار انجام شود .او یک یگان و یا تنها سپاه رانمی بیند،او کاملاواقف است با انجام ندادن کاررزمی ،نظام اسلامی دچار بحران می گردد. و...لطفا عملیات کربلا دو را مجددا و با دقت فراوان بخوانید. 🌸درگوشه ای از خاطرات قبلی مرتبط با تیپ ویژه خواندیم که فرمانده تیپ برادر چنگیز عبدی فردربخشی از عملیات که فرماندهی و هدایت عملیات را به عهده داشت پس ازشرح منطقه عملیات توسط شهیدکاوه و سایرین نقل به این مضمون به شهید کاوه می گوید: -فرمانده-هستم ودستورم این است که باید انجام شود.شهید کاوه سربزیر می اندازد و میرود تا کاری نماید کارستان و دستور رابه شکلی موثرانجام میدهد. 🌸 آیا درکربلای دو ، همان واقعه در سطح بالاتری رخ داده است ،البته چنین است! از طرفی بارها و بارها دیدیم . شنیدیم ،خواندیم و... که همه ی فرماندهان لشگر ویژه شهدا علی آقا قمی، بروجردی، کاظمی ، گنجی زاده ولی نژاد، بیلرام، و... وبیشتر ازهمه خودشهیدکاوه ترس ومرگ را به سُخره گرفتند. وسر انجام نبرد خودرا در شهادت و درآینده ای نزدیک میدیدند. کاوه عزیزاصلا خواستن، توانستن را معنی کرده بود.همان ما میتوانیم امام خمینی رحمت الله علیه را! او قدرتمندانه میخواست تاپیروزی ها یکی پس از دیگری و با هدایت او وبرای اسلام به ثبت رسد. اصلا او با این کار یدالله فوق ایدیهم را محقق شده میدانست و باور داشت.که هیچ چیز غیرممکن نیست.زیراحتی واژۀغیرممکن هم،ممکن رادر دل خودبرجسته دارد . 🌸شهید کاوه فرمانده دلاورسپاه اسلام با این عملکرد خود به جز این مواردی که به ذهن ناقص من رسیده است،ثابت کرد ،هیچوقت در زندگی به خاطر احساس ترس عقب ننشسته است همه مابارها این جمله راشنیده ایم که بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟مثلاً اینکه بمیریم؟ 🌸امامرگ بدترین اتفاقی که ممکن است برایمان رخ دهد نیست.بدترین اتفاق در زندگی این است که اجازه دهیم درحین زنده بودن،از درون بمیریم.و این کار گوشه ای ازرخدادهای زندگانی پُر راز و رمزوشکوهمندفرماندهان شهید است سیری که تا کنون هم ادامه داشته است. 🌸 با کمی آشنایی با روحیات شهید کاوه در تبعیت پذیری درسلسله مراتب فرماندهی که این الگوی شهید والا مقام زبانزد همه هم بوده است،از این دیدگاه هم باید به این موضوع نگریست. یادتان نرود، دربخشی از خاطرات قبلی نوشته بودم ، شهدا برخی از کارها یی راکه ما انجام میدهیم راانجام نمی دادند.یا ما از کنارآنها به سادگی میگذشتیم.به همین سادگی عبور نمیکردند.هنوز هم فرقی نکرده به عملکرد خودمان بنگریم، مشاهده میکنیم که به جای اجرا ؛مقاومت کرده ایم. به جای تفکر و تجزیه و تحلیل شک،دو دلی و تردید کردیم همان چیزی که شهداانجام نمیدادند.به خاطرات برادرمجید و برادران دیگر در شب عملیات بنگرید. 🌸زمانی که باید همه مطیع دستور فرمانده باشند،! فرقی هم نمیکند.دسته باشد یا بالاتر و آن را مانند یار تنوری امام جعفر صادق (ع) اجرا میکردند. مثلادرهنگام رجز خوانی عمارها به او میگویند بنشین بابا !خطر ناک است! اما در همان حال هم عده ای پیشتاز شهادت رفتند به آرزویشان وبه فتح نسبی هم رسیدند. 🌸یا بچه های اطلاعات به دستور مسئول خود گوش فرا ندادند و به حضور فرمانده که فرموده بود بیایید نرفته و یا با شک و دو دلی رفتند.آنهابا چنین عملکردی باید شرمنده باشند.نه دیگران! 🌸 آیین نامه انظباطی رابخوانید.حتی در قبل و یاحین عملیات اگر فرمانده اشتباه هم بکند هیچ یک از عوامل مجاز به عدم اجرای دستور او نبوده و باید دستور فرمانده تحت هرشرایطی اجرا نمایند
