eitaa logo
نماز اول وقت
94 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
303 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ‍‍‍الفرج❁ امام صادق(ع): اولین چیزى که از هر انسانى سؤال مى شود نماز است، در صورتى که نماز او پذیرفته بود بقیه اعمال او نیز امکان دارد پذیرفته شود. ولى اگر نماز.... https://harfeto.timefriend.net/16861702623760
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ----- این شب‌ها دلم می‌رود جایی که شاید… شاید کسی آن را… هرگز ندیده و روایت نکرده است. این شب‌ها انگار نگاهم، قلبم، کشیده می‌شود به قرن‌ها قبل، گوشه یک خانه، کنج یک اتاق… کنار آن یک نفر که در بستر دراز کشیده، خودش را در خودش جمع کرده، آستین به دهان گرفته، هی اشک ریخته، هی بغض کرده، هی در دل، در سکوت، ضجه زده، ناله کرده نه! شاید اصلاً آنقدَر بی‌قرار میشده که از خانه میزده بیرون هی راه می‌رفته فکر می‌کرده لب میگزیده مینشسته و بلند میشده بی‌صدا به سینه، به سر میزده . عباس را می‌گویم! . برادرها برایش تعریف کرده‌اند…! آنچه نباید را، آن حرف‌های سوزاننده کُشنده را، شنیده است ماجرای رحلت نبی را، بیعت علی را ماجرای در را، مادر را… . سوخته است هزار بار هزاران بار . با آن غیرت و قدرت، فکر میکنم شاید قمر بنی هاشم با چشم‌هایی سرخ و قلبی تپش گرفته، خودش را هر شب در ذهن، سراسیمه میرسانده به کوچه از لابلای جمعیت نامردها رد میشده یک تنه هیزم های گرگرفته را کنار میزده با آن که نوجوانی بیش نبوده، چنان نهیبی میزده که تمام مدینه، مانند خودِ خود خیبر، بر خود میلرزیده و دیگر احدی جرئت نمیکرده بر در نیم سوخته لگدی… یا نه اگر دیر میرسیده، خودش را میکشانده پشت در میرسیده به مادر با آن شانه‌های ستبر، در آغوشش میگرفته، تا اگر درِ آتش گرفته میخواهد بیفتد، لااقل روی مادر… یا نه اگر دیرتر میرسیده میدویده به میان کوچه کنار مادری که هرچه رمق مانده را جمع کرده و چنگ زده به دامنِ ولیّ ، خودش را سپر غلاف آن شمشیر و تازیانه‌ها… یا نه اگر دیرتر هم میرسیده دور آن مخَدَّره‌ی مُلکِ ملکوت، مادرِ خمیده بازوشکسته را میگرفته تا از آن چشم‌های نامحرم بی‌حیا… یا نه…… اگر اصلاً همه اینها تقدیر بوده و گریزی نبوده از اتفاق‌شان، شکسته و آتش گرفته، میرفته کنار زینبینِ دو سه ساله، چشمانشان را میبسته که نبینند، دستانشان را میگرفته که نترسند، سرشان را بر سینه میگذاشته که دق نکنند… . . . فکر کن نوجوان تنومند غیوری باشی و برادرها برایت تعريف کرده باشند!… آب می‌شوی آب…! . تازه آن رازِ مگوی حَسن بماند! شرح آن یکی کوچه بماند… . 🖤 پی‌نوشت: -شاید برادرها نه، ام‌البنین… ذره ذره، کم کم… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- این شب‌ها دلم می‌رود جایی که شاید… شاید کسی آن را… هرگز ندیده و روایت نکرده است. این شب‌ها انگار نگاهم، قلبم، کشیده می‌شود به قرن‌ها قبل، گوشه یک خانه، کنج یک اتاق… کنار آن یک نفر که در بستر دراز کشیده، خودش را در خودش جمع کرده، آستین به دهان گرفته، هی اشک ریخته، هی بغض کرده، هی در دل، در سکوت، ضجه زده، ناله کرده نه! شاید اصلاً آنقدَر بی‌قرار میشده که از خانه میزده بیرون هی راه می‌رفته فکر می‌کرده لب میگزیده مینشسته و بلند میشده بی‌صدا به سینه، به سر میزده . عباس را می‌گویم! . برادرها برایش تعریف کرده‌اند…! آنچه نباید را، آن حرف‌های سوزاننده کُشنده را، شنیده است ماجرای رحلت نبی را، بیعت علی را ماجرای در را، مادر را… . سوخته است هزار بار هزاران بار . با آن غیرت و قدرت، فکر میکنم شاید قمر بنی هاشم با چشم‌هایی سرخ و قلبی تپش گرفته، خودش را هر شب در ذهن، سراسیمه میرسانده به کوچه از