قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ 🍃 شرح نامه ۲۷ بخش ۵ ( مکارم شیرازی ) 🔴خطر منافقان 🔻تنها از اين گروه بترسيد: در آخرين بخش از
✨
🍃ادامه شرح نامه ۲۷ بخش ۵
🔹 نکته ها:
🔥 1. خطر منافقان:
امام(عليه السلام) در اين نامه از خطر مهمى که محمد بن ابى بکر و جامعه مردم مصر، بلکه همه جوامع اسلامى را تهديد مى کند; يعنى خطر منافقان سخن به ميان آورده و مردم را به سه گروه تقسيم مى کند:
مؤمن، مشرک و منافق سپس مى فرمايد: مؤمنان هيچ خطرى براى جامعه اسلامى ندارند، زيرا ايمانشان به آنها اجازه نمى دهد دست به کارى بزنند که خطرى براى اسلام و مسلمين ايجاد کند و مشرکان معاند که به اصطلاح شمشير را از رو بسته اند خطر آنها نيز چندان مهم نيست، زيرا شناخته شده اند و مسلمانان باايمان، مراقب توطئه هاى آنها هستند;
🔻 اما مشکل مهم از سوى منافقان است کسانى که در ميان اهل ايمان زندگى مى کنند و به اصطلاح شمشير را زير لباس بسته اند، سخنانى مى گويند که خوشايند مؤمنان است و افکار و عواطف آنها را به سوى خودشان جلب و جذب مى کنند; اما در لحظات حساس و هنگامى که فرصتى به دست آورند زهر خود را مى ريزند و ضربه به اسلام و مسلمين مى زنند.
گرچه آنها نفاق خود را مکتوم مى دارند و تخريب را به صورت پنهانى انجام مى دهند ولى چنان نيستند که نتوان آنها را با دقت تشخيص داد. قرآن مجيد علائم متعدّدى براى شناخت اهل نفاق در سوره «بقره» و سوره «منافقون» بيان فرموده که با دقت در آن مى توان آنها را شناخت و از خطرات آنها مصون ماند.
درباره ريشه هاى نفاق و برنامه ريزى دقيق منافقان و نفاق در طول تاريخ و خطرات اين گروه بحث هاى مشروحى در خطبه 194 (جلد هفتم از صفحه 606 تا 619) و همچنين در ذيل خطبه 210 بيان شده است.
▫️2. نامه اى عجيب از معتضد عباسى:
از شگفتى هاى دوران عباسيان نامه اى است که معتضد عباسى به صورت ـ بخش نامه اى مستدل براى نواحى مختلف فرستاد. اين نامه را مورخ معروف، طبرى در حوادث سال 284 در تاريخ خود نقل کرده و کامل ابن اثير (هرچند با لحن مخالف) به آن اشاره کرده است و ما آن را از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد که از آن تلخيص خوبى دارد نقل مى کنيم.
ابن ابى الحديد در جلد 15 از شرح نهج البلاغه خود در ذيل همين نامه امام(عليه السلام) به محمد بن ابى بکر مى نويسد:
طبرى چنين مى گويد: در اين سنه (سنه 284) معتضد عباسى تصميم گرفت لعن معاويه را بر تمام منابر گسترش دهد و دستور داد نامه اى نوشتند (مستدل) که براى مردم خوانده شود. وزيرش عبيد الله بن سليمان او را از ايجاد تنش در ميان گروهى از مردم بر حذر داشت و گفت: ممکن است اين کار به فتنه بينجامد; ولى معتضد اعتنايى به سخنان او نکرد.