🌸تبعیت پذیری و تسلیم محض شدن پس از بیان تمام دیدگاه‌هایش به برادر شمخانی و تشریح و دستور به گردانهای عمل کننده همواره درسی بود که فرمانده عزیزم داد تا الگویی فراموش نا شدنی برای آیندگان باشد در هر صحنه ای از رسم روزگار!! 🌸گاهی باید بگذاریم زندگی کارش رابکند،لازم نیست سر در بیاوریم که خداوند چگونه می‌خواهد مشکلاتِ ما را حل کند.این مسئولیتِ باریتعالی است ،کارِ ما این است که به خدا ایمان و اعتماد داشته باشیم. 🌸 خدای ما، خدای قادر و توانااست.خدا می‌تواند آنچه را که بشر نمی‌تواند انجام دهد ، را به انجام رساند.او محدود به قوانینِ طبیعت نیست.مدام در زندگی متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده است که خودمان به تنهایی قادر به انجامش نبوده‌ایم... 🌸 این یعنی اگر کاری وظیفه ای به عهده داری و برای رضایت خداست را انجام بده و نتیجه را خداوند به بهترین وجهی رقم خواهد زد. این رسم امام شهدا در طول دوران زندگانی پربرکت و تلاش و شکوهمندایشان هم بود. و این راه را فرمانده دلاور لشگرویژه شهدا نیز بسیار عالی پیمود. 🌸 فرمانده به ما ثابت کرد عشق به خداوند یعنی وجود یک روح در دو کالبد که سبب می گردد تا جسم و روح به فرشته ای واحددرآید . فرمانده ثابت کرد با این عشق او بارها و بارها فرماندهان و رزمندگان یگانش متولد می شود. کمی بنگرید. اینطور نیست!؟ . 🌸فرمانده با این عمل خود ثابت نمود که ای آیندگان ازهیچ کسی انتظارکمک نداشته باشید. آهای انسانها بنگرید، مِهر غریبه بی طمع نیست. حتی سایه ی خودمان در تاریکی ما را تنها رها می کند،فرمانده با عمل خود، ما میتوانیم را با خود اتکایی به خواسته ها ، آرزوها و آرمانهایمان به ارمغان گذاشت و ثابت کرد ، آنوقتی است که همه با اشتیاق کمکت می کنند.هرچند دیر شده باشد. اما خود به تکلیف فرماندهی اش عمل نموده است. 🌸 اصلاً می دانید که انتظار خیلی قشنگ است وقتی میدانی خداجایی دلی رابیقرار بیقراری های تو کرده.باید لبیک بگویی ،! اگر نروی حتما جا می مانی!! 🌸 زندگی برای همیشه نمی تواند بی نقص و عیب باشد ، فرمانده با عمل ثابت کرد میتوانی بخشنده باشی درعین حالی که تابع دستوری، خاطره ساز باشی در صورتی که گمنامی وهمچنین هرگزاجازه نده که کسی شادی ها و آرمانهایت را به تصرف خود در آورد. 🌸 شهید آوینی می گوید،پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. 🌸 همیشه یادمان باشد که نگفته‌ها را میتوان گفت ولی گفته‌ها را نمیتوان پس گرفت چه سنگ رابه کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ !شکست با کوزه است. 🌸 دل‌ها خیلی زود ازحرف‌ها می‌شکنندآنچه از سرگذشت ؛ شد سرگذشت حیف بی دقت گذشت ّ! اما گذشت تا که خواستیم یک "دو روزی"فکر کنیم بر در خانه نوشتند؛! در گذشت.!!شهید شویم بهتر از در گذشت است. 🌸 در مطالعه با طمع فراوان و بادقت بی نظیر بخوانیم و تجزیه و تحلیل کنیم و بی تدبیرمنتشر نکنیم. سپاس این حقیر را بپذیرید. 🌸 فاعتبرو یا اولی الابصار 🌷دعابفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