لابلای جمعیت نامردها رد میشده یک تنه هیزم های گرگرفته را کنار میزده با آن که نوجوانی بیش نبوده، چنان نهیبی میزده که تمام مدینه، مانند خودِ خود خیبر، بر خود میلرزیده و دیگر احدی جرئت نمیکرده بر در نیم سوخته لگدی… یا نه اگر دیر میرسیده، خودش را میکشانده پشت در میرسیده به مادر با آن شانه‌های ستبر، در آغوشش میگرفته، تا اگر درِ آتش گرفته میخواهد بیفتد، لااقل روی مادر… یا نه اگر دیرتر میرسیده میدویده به میان کوچه کنار مادری که هرچه رمق مانده را جمع کرده و چنگ زده به دامنِ ولیّ ، خودش را سپر غلاف آن شمشیر و تازیانه‌ها… یا نه اگر دیرتر هم میرسیده دور آن مخَدَّره‌ی مُلکِ ملکوت، مادرِ خمیده بازوشکسته را میگرفته تا از آن چشم‌های نامحرم بی‌حیا… یا نه…… اگر اصلاً همه اینها تقدیر بوده و گریزی نبوده از اتفاق‌شان و امر بوده بر سکوت و صبر، شکسته و آتش گرفته، میرفته کنار زینبینِ دو سه ساله، چشمانشان را میبسته که نبینند، دستانشان را میگرفته که نترسند، سرشان را بر سینه میگذاشته که دق نکنند… . . . فکر کن نوجوان تنومند غیوری باشی و برادرها برایت تعريف کرده باشند!… آب می‌شوی آب…! . تازه آن رازِ مگوی حَسن بماند! شرح آن یکی کوچه بماند… . 🖤 پی‌نوشت: -شاید برادرها نه، ام‌البنین… ذره ذره، کم کم… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- این شب‌ها دلم می‌رود جایی که شاید… شاید کسی آن را… هرگز ندیده و روایت نکرده است. این شب‌ها انگار نگاهم، قلبم، کشیده می‌شود به قرن‌ها قبل، گوشه یک خانه، کنج یک اتاق… کنار آن یک نفر که در بستر دراز کشیده، خودش را در خودش جمع کرده، آستین به دهان گرفته، هی اشک ریخته، هی بغض کرده، هی در دل، در سکوت، ضجه زده، ناله کرده نه! شاید اصلاً آنقدَر بی‌قرار میشده که از خانه میزده بیرون هی راه می‌رفته فکر می‌کرده لب میگزیده مینشسته و بلند میشده بی‌صدا به سینه، به سر میزده . عباس را می‌گویم! . برادرها برایش تعریف کرده‌اند…! آنچه نباید را، آن حرف‌های سوزاننده کُشنده را، شنیده است ماجرای رحلت نبی را، بیعت علی را ماجرای در را، مادر را… . سوخته است هزار بار هزاران بار . با آن غیرت و قدرت، فکر میکنم شاید قمر بنی هاشم با چشم‌هایی سرخ و قلبی تپش گرفته، خودش را هر شب در ذهن، سراسیمه میرسانده به کوچه از لابلای جمعیت نامردها رد میشده یک تنه هیزم های گرگرفته را کنار میزده با آن که نوجوانی بیش نبوده، چنان نهیبی میزده که تمام مدینه، مانند خودِ خود خیبر، بر خود میلرزیده و دیگر احدی جرئت نمیکرده بر در نیم سوخته لگدی… یا نه اگر دیر میرسیده، خودش را میکشانده پشت در میرسیده به مادر با آن شانه‌های ستبر، در آغوشش میگرفته، تا اگر درِ آتش گرفته میخواهد بیفتد، لااقل روی مادر… یا نه اگر دیرتر میرسیده میدویده به میان کوچه کنار مادری که هرچه رمق مانده را جمع کرده و چنگ زده به دامنِ ولیّ ، خودش را سپر غلاف آن شمشیر و تازیانه‌ها… یا نه اگر دیرتر هم میرسیده دور آن مخَدَّره‌ی مُلکِ ملکوت، مادرِ خمیده بازوشکسته را میگرفته تا از آن چشم‌های نامحرم بی‌حیا… یا نه…… اگر اصلاً همه اینها تقدیر بوده و گریزی نبوده از اتفاق‌شان و امر بوده بر سکوت و صبر، شکسته و آتش گرفته، میرفته کنار زینبینِ دو سه ساله، چشمانشان را میبسته که نبینند، دستانشان را میگرفته که نترسند، سرشان را بر سینه میگذاشته که دق نکنند… . . . فکر کن نوجوان تنومند غیوری باشی و برادرها برایت تعريف کرده باشند!… آب می‌شوی آب…! . تازه آن رازِ مگوی حَسن بماند! شرح آن یکی کوچه بماند… . 🖤 پی‌نوشت: -شاید برادرها نه، ام‌البنین… ذره ذره، کم کم… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 https://eitaa.com/Namazeavalevaght