نخستين چيزى که معتضد به آن ابتدا کرد اين بود که مردم مشغول کار خود باشند و از اجتماعات بپرهيزند و عصبيت را کنار بگذارند و به عنوان شهادت دادن، نزد سلطان نروند مگر اينکه از آنها خواسته شود و داستان سرايان را از نشستن بر سر جاده ها (و گردآورى مردم در اطراف خود) منع کنند و دستور داد نسخه هايى از اين نامه تهيّه شود و در دو طرف بغداد در محلات و کوچه ها و بازارها روز چهارشنبه بيست و چهارم جمادى الاولىِ همان سال براى مردم بخوانند سپس روز جمعه از آن خوددارى کنند و از اجتماع مردم به صورت گروهى در دو مسجد معروف بغداد جلوگيرى کنند و به سقاهايى که در آن دو مسجد به مردم آب مى دادند، سفارش شد که براى معاويه طلب رحمت نکنند چون قبلاً عادت آنها بر اين بود که به هنگام آب دادن براى او طلب رحمت مى کردند.
به هر حال روز جمعه نامه خوانده نشد، هرچند مردم انتظار داشتند آن را استماع کنند. در اين هنگام وزير معتضد «عبيدالله بن سليمان» متوسل به قاضى يوسف شد که حيله اى بينديشد و معتضد را از اين کار منصرف نمايد. قاضى يوسف به سراغ معتضد رفت و گفت من از اين مى ترسم که توده مردم با شنيدن اين نامه حرکتى اعتراض آميز آغاز کنند. معتضد گفت: من با شمشير آنها را بر سر جاى خود مى نشانم. قاضى گفت: با آل ابو طالب چه خواهى کرد؟ آنها از اين موقعيت استفاده مى کنند و در همه جا مردم را به سوى خود دعوت مى نمايند و به يقين توجّه مردم به آنها بيشتر از توجّه به بنى العباس است. معتضد با شنيدن اين سخن ساکت شد و پاسخى نداد و بعد از آن اقدامى در اين زمينه نکرد.
نامه بسيار مفصل و مستدل است و بخشى از آن چنين است: «خبرهايى به امير مؤمنان (منظور در اينجا معتضد عباسى است) رسيده که گروهى از مردم گرفتار اشتباهاتى در دين خود و فسادى در عقايد و تعصب هايى نابجا شده اند که عامل اصلى آن پيشوايان ضلالت بوده اند و از اين رو سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را رها کرده و به بدعت ها روى آورده اند.
اين جريان بر امير مؤمنان سخت آمده و سکوت در برابر آن را جايز نشمرده و آن را مخالف وظايف دينى خود ديده که بايد در برابر انحرافات ساکت ننشيند و براى ارشاد جاهلان و اقامه حجت در مقابل معاندان قيام کند.
ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
🌷نشانه های هدایت شدگان:
🌷۱.تسلیم بی چون و چرا در مقابل دستورات خدا.
فمن یردالله آن یهدیه یشرح صدره للاسلام.
۱۲۵ انعام
🌷۲. گوش دادن وپیروی ازحرف حق.
فبشرعباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوالالباب..
۱۸ زمر
🌷۳.سجده وگریه وکرنش در مقابل آیات قرآن
وممن هدینا واجتبینا اذا تتلی علیهم آیات الرحمن خرو سجدا وبکیا....۵۸ مریم
🌷۴.اعتصام وتکیه واعتمادبه خدا
ومن یعتصم بالله فقدهدی الی صراط مستقیم
.۱۰۱ آل عمران
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ 🍃ادامه تفسیر سوره آل عمران 🌷آیه ۷۹ 🔹شأن نزول: درباره این دو آیه دو شأن نزول ذکر کرده اند:
✨
🍃ادامه تفسیر سوره آل عمران آیه ۷۹
... آیه بعد، تکمیلى است نسبت به آنچه در آیه قبل آمد، مى گوید: همان طور که پیامبران مردم را به پرستش خویش دعوت نمى کردند، به پرستش فرشتگان و سایر پیامبران هم دعوت نمى نمودند مى فرماید: و سزاوار نیست (و چنین حقى ندارد) که به شما دستور دهد، فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود انتخاب کنید
(وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً).
این جمله، از یک سو، پاسخى است به مشرکان عرب ،که فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند و نوعى ربوبیت براى آنها قایل بودند و با این حال خود را پیرو آئین ابراهیم(علیه السلام) معرفى مى کردند.
