قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و سی و هفت 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻛﻠﺒﻲ ﻋﻤﺮﻭ ﺭﺍ، ﺩﺭ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و سی و هشت
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺣﻠﺒﻲ، ﺩﺭ ﺝ 1 ﺹ 46 ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ " ﺍﻟﺴﻴﺮﻩ ﺍﻟﺤﻠﺒﻴﻪ " ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﻧﻜﺎﺡ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻧﻜﺎﺡ ﺟﻤﻊ، ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﺍﺯ
ﺍﻗﺴﺎﻡ ﺯﻧﺎﺷﻮﺋﻲ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻴﺸﺪ، ﮔﻮﻳﺪ: ﻧﻜﺎﺡ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭﺍﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ ﺯﻥ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﻳﻜﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ
[ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ ۲۲۷]
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﻣﻲﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺿﻊ ﺣﻤﻞ ﺑﭽﻪ ﺑﻜﺴﻲ ﻣﻠﺤﻖ ﻣﻲﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﺒﻴﻪ ﺗﺮ ﺑﺎﻭ ﺑﺎﺷﺪ. ﻭ ﻧﻜﺎﺡ ﺟﻤﻊ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ: ﺟﻤﻌﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﺯﻧﻲ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮﻱ ﻛﻪ ﭘﺮﭼﻢ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ - ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ ﻭﭼﻮﻥ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﻣﻲﮔﺸﺖ ﻭ ﻭﺿﻊ ﺣﻤﻞ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﺁﻥ ﺟﻤﻌﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﻲﻃﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﺭﻭ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﻭ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﻫﻤﮕﻲ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﻣﻄﻠﻌﻴﺪ، ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ. ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺣﺎﺿﺮﻳﻦ ﻛﻪ ﻋﻠﺎﻗﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﺧﻄﺎﺏ ﻣﻲﻛﺮﺩ: ﺍﻱ ﻓﻠﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﻣﻠﺤﻖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲﺷﺪ ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺣﻖ ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻟﻮ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺷﺒﺎﻫﺘﻲ ﺑﺎ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺷﺒﺎﻫﺘﺶ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻛﻤﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﻭﻱ ﺍﻳﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻣﻲﺭﻭﺩ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ
ﻋﺎﺹ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ (ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺎ ﻧﻜﺎﺡ ﺟﻤﻊ ﺑﺎ ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﻣﻘﺎﺭﺑﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﺹ ﻛﻪ ﻋﻠﺎﻗﻤﻨﺪﻱ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺑﺎﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﻠﺤﻖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ). ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ: ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻋﺎﺹ، ﺍﺑﻮﻟﻬﺐ، ﺍﻣﻴﻪ، ﻭ ﺍﺑﻮﺳﻔﻴﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻧﺎﺑﻐﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﺹ ﻣﻠﺤﻖ ﻧﻤﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻋﻤﺮﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭﺍﻥ ﺷﻤﺮﺩ ﺑﺪﻟﻴﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ: ﻋﻤﺮﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻋﺎﺹ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪ. ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺒﺐ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻲﺷﺪ، ﻋﻠﻲ، ﻋﺜﻤﺎﻥ، ﺣﺴﻦ، ﻋﻤﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﻳﺎﺳﺮ ﻭ ﺟﺰ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ (ﺭﺽ) ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﻴﻔﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺩﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻗﺘﻞ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺤﺚ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۸۳ الی ۹۱ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ بدون شک، در ای
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۸۳ الی ۹۱
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ امام صادق(علیه السلام) ـ طبق روایتى ـ مى فرماید: المُشْتاقُ لایَشْتَهِى طَعاماً، وَ لایَلْتَذُّ شَراباً، وَ لایَسْتَطِیْبُ رُقاداً، وَ لایَأْنَسُ حَمِیْماً وَ لایَأْوِى داراً... وَ یَعْبُدُ اللّهَ لَیْلاً وَ نَهاراً، راجِیاً بِأَنْ یَصِلَ إِلى ما یَشْتاقُ إِلَیْهِ... کَما أَخْبَرَ اللّهُ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرانَ فِى مِیْعادِ رَبِّهِ بِقُولِهِ وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى:
مشتاق بى قرار نه میل به غذا مى کند، نه از نوشیدنى گوارا لذت مى برد، نه خواب آسوده دارد، نه با دوستى انس مى گیرد و نه در خانه اى آرام خواهد داشت... بلکه خدا را شب و روز بندگى مى کند، به این امید که به محبوبش (اللّه) برسد... آن چنان که خداوند از موسى بن عمران درباره میعادگاه پروردگارش نقل مى کند وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى .
۲ ـ حرکت هاى ضد انقلابى در برابر انقلاب انبیاء
معمولاً در برابر هر انقلابى، یک جنبش ضد انقلابى که سعى مى کند دستاوردهاى انقلاب را در هم پیچیده و جامعه را به دوران قبل از انقلاب برگرداند وجود دارد، دلیل آن هم چندان پیچیده نیست; زیرا با تحقق یک انقلاب، تمام عناصر فاسد گذشته یک مرتبه نابود نمى شوند، معمولاً تفاله هائى از آن باقى مى مانند که براى حفظ موجودیت خویش به تلاش برمى خیزند، و با تفاوت شرائط، کمیّت و کیفیت آنها، دست به اعمال ضد انقلابى آشکار یا پنهان مى زنند.
در جنبش انقلابى موسى بن عمران به سوى توحید، استقلال و آزادى بنى اسرائیل، سامرى سردمدار این جنبش ارتجاعى بود.
او که ـ مانند همه رهبران جنبش هاى ارتجاعى ـ به نقاط ضعف قوم خود به خوبى آشنا بود، و مى دانست با استفاده از این ضعف ها مى تواند غائله اى به راه اندازد، سعى کرد از زیورآلات و طلاهائى که معبود دنیاپرستان و جالب توجه توده عوام است، گوساله اى بسازد و آن را به طرز مخصوصى در مسیر حرکت باد قرار دهد (یا با استفاده از هر وسیله اى دیگر) تا صدائى از آن برخیزد، سپس با استفاده از یک فرصت مناسب (غیبت چند روزه موسى(ع)
و با توجه به این که بنى اسرائیل پس از نجات از دریا و عبور از کنار یک قوم بت پرست، تقاضاى بتى از موسى(علیه السلام) کردند.
خلاصه، با استفاده از تمام ضعف هاى روانى و فرصت هاى مناسب زمانى و مکانى، برنامه ضد توحیدى خود را آغاز کرد، و آن چنان ماهرانه مواد آن را تنظیم نمود که در مدت کوتاهى، اکثریت قاطع جاهلان بنى اسرائیل را از راه و رسم توحید منحرف ساخت و به شرک کشاند.
این توطئه، هر چند به مجرد بازگشت موسى(ع) و قدرت ایمان و منطق او در پرتو نور وحى خنثى شد، ولى فکر کنیم اگر موسى(ع) بازنگشته بود چه مى شد؟ به یقین برادرش هارون(ع) را یا مى کشتند و یا آن چنان منزوى مى کردند که صداى او به گوش هیچ کس نرسد!
آرى، هر انقلابى در آغاز این چنین شکننده است و باید کاملاً به هوش بود، کمترین حرکت هاى شرک آلود ارتجاعى را زیر نظر داشت، و توطئه هاى دشمن را در نطفه خفه کرد.
ضمناً، باید به این واقعیت توجه داشت که: بسیارى از انقلاب هاى راستین به دلائل مختلفى در آغاز، متّکى به فرد یا افراد مخصوصى است که اگر پاى آنها از میان برود، خطر بازگشت، انقلاب را تهدید مى کند، و به همین دلیل، باید کوشش کرد: هر چه زودتر معیارهاى انقلابى در عمق جامعه پیاده شود، و مردم آن چنان ساخته شوند که به هیچ وجه طوفان هاى ضد انقلاب آنها را تکان ندهد، و همچون کوه در مقابل هر حرکت ارتجاعى بایستند.
یا به تعبیر دیگر، این یکى از وظائف رهبران راستین است که معیارها را از خویش به جامعه منتقل کنند، و بدون شک، این امر مهم، نیاز به گذشت زمان نیز دارد، ولى باید کوشید این زمان هر چه ممکن است کوتاه تر شود.
درباره این که سامرى که بود؟ و سرنوشتش به کجا انجامید؟ در آیات بعد به خواست خدا سخن خواهیم گفت.
* * *
۳ ـ مراحل رهبرى
بدون شک، هارون در غیاب موسى(ع) در انجام رسالت خویش، کمترین سستى به خرج نداد، ولى، جهالت مردم از یکسو، و رسوبات دوران رقیت و بردگى و بت پرستى در مصر از سوى دیگر، کوشش هاى او را خنثى کرد.
او طبق آیات فوق، وظیفه خود را در چهار مرحله پیاده نمود:
نخست، به آنها اعلام کرد: این جریان یک خط انحرافى و یک میدان آزمایش خطرناک براى همه شماست، تا مغزهاى خفته بیدار شود، و مردم به اندیشه بنشینند و مهم همین بود (یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
مرحله دوم، این بود که: نعمت هاى گوناگون خداوند را، که از بدو قیام موسى(ع) تا زمان نجات از چنگال فرعونیان، شامل حال بنى اسرائیل شده بود، به یاد آنها آورد، و مخصوصاً خدا را با صفت رحمت عامه اش توصیف کرد، تا اثر عمیق ترى بگذارد و هم آنها را به آمرزش این خطاى بزرگ امیدوار سازد (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ).
