eitaa logo
چطور نماز خوب بخوانیم
532 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📓کتاب 📄 بعد بدون اینکه حرفی بزند ، آیه ی سی ام سوره یس برایم یادآوری شد : روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است . ⪻یا حَسرَةََ علی العِباد ما یأتیهم مِن رسولِِ الاّ کانوا به یستهزؤن ⪼ خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد . من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم . با خودم گفتم : اگه این طور باشه که خیلی اوضاع من خرابه ! رفتم صفحه ی بعد ، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم . اما کار های خوب من پاک نشد . با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم ، اما در این روز شوخی ها ، با رفقا گفتیم و خندیدم ، اما به کسی اهانت نکردیم . غیبت نکرده بودم . هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود . برای همین ، شوخی ها و خنده های من ، به عنوان کار خوب ثبت شده بود . با خودم گفتم : خدا را شکر . خوشحال شدم و رفتم به صفحه ی بعد ، با تعجب دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده ! به آقایی که پشت میز نشسته بود با لبخندی از سر تعجب گفتم : حج !؟ من این اواخر مکه رفتم ، در سنین نوجوانی کی مکه رفتم که خبر ندارم !؟ گفت : ثواب حج ثبت شده ، برخی اعمال باعث می شود که ثواب چندین حج در نامه ی عمل شما ثبت شود مثل اینکه از سر مهربانی به پدر و مادرت نگاه کنی . یا مثلا زیارت با معرفت امام رضا (ع) و .... اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن است ! دیگر نیازی به سوال کردن نبود . ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📗کتاب 📃 خودم مشاهده کردم که آخر شب با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم ، آیه ی ۶۵ سوره ی زمر افتادم که می فرمود : ⪻ برخی اعمال باعث حبط (نابودی) اعمال(خوب انسان) می شود . ⪼ به دو نفری که در کنارم بودند گفتم :شما یک کاری بکنید !؟ همین طور اعمال خوب من نابود می شد و .... سری به نشانه های نا امیدی و اینکه نمی توانندکاری انجام دهندبرایم تکان دادند . همینطور ورق می زدم و اعمال خوبی را می دیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم ، اما یکی یکی محو می شد . فشار روحی شدیدی داشتم . کم مانده بود دق کنم . نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم می دیدم . نمی دانستم چه کنم ! هر چه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود . اعمال خوب من ، از پرونده ام خارج می شد و به پرونده ی دیگران منتقل می شد . نکته دیگری که شاهد بودم اینکه ؛ هر چه به سنین بالاتر می رسیدم ، ثواب کمتری از نماز های جماعت و هیئت ها در نامه اعمالم می دیدم ! به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم : در این روز ها من نماز هایم را به جماعت خواندم . من در این شب ها هیئت رفته ام . چرا این ها در این جا نیست ؟ رو به من کرد و گفت : خوب نگاه کن . هر چه سن و سالت بیشتر می شد ، ریا و خود نمایی در اعمالت زیاد می شد . اوایل خالصانه به مسجد و هیئت می رفتی اما بعد ها ، مسجد می رفتی تا تو را ببینند . هیئت می رفتی تا رفقایت نگویند که چرا نیامدی ! اگر واقعاََ برای خدا بود ، چرا به فلان مسجد یا هیئتی که دوستانت نبودند نمی رفتی ؟ ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📖کتاب 📝 🚫 نیّت ⪻و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده می شود . پس گنهکاران را می بینی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و می گویند : وای بر ما ، این چه کتاب است که هیچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته ، مگر اینکه ثبت کرده است . اعمال خود را حاضر می بینند پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند .⪼ صفحات را که ورق می زدم ، وقتی عملی بسیار ارزشمند بود ، آن عمل ، درشت تر از بقیه در بالای صفحه نوشته شده بود . در یکی از صفحات ، به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بود : کمک به یک خانواده ی فقیر شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود ، ولی راستش را بخواهید من هر چه فکر کردم به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده باشم ! یعنی دوست داشتم ، اما توان مالی نداشتم که به آن ها کمک کنم . آن خانواده را می شناختم . آن ها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند . خیلی دلم می خواست به آنها کمک کنم ، برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم . به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مال خوبی داشتند مراجعه کردم . من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر در مشکلات هستند ، اما آنها اعتنایی نکردند . ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📔کتاب 📰 حتی یکی از آنها به من گفت : بچه این کارا به تو نیومده . این کار بزرگتر هاست . آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشتم ، وقتی این برخورد را با من داشتند ، من هم دیگر پیگیری نکردم . اما عجیب بود که در نامه ی عمل من ، کمک به آن خانواده ی فقیر ثبت شده بود ! به جوان پشت میز گفتم : من کاری برای آنها نکردم !؟ او گفت : تو نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی ، اما به نتیجه نرسیدی . برای همین ، نیت و حرکتی که کردی ، در نامه ی عملت ثبت شده . البته فکر و نیت کار خوب ، در بیشتر صفحات ثبت شده بود . ولی امکانش را نداشتم . اما برای آن قدم برداشته بودم ، در نامه ی عمل من ثبت شده بود . ولی خدا را شکر که نیت های گناه و نادرست ثبت نمی شد . در صفحات بعد و جای جای این کتاب مشاهده می کردم که چنین اتفاقی افتاده . یعنی نیت های خوب من ثبت شده بود . البته باز هم مشاهده کردم که اعمال خوبم با اشتباهات و گناهانی که هیچ منفعتی برایم نداشت از بین رفته ! به قول معروف : آش نخورده و دهان سوخته . هر چه جلو می رفتم ، نامه ی عملم بیشتر خالی می شد ! خیلی از این بابت ناراحت بودم . از طرفی نمی دانستم چه کنم . ای کاش کسی بود که می توانستم گناهانم را به گردن او بیندازم و اعمال خویش را بگیرم ! اما هر چه می گذشت بد تر می شد . جوان پشت میز ادامه داد : وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد . کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می خورد . اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود . مگر نشنیده ای :⪻ اَلاَعمالُ بِالبَیِنات : اعمال به نیکی ها بستگی دارد . ⪼ ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🀄️ کتاب 📨 ⭕️ نجات یک انسان همین طور که با ناراحتی ، کتاب اعمالم را ورق می زدم و با اعمال نابود شده مواجه می شدم ، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده : ⪻ نجات یک انسان ⪼ خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست . این کار خالصانه برای خدا بود . به خودم افتخار کردم و گفتم : خدا را شکر . این کار را واقعاََ خالصانه برای خدا انجام دادم . ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن ، به اطراف سد زاینده رود رفتیم . رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح . یکباره صدای جیغ یک زن و فریاد های یک مرد همه را میخکوب کرد !😱 یک پسر داخل آب افتاده بود و دست و پا می زد ، هیچ کس هم جرئت نمی کرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد . 😔 من شنا و غریق نجات بلد بودم . آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقا‌ مانع شدند ! 😒 آنها می گفتند : اینجا نزدیک سد است و ممکن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد . خطرناک است و .... اما یک لحظه با خودم گفتم : فقط به خاطر خدا و پریدم داخل آب . 🏊‍♂️ خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم . هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم . پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند . خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم . ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کتاب 📨 خودم را خشک کردم و لباسم را پوشیدم . آماده رفتن شديم. خانواده اين بچه شماره آدرس مرا گرفتند. اين عمل خالصانه خيلي خوب در پيشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. لااقل يك كار خوب با نيت الهي پيدا كردم. ميدانستم كه گاهي وقتها، يك عمل خوب با نيت خالص، يك انسان را در آن اوضاع نجات ميدهد. از اينكه اين عمل، خيلي بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهميدم كار مهمي كرده ام. اما يكباره مشاهده كردم كه اين عمل خالصانه هم در حال پاك شدن است! با ناراحتي گفتم: مگر نگفتيد فقط كارهايي كه خالصانه براي خدا باشد حفظ می شود ، خب من اين كار را فقط براي خدا انجام دادم. پس چرا پاك شد؟! جوان پشت ميز لبخندي زد و گفت: درست است، اما شما در مسير برگشت به خانه با خودت چه گفتي؟ يكباره فيلم آن لحظات را ديدم. انگار نيت دروني من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خيلي كار مهمي كردم. اگر جاي پدر مادر اين بچه بودم، به همه خبر ميدادم كه يك جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جاي مسئولين استان بودم، يك هديه حسابي و مراسم ويژه می گرفتم. اصلا بايد روزنامه ها و خبرگزاريها با من مصاحبه كنند. من خيلي كار مهمي كردم. فرداي آن روز تمام اين اتفاقات افتاد. خبرگزاريها و روزنامه ها با من مصاحبه كردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به ديدنم آمد و يك هديه حسابي براي من آوردند و... جوان پشت ميز گفت: تو ابتدا براي رضاي خدا اين كار را كردي، اما بعد، خرابش كردي. آرزوي اجر دنيايي كردي و مزدت را هم گرفتي. درسته؟ گفتم: همه اينها درسته. بعد باحسرت گفتم: چه كنم؟! دستم خالي است. جوان پشت ميز گفت: خيليها كارهايشان را براي خدا انجام ميدهند، اما بايد تلاش كنند تا آخر اين اخلاص را حفظ كنند. بعضيها كارهاي خالصانه را در دنيا نابود ميكنند! ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کتاب 📨 خودم را خشک کردم و لباسم را پوشیدم . آماده رفتن شديم. خانواده اين بچه شماره آدرس مرا گرفتند. اين عمل خالصانه خيلي خوب در پيشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. لااقل يك كار خوب با نيت الهي پيدا كردم. ميدانستم كه گاهي وقتها، يك عمل خوب با نيت خالص، يك انسان را در آن اوضاع نجات ميدهد. از اينكه اين عمل، خيلي بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهميدم كار مهمي كرده ام. اما يكباره مشاهده كردم كه اين عمل خالصانه هم در حال پاك شدن است! با ناراحتي گفتم: مگر نگفتيد فقط كارهايي كه خالصانه براي خدا باشد حفظ می شود ، خب من اين كار را فقط براي خدا انجام دادم. پس چرا پاك شد؟! جوان پشت ميز لبخندي زد و گفت: درست است، اما شما در مسير برگشت به خانه با خودت چه گفتي؟ يكباره فيلم آن لحظات را ديدم. انگار نيت دروني من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خيلي كار مهمي كردم. اگر جاي پدر مادر اين بچه بودم، به همه خبر ميدادم كه يك جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جاي مسئولين استان بودم، يك هديه حسابي و مراسم ويژه می گرفتم. اصلا بايد روزنامه ها و خبرگزاريها با من مصاحبه كنند. من خيلي كار مهمي كردم. فرداي آن روز تمام اين اتفاقات افتاد. خبرگزاريها و روزنامه ها با من مصاحبه كردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به ديدنم آمد و يك هديه حسابي براي من آوردند و... جوان پشت ميز گفت: تو ابتدا براي رضاي خدا اين كار را كردي، اما بعد، خرابش كردي. آرزوي اجر دنيايي كردي و مزدت را هم گرفتي. درسته؟ گفتم: همه اينها درسته. بعد باحسرت گفتم: چه كنم؟! دستم خالي است. جوان پشت ميز گفت: خيليها كارهايشان را براي خدا انجام ميدهند، اما بايد تلاش كنند تا آخر اين اخلاص را حفظ كنند. بعضيها كارهاي خالصانه را در دنيا نابود ميكنند! ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🀄️ کتاب 📨 سفر كربلا حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهاي بيش از حد و صحبتهاي پشت سر مردم و غيبتها و... نابود ميشد و اعمال زشت من باقي ميماند. البته وقتي يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهاي زشت ميشد. زیارت اهل بیت بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت. البته زيارتهاي بامعرفتي که با گناه آلوده نشده بود. اما خيلي سخت بود. هر روز ما، دقيق بررسي و حسابرسي ميشد. كوچكترين اعمال مورد بررسي قرار ميگرفت. همينطور كه اعمال روزانه ام بررسي ميشد، به يكي از روزهاي دوران جواني رسيديم. اواسط دهه هشتاد. يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا اباعبدالله پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طي ميشود. باتعجب گفتم: يعني چي!؟ گفت: يعني پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقي ميماند. نميدانيد چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرايط بوديد، لذتي كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟! 1 .كارهاي خوب، گناهان را پاك ميكند.)