و از سوى دیگر، پاسخى است به صابئان که خود را پیرو یحیى(علیه السلام)مى دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حدّ پرستش بالا مى بردند.
و نیز پاسخى است به یهود و نصارا که عُزَیر(علیه السلام) یا مسیح(علیه السلام) را فرزند خدا معرفى مى کردند و سهمى از ربوبیت را براى آنها قایل بودند.
آیه، در پاسخ همه آنها مى گوید: هرگز ممکن نیست پیامبرى با آن علم و آگاهى الهى، مردم را به ربوبیت غیر خدا دعوت کند.
و در پایان آیه، براى تأکید بیشتر مى افزاید: آیا شما را به کفر دعوت مى کند پس از آن که مسلمان شدید
(أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیا ممکن است پیامبر خدا به کفر دعوت کند و به شما اجازه دهد خود او یا فرشتگان و پیامبران را پرستش کنید؟
ناگفته پیدا است که اسلام در اینجا مانند بسیارى از موارد دیگر به معنى وسیع کلمه یعنى تسلیم در برابر فرمان خدا و ایمان و توحید به کار رفته است.
یعنى چگونه ممکن است پیامبرى پیدا شود، نخست مردم را به ایمان و توحید دعوت کند، سپس راه شرک را به آنها نشان دهد؟
و یا این که: چگونه ممکن است پیامبرى نتایج زحمات پیامبران دیگر را که به اسلام دعوت کرده اند، بر باد دهد و آنها را متوجه کفر و شرک سازد؟!
آیه ضمناً اشاره سربسته اى به معصوم بودن پیامبران و عدم انحراف آنها از مسیر فرمان خدا مى کند.(۴)
🔹نکته:
🔻بشر پرستى ممنوع!
آیات فوق، با صراحت تمام هر گونه پرستش غیر خدا و مخصوصاً بشرپرستى را محکوم مى سازد، و روح آزادگى و استقلال شخصیت را در انسان پرورش مى دهد، همان روحى که بدون آن، شایسته نام انسان نخواهد بود.
در طول تاریخ، افراد زیادى را مى شناسیم پیش از آن که به قدرت برسند چهره اى معصومانه داشتند، و مردم را به حق، عدالت و حریت، آزادگى و ایمان دعوت مى کردند.
اما هنگامى که پایه هاى قدرت آنها در اجتماع محکم شد کم کم مسیر خود را تغییر داده و گرایش به فرد پرستى و دعوت به سوى خویش کردند.
در حقیقت، یکى از طرق شناسائى داعیان حق و داعیان باطل همین است: داعیان حق که در رأس آنها پیامبران و امامان قرار داشتند در آن روز که بزرگ ترین قدرت ها را در اختیار مى گرفتند همانند نخستین روزهاى دعوت خود، مردم را دعوت به سوى اهداف مقدس دینى و انسانى از جمله توحید، یگانه پرستى و آزادگى مى نمودند، ولى داعیان باطل به هنگام قدرت و پیروزى نخستین مطلبى که در مغز آنها جوانه مى زند، دعوت به سوى خویش و تشویق مردم به یک نوع عبودیت بوده است، تملق ها و چاپلوسى هاى افراد بى مایه اى که معمولاً اطراف آنها را مى گرفتند، با غرور و کم ظرفیتى آنها توأم شده، چنین پدیده اى را به بار مى آورد.
حدیث جالبى که از على(علیه السلام) نقل شده، روشنگر چهره واقعى و روحانى آن حضرت، و شاهدى براى این بحث است:
روزى که امام(علیه السلام) به سرزمین اَنْبار (یکى از شهرهاى مرزى عراق) رسید جمعى از دهقانان (کدخدایان) در برابر آن حضرت طبق سنتى که به آن خو گرفته بودند از مرکب هایشان پیاده شدند و به سرعت به سوى او شتافتند (و شاید سجده کردند) امام(علیه السلام) نه تنها به این کار رضایت نداد، بلکه شدیداً برآشفت و بر آنها فریاد زده:
ما هذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ؟
فَقالُوا: خُلُقٌ مِنّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَراءَنا.