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۸۲ ⛔️آنچه نمیدانی و هرچه میدانی مگو ↩️ در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه شخ
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۸۳
🔹تلاش بر طاعت و دوری از معصیت
✅ در برابر معاصى ضعيف و در برابر طاعات قوى باش:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش به دو نكته مهم اشاره مى فرمايد. نكته اول اين است كه به همگان هشدار مى دهد مراقب اعمال خويش باشند، مى فرمايد: «برحذر باش از اين كه خداوند تو را نزد معصيت هايش حاضر ببيند و نزد طاعاتش غايب كه از زيان كاران خواهى بود»; (اِحْذَرْ أَنْ يَرَاكَ اللّهُ عِنْدَ مَعْصِيَتِهِ وَ يَفْقِدَكَ عِنْدَ طَاعَتِهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ).
اشاره به اين كه عالَم محضر خداست و خداوند از ما به ما نزديك تر است حتى افكار و خيالاتى را كه در ذهن ما نقش مى بندد مى داند و مى بيند بنابراين چگونه به خود اجازه مى دهيم كه در صحنه هاى معصيت در حضور خداوند، حضور داشته باشيم و در صحنه هاى اطاعت كه خاصان و مقربان پروردگار و مؤمنان صالح حضور دارند جاى ما خالى باشد؟ امام صادق(عليه السلام) طبق روايتى كه در كتاب شريف كافى آمده است به يكى از ياران خود به نام اسحاق بن عمار مى فرمايد: «يا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لاَ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يرَاكَ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لاَ يرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ عَلَيكَ; اى اسحاق! آن گونه از خدا بترس كه گويى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند. اگر فكر مى كنى كه خدا تو را نمى بيند كافر شده اى و اگر مى دانى تو را مى بيند ولى آشكارا معصيتش را مى كنى او را كمترين بينندگان به حساب آورده اى (زيرا در برابر يك انسان عادى و حتى گاه در مقابل يك كودك حاضر نيستى بسيارى از گناهان را انجام دهى پس چگونه در محضر پروردگار مرتكب آن مى شوى؟)».
از اين سخن مى توان نتيجه گرفت كه بى تقوايى هاى انسان ها نتيجه ضعف ايمان آن ها به خداوند و معاد است. يا او را همه جا حاضر نمى دانند و يا وعده هاى معاد و پاداش و كيفر اعمال را كوچك مى شمرند كه اگر چنين نبود روح تقوا حاكم بود.
از همين رو در حديثى مى خوانيم كه از امام صادق(عليه السلام) تفسير تقوا را پرسيدند. امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «أَنْ لاَ يفْقِدَكَ اللَّهُ حَيثُ أَمَرَكَ وَ لاَ يرَاكَ حَيثُ نَهَاكَ; حقيقت تقوا اين است كه خدا تو را در جايى كه امر كرده، غايب نبيند و در جايى كه نهى كرده حضور نداشته باشى».
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
#امام_زمان
☀️ امامسجاد علیه السلام فرمودند:
بهترين مردم هر زمان كسانى هستند كه منتظر ظهور حضرت مهدى عليه السلام هستند.