فَقالَ: وَ اللّهِ ما یَنْتَفِعُ بِهذا أُمَراؤُکُمْ وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیاکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ.
وَ ما أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَراءَهَا الْعِقابُ وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الأَمانُ مِنَ النّارِ:
این چه کارى بود که شما انجام دادید؟
عرض کردند: این آدابى است که ما امیران خود را با آن بزرگ مى داریم.
امام فرمود: به خدا سوگند! زمامداران شما از این کار بهره اى نمى گیرند و شما خود را در دنیا به رنج، و در آخرت به بدبختى گرفتار مى سازید!
چه زیانبار است رنجى که به دنبال آن کیفر خدا باشد!! و چه سودمند است آرامش و آزادگى که در پى آن ایمنى از آتش دوزخ قرار گیرد !!(۵)
ادامه📚⬇️
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ 🍃ادامه تفسیر سوره آل عمران آیه ۷۹ ... آیه بعد، تکمیلى است نسبت به آنچه در آیه قبل آمد، مى گوید:
🍃ادامه تفسیر سوره آل عمران آیه ۷۹
📚۱ ـ مجمع البیان ، ذیل آیات مورد بحث ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صفحه ۷۱ و جلد ۲۵، صفحه ۲۶۲ ـ درّ المنثور ، جلد ۲، صفحه ۴۷، دار المعرفة، طبع اول، ۱۳۶۵ هـ ق ـ اسباب النزول الآیات واحدى نیشابورى، صفحه ۷۴، مؤسسه حلبى و شرکاء، ۱۳۸۸ هـ ق.
۲ ـ مجمع البیان ، جلد ۲، صفحه ۴۶۶، ذیل آیات مورد بحث ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صفحه ۷۱ و جلد ۲۵، صفحه ۲۶۲ ـ تفسیر طبرى ، ذیل آیه ـ تفسیر ابن کثیر ، ذیل آیه ـ بحر المحیط ، ذیل آیه ـ اسباب النزول واحدى نیشابورى، صفحه ۷۴، مؤسسه حلبى و شرکاء، ۱۳۸۸ هـ ق ـ درّ المنثور ، جلد ۲، صفحه ۴٠، ۴۱ و ۴۶، دار المعرفة، طبع اول، ۱۳۶۵ هـ ق.
۳ ـ هنگامى که یاء نسبت به ربّ ضمیمه شود الف به آن اضافه مى گردد و رَبّانى گفته مى شود.
۴ ـ در قرائت معروفى که متن قرآن فعلى طبق آن است جمله وَ لا یَأْمُرَکُمْ به صورت منصوب (با فتح راء) خوانده شده و در حقیقت عطف به جمله یُؤْتِیَهُ اللّهُ در آیه قبل است و لا به عنوان تأکید ما نافیه که در آیه قبل مى باشد ذکر شده، بنابراین جمله چنین مى شود: وَ ما کانَ لِبَشَر أَنْ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً .
۵ ـ نهج البلاغه ، کلمات قصار، حکمت ۳۷ ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۲، صفحه ۲۲۸، چاپ آل البیت (با اندکى تفاوت) ـ بحار الانوار ، جلد ۳۲، صفحه ۳۹۷ و جلد ۴۱، صفحه ۵۵ و جلد ۷۳ صفحه ۶۲ و ۶۳ ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۱۸، صفحه ۱۵۶، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، ۱۴٠۴ هـ ق ۲ـ مناقب ابن شهر آشوب ، جلد ۲، صفحه ۱٠۴، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ هـ ق.
parhizgar15.mp3
13.14M
✨✧﷽✧✨
📖 ترتیل
🍃جزء۱۵
🎤استاد پرهیزگار
@Nahjolbalaghe2
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
💢خداوند همواره ناظر اعمال ماست...
✍️فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده. فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت:
«هُوَ اللهُ الّذی یری کلّ اَحد و یَعلمُ کلّ شئٍ: او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد.
📚معارف اسلامی، شماره ۷۷
13990510_39462_1281k.mp3
10.13M
🎙صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت عید سعید قربان. ۹۹/۰۵/۱۰
@Nahjolbalaghe2
#مݩـبر🖇🍃
+
استادمونمیگفت🌱. . .
گاهی یک پیام به نامحرم ،یک صحبت با نامحرم بسیاری از لطف هارا از انسان می گیرد
لطف رسیدن به مراتب الهی!
لطف رسیدن به شهدا!
لطف رسیدن به مقامِ سربازیِ امام زمان‹عج›
فقط این را بدانیم شهدا هرگز اهلِ رابطه
با نامحرم نبودند...:))
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🍃ادامه تفسیر سوره آل عمران آیه ۷۹ 📚۱ ـ مجمع البیان ، ذیل آیات مورد بحث ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صف
✨
🍃ادامه تفسیر سوره آل عمران
🌷آیه ۸۱
🍃پیمان مقدس
به دنبال اشاراتى که در آیات پیشین درباره وجود نشانه هاى روشن پیامبر اسلام، در کتب انبیاء قبل آمده بود، در این آیات اشاره به یک اصل کلى در این رابطه مى کند و آن این که: پیامبران پیشین (و به دنبال آنها پیروانشان) با خدا پیمان بسته بودند که در برابر پیامبرانى که بعد از آنها مى آیند سر تعظیم و تسلیم فرود آورند مى فرماید: و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران (و پیروان آنها) گرفت که هر گاه کتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد که آنچه را با شما است تصدیق مى کند (و نشانه هاى او موافق چیزى است که با شما است) حتماً به او ایمان بیاورید و او را یارى کند (وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتاب وَ حِکْمَة ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).(۱)
در حقیقت همان طور که پیامبران و امت هاى بعد موظف اند نسبت به پیامبران گذشته و آئین آنها احترام بگذارند، و اصول آنها را محترم بشمرند، پیامبران و امت هاى پیشین نیز نسبت به پیامبران بعد از خود چنین وظیفه اى داشته اند، در آیات قرآن کراراً اشاره به وحدت هدف پیغمبران خدا شده است و این آیه نمونه زنده اى از آن است.
فراموش نکنیم میثاق در اصل از ماده وُثُوق به معنى اطمینان و اعتماد گرفته شده، به همین دلیل، به پیمان هاى مؤکد که مایه اطمینان است میثاق گفته مى شود.
البته گرفتن پیمان از پیامبران، همراه با گرفتن پیمان از پیروان آنها است و موضوع پیمان این بوده که: اگر پیامبرى بیاید که دعوت او هماهنگ با دعوت آنان، و نشانه هاى او با آنچه در کتب آسمانى آنها آمده موافق باشد (و به این ترتیب حقانیت او ثابت گردد) نه تنها باید به او ایمان بیاورند بلکه موظف اند به یارى اش برخیزند.
سپس براى تأکید مى افزاید: خداوند به آنها فرموده: آیا اقرار به این موضوع دارید؟ و پیمان مؤکد مرا بر آن گرفتید؟ گفتند: آرى اقرار داریم فرمود: بر این پیمان گواه باشید و من هم با شما گواهم (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ).(۲)
در آیه بعد، قرآن مجید پیمان شکنان را مورد مذمت و تهدید قرار مى دهد و مى گوید: سپس هر کس (بعد از این همه پیمان هاى مؤکد و میثاق هاى محکم) سرپیچى کند و روى گرداند (و به پیامبرى همچون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که بشارت ظهورش همراه نشانه هاى او در کتب پیشین آمده، ایمان نیاورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست (فَمَنْ تَوَلّى بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
و مى دانیم خداوند این گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدایت نمى کند همان گونه که در آیه ۸٠ سوره توبه آمده است: وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ .(۳)
و کسى که مشمول هدایت الهى نشد، سرنوشتش دوزخ و عذاب شدید الهى است.