بحارالأنوار، ج 52، ص 122
@Nahjolbalaghe2
@iransedaD1738780T15861780(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
21.02M
#موعظه
🎙 استاد عالی
✅ کمالات و شئون خاص ولی خدا
القاب و اسامی حضرات معصومین علیهمالسلام از طرف خداوند متعال است. هر کدام از القاب، کنیهها و اسامی ائمه اطهار علیهمالسلام اشاره به کمالات و شئون خاص ولی خدا و یا مأموریت ایشان در دنیا دارد.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و سی و هشت 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺣﻠﺒﻲ، ﺩﺭ ﺝ 1 ﺹ 46
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و سی و نه
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﻋﺎﺹ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺩﺭ ﺝ 7 ﺹ330. ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺷﺎﻡ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﭘﺴﺮ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻌﻔﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻱ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻧﺎﺯﺍﺩﻩﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺑﺘﺮ (ﺑﻠﺎ ﻋﻘﺐ) ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﻭﻱ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺷﻌﺮ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ: ﻋﺮﺿﺖ ﻗﺮﻥ ﺍﻟﺸﻤﺲ ﻭﻗﺖ ﻇﻬﻴﺮﻩ ﻟﺘﺴﺘﺮ ﻣﻨﻪ ﺿﻮﻩ ﺑﻈﻠﺎﻣﻜﺎ ﻛﻔﺮﺕ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺍ ﺛﻢ ﺁﻣﻨﺖ ﺧﻴﻔﻪ ﻭ ﺑﻐﻀﻚ ﺍﻳﺎﻧﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺬﻟﻜﺎ ﺗﻮ، ﺩﺭ ﻧﻴﻤﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻴﺮﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﻣﺘﻌﺮﺽ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺷﺪﻱ ﺗﺎ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﺎﺑﺶ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻱ، ﺑﻪ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻭ ﺭﺿﺎ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻱ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﺯﺗﺮﺱ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻱ: ﻛﻴﻨﻪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻴﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ، ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺩﻋﺎ، ﮔﻮﺍﻩ ﺍﺳﺖ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺩﺭ ﺝ 7 ﺹ 438 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ: ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺎﺭﺙ ﺑﻦ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺎﺭﺙ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻄﻠﺐ ﺍﻟﻬﺎﺷﻤﻲ ﺑﻨﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺁﻣﺪ ﻫﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﺧﺪﻣﺘﻜﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻗﺮﻳﺶ ﺩﺭ ﺍﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺯﻧﺪﻳﺶ، ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻧﺰﺍﻉ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺍﻣﺮ، ﭘﺴﺘﺘﺮﻳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺷﻐﻠﺶ ﻛﺸﺘﻦ ﮔﺎﻭ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻏﻠﺒﻪ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺮﻳﺶ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ. ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻮﺯﺍﺩﻳﻜﻪ ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﺴﺒﺖ ﺍﻭ ﺑﻘﺮﻳﺶ ﻧﻪ ﺑﻄﻮﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺩﻭﺭ ﺷﻮﺩ ﻓﻘﺪﺍﻥ ﺍﻭ ﺣﺲ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ. ﻛﺎﺵ ﻣﻲﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ (ﻋﻤﺮﻭ) ﺑﺎ ﻛﺪﺍﻡ ﺣﺴﺐ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻧﺒﺮﺩ (ﺍﺷﺮﺍﻑ) ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻱ؟ ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺪﺍﻡ ﺳﺎﺑﻘﻪ (ﺭﻭﺷﻦ) ﻣﺘﻌﺮﺽ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻱ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺴﺖ ﻭ ﺳﺴﺖ ﻋﻨﺼﺮ ﻭ ﻓﺮﻭﻣﺎﻳﻪ ﻭ ﺑﻲ ﭘﺪﺭﻱ؟ ﻳﺎ ﻣﻲﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻲﺭﺳﺎﻧﻲ؟ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻴﻜﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻗﺮﻳﺶ ﺩﺭ ﺧﻄﺎ ﻛﺎﺭﻱ ﻭ ﺳﻔﺎﻫﺖ ﻭ ﭘﺴﺖ ﻣﺸﻬﻮﺭﻱ؟ ﺍﺯ ﺷﺮﻑ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺩﻭﺭﻩ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﺑﻲ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﻱ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﻫﻢ ﻧﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺳﺒﻘﺘﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻭ ﻧﻪ ﻧﺎﻣﻲ ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﻏﻴﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻮﺋﻲ ﻭ ﺑﺎ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻲﻛﻨﻲ. ﺑﺨﺪﺍﺳﻮﮔﻨﺪ، ﺍﮔﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﻛﻔﺘﺎﺭ ﭘﻮﺯﺑﻨﺪ ﻣﻲﺯﻧﻨﺪ، ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻮﺯﺑﻨﺪ ﻣﻲﺯﺩ ﺗﺎ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺑﺪﮔﻮﺋﻲ ﻗﺮﻳﺶ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻮﺩ،
ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﻨﻴﺎﻥ ﺗﺴﻠﻂ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺍﻣﻮﺭﺵ ﺟﻤﻌﺘﺮ ﻣﻲﺷﺪ ﭼﻪ ﺁﻧﻜﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﺮﻳﺶ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻫﻤﻄﺮﺍﺯ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻱ ﻗﺮﻳﺶ ﻣﺘﻌﺮﺽ ﺷﻮ! [ ﺻﻔﺤﻪ 230] ﻋﻤﺮﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺮ ﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻮﻳﺪ ﻭﻟﻲ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﻡ ﻓﺮﻭ ﺑﻨﺪ! ﻋﻤﺮﻭ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﺪ ﭼﻪ، ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﻓﺮﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻧﻜﺮ! ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﻠﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﺋﻲ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻦ ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎ ﺑﺎﺵ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭﺝ 6 ﺹ 320 "ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ" ﺑﺎﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2