نکته ها:
۱ ـ پیمان بر تصدیق پیامبران
آیا آیه فوق تنها درباره بشارت انبیاء پیشین و پیمان آنها نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است؟
یا هر پیامبرى را که بعد از پیامبر دیگرى مبعوث شده در بر مى گیرد؟
ظاهر تعبیرات آیه یک مسأله کلى و عمومى است، اگر چه خاتم پیامبران(صلى الله علیه وآله)مصداق بارز آن است و با روح مفاهیم قرآن نیز همین معنى وسیع و گسترده مناسب است.
بنابراین، اگر مى بینیم در اخبارى تصریح شده که منظور از آن پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است از قبیل تفسیر آیه و تطبیق آن بر یک مصداق روشن محسوب مى گردد، نه این که معنى آن انحصار بوده باشد.
فخر رازى در تفسیر خود از امام على(علیه السلام) نقل مى کند: هنگامى که خداوند آدم و سایر انبیاء(علیهم السلام) را آفرید از آنها عهد و پیمان گرفت که هر گاه محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث شد به او ایمان آورند و یارى اش کنند.(۴)-(۵)
۲ ـ ظهور پیامبرى در عصر پیامبر دیگر
با توجه به مضمون آیه این سؤال پیش مى آید: مگر ممکن است پیامبر اولوا العزمى در زمان پیامبر اولوا العزم دیگرى مبعوث گردد، تا موظف به پیروى از او باشد؟
در پاسخ این سؤال باید گفت: همان طور که در تفسیر آیه اشاره شد، پیمان تنها از خود پیامبران گرفته نشده، بلکه از پیروان آنها نیز گرفته شده و در حقیقت منظور از پیمان گرفتن از انبیاء، پیمان گرفتن از امت هاى آنان و نسل هائى که بعد از آنها به وجود مى آیند و عصر پیغمبر بعد را درک مى کنند مى باشد.
به علاوه خود پیامبران نیز اگر (فرضا) پیامبران آینده را درک کنند، ایمان خواهند آورد یعنى هرگز پیغمبران خدا در هدف ها و دعوت هاى خود از یکدیگر جدا نیستند و با هم جنگ و ستیزى ندارند.(۶)
ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
parhizgar16.mp3
12.65M
✨✧﷽✧✨
📖 ترتیل
🍃جزء۱۶
🎤استاد پرهیزگار
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ 🍃شرح خطبه ۳ (شقشقیه)بخش ۴ خلافت امیرالمومنین علیهالسلام (مکارم شیرازی ) امام(عليه السلام) در ا
✨
🍃ادامه شرح خطبه۳(شقشقیه)بخش۴
... اين سه گروه ـ همان گونه که غالب شارحان نهج البلاغه يا همه آنان گفته اند ـ به ترتيب: اشاره به آتش افروزان «جنگ جمل، نهروان و صفّين» است.
♦️آتش افروزان جنگ جمل (طلحه و زبير که از وجود عايشه براى تحريک مردم بهره گرفتند) به عنوان «ناکثين» يعنى پيام شکنان، ذکر شده اند، چرا که اينها با على(عليه السلام) بيعت کردند امّا چون انتظارشان يعنى سهيم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد به شهر بصره آمدند و آتش اختلاف را بر افروختند.
♦️«مارقين»، اشاره به آتش افروزان جنگ «نهروان» است، آنها همان گروه «خوارج» بودند که بعد از داستان «حکمين» در «صفّين» بر ضدّ امام(عليه السلام)برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند. اين واژه از ماده «مُرُوق» به معناى پرش تير از کمان است گويى آنها قبلا در دايره حق بودند ولى به خاطر تعصّبهاى خشک و نادانى و خودخواهى، از مفاهيم اسلام و تعليمات آن به دور افتادند.
♦️«قاسطين» اشاره به «اهل شام و لشکر معاويه» است; زيرا «قسط» هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و طغيان و فسق آمده است.
🔸قابل توجّه اين که: اين تعبيرات درباره اين سه گروه ـ طبق مدارک معروف اسلامى ـ از قبل، در حديث پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با صراحت پيش بينى شده، «حاکم نيشابورى» در «مستدرک علی الصّحيحين» از «ابو ايوب انصارى» نقل مى کند که گفت: «اَمَرَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم)عَلِىَّ بْنَ اَبى طالِب بِقِتالِ النّاکِثينَ وَ الْقاسِطينَ وَ الْمارِقينَ;
پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) دستور داد که با سه گروه «ناکثين» و «قاسطين» و مارقين» پيکار کند».(7)
همين معنا در «تلخيص المستدرک ذهبى» نيز آمده است.(8)
در کتاب «اُسْدُ الْغابَة» نيز دو روايت به همين مضمون در شرح حال على(عليه السلام) آمده است.(9)
در «تاريخ بغداد» اين معنا به صورت مشروح ترى ديده مى شود که «ابو ايّوب» مى گويد: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به ما امر فرمود که با سه گروه، در خدمت على(عليه السلام) پيکار کنيم: «ناکثين» و «قاسطين» و «مارقين». امّا «ناکثين»: با آنها پيکار کرديم، آنها ـ اهل جمل ـ «طلحه» و «زبير» بودند و امّا «قاسطين»: همين است که ما از سوى آنها باز مى گرديم يعنى «معاويه» و «عمروبن عاص» (اين سخن را هنگام بازگشت از صفّين گفت) و امّا «مارقين»: آنها «اهل نهروان» هستند، به خدا سوگند نمى دانم آنان در کجايند ولى به هر حال با آنها بايد پيکار کنيم.(10)
اين پاسخى است دندان شکن به ناآگاهانى که گاه به جنگهاى دوران۳ خلافت على(عليه السلام) خرده مى گيرند، آرى آنها که با شور و شوق در هنگام بيعت با على(عليه السلام) مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگى تحمّل عدالت او را نداشتند; آن هم عدالتى که بعد از يک دوران طولانى بى عدالتى و غارت بيت المال و خو گرفتن گروهى با آن، انجام مى شد که طبعاً قبول آن براى بسيارى مشکل بود; به همين دليل تنها، گروهى وفادار و مؤمن خالص بر سر پيمان خود باقى ماندند، ولى گروه هاى ديگر به خاطر دنياپرستى پيمان خود را با خدا و خليفه بر حقّش شکستند.
🔹اين همان چيزى است که امام(عليه السلام) در ادامه خطبه به آن اشاره کرده و دليل اين مخالفتها را در چند جمله کوتاه به روشنى بيان مى کند; مى گويد:
✅ «گويى آنها اين سخن خدا را نشنيده بودند که مى فرمايد: سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهيم که نه خواهان برترى جويى و استکبار در روى زمين باشند و نه طالب فساد; و عاقبت نيک از آن پرهيزکاران است»
(کَاَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ سُبْحانَهُ يَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ).(11)
سپس مى افزايد: «آرى به خدا سوگند! آن را شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنيا چشمشان را خيره کرده، زينتش آنها را فريفته بود»
(بَلى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها(12)، وَلکِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيا فى اَعْيُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ(13) زِبْرِجُها(14)).(15)
▫️نخست آنها را به ناآگاهانى تشبيه مى کند که مخالفتشان به خاطر جهلشان است ولى بعد از اين مرحله، فراتر مى رود و با صراحت مى گويد: آنها نسبت به اين حقايق، ناآگاه و بى خبر نبودند، بلکه دنياطلبى و هواپرستى شديد ـ که مخصوصاً بعد از فتوحات بزرگ اسلامى و سرازير شدن سيل غنائم گرانبها و عادت به زندگى مرفّه، به ويژه در عصر عثمان پديد آمده بود ـ سبب شد که دنيا را بر دين ترجيح دهند و حقيقت را به افسانه بفروشند و سراى آخرت را به ثمن بخس متاع دنيا از دست دهند.
ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2