قرآن کريم. سوره هود آيه 114) ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🀄️ کتاب 📨 سفر كربلا حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهاي بيش از حد و صحبتهاي پشت سر مردم و غيبتها و... نابود ميشد و اعمال زشت من باقي ميماند. البته وقتي يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهاي زشت ميشد. زیارت اهل بیت بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت. البته زيارتهاي بامعرفتي که با گناه آلوده نشده بود. اما خيلي سخت بود. هر روز ما، دقيق بررسي و حسابرسي ميشد. كوچكترين اعمال مورد بررسي قرار ميگرفت. همينطور كه اعمال روزانه ام بررسي ميشد، به يكي از روزهاي دوران جواني رسيديم. اواسط دهه هشتاد. يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا اباعبدالله پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طي ميشود. باتعجب گفتم: يعني چي!؟ گفت: يعني پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقي ميماند. نميدانيد چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرايط بوديد، لذتي كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟! 1 .كارهاي خوب، گناهان را پاك ميكند.)قرآن کريم. سوره هود آيه 114) ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کتاب 📨 در لابه لاي صفحات اعمال خودم به يك ماجراي ديگر از آزار مؤمنين برخوردم. شخصي از دوستانم بود كه خيلي با هم شوخي مي كرديم و همديگر را سركار مي گذاشتيم. يكبار در يك جمع رسمي با او شوخي كردم و خيلي بد او را ضايع كردم. خودم هم فهميدم كار بدي كردم، براي همين سريع از او معذرت خواهي كردم. او هم چيزي نگفت. گذشت تا روز آخر كه ميخواستم براي عمل جراحي به بيمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جواني زنگ زدم و گفتم: فالني، من خيلي به تو بد كردم. يكبار جلوي جمع، تو را ضايع كردم. خواهش ميكنم مرا حلال كن. من شايد از اين بيمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحي گفتم و دوباره به او التماس كردم تا اينكه گفت: حلال كردم، انشاءالله كه سالم و خوب برگردي. آن روز در نامه عملم، همان ماجرا را ديدم. جوان پشت ميز گفت: اين دوست شما همين ديشب از شما راضي شد. اگر رضايت او را نميگرفتي بايد تمام اعمال خوب خودت را ميدادي تا رضايتش را كسب كني، مگر شوخي است، آبروي يك انسان مؤمن را بردي. ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کتاب 📨 حسينيه مي خواستم بنشينم و همان جا زار زار گريه كنم. براي يك شوخي بي مورد دو سال عبادت هايم را دادم. براي يك غيبت بي مورد، بهترين اعمال من محو ميشد. چقدر حساب خدا دقيق است. چقدر كارهاي ناشايست را به حساب شوخي انجام داديم و حالا بايد افسوس بخوريم. در اين زمان، جوان پشت ميز گفت: شخصي اينجاست كه چهار ساله منتظر شماست! اين شخص اعمال خوبي داشته و بايد به بهشت برزخي برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از چه كسي حرف ميزنيد؟ يكي از پيرمردهاي اُمناي مسجدمان را ديدم كه در مقابلم و در كنار همان جوان ايستاده. خيلي ابراز ارادت كرد و گفت: كجايي؟ چند ساله منتظرت هستم. بعد از كمي صحبت، اين پيرمرد ادامه داد: زماني كه شما در مسجد و بسيج، مشغول فعاليت فرهنگي بوديد، تهمتي را در جمع به شما زدم. براي همين آمده ام كه حلالم كنيد. آن صحنه برايم يادآوري شد. من مشغول فعاليت در مسجد بودم. كارهاي فرهنگي بسيج و... اين پيرمرد و چند نفر ديگر در گوشه اي نشسته بود. بعد پشت سر من حرفي زد كه واقعيت نداشت. او به من تهمت بدي زد. او نيت ما را زير سؤال برد. عجيب تر اينكه، زماني اين تهمت را به من زد كه من ابتداي حضورم در بسيج بود و نوجوان بودم! ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کتاب 📨 آدم خوبي بود. اما من نامه اعمالم خيلي خالي شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: درسته ايشان آدم خوبی است، اما من همينطوري نميگذرم. دست من خالي است. هر چه ميتواني از او بگير. جوان هم رو به من كرد و گفت: اين بنده خدا يك وقف انجام داده كه خيلي بابركت بوده و ثواب زيادي برايش مي آيد. او يك حسينيه را در شهرستان شما، خالصانه براي رضاي خدا ساخته كه مردم از آنجا استفاده مي كنند. اگر بخواهي ثواب كل حسينيه اش را از او ميگيرم و در نامه عمل شما ميگذارم تا او را ببخشي. با خودم گفتم: »ثواب ساخت يك حسينيه به خاطر يك تهمت؟! خيلي خوبه.« بنده خدا اين پيرمرد، خيلي ناراحت و افسرده شد، اما چاره اي نداشت. ثواب يك وقف بزرگ را به خاطر يك تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخي. براي تهمت به يك نوجوان، يك حسينيه را كه بااخلاص وقف كرده بود، داد و رفت! اما تمام حواس من در آن لحظه به اين بود كه وقتي كسي به خاطر تهمت به يك نوجوان، يك چنين خيراتي را از دست ميدهد، پس ما كه هر روز و هرشب پشت سر ديگران مشغول قضاوت كردن و حرف زدن هستيم چه عاقبتي خواهيم داشت؟! ما كه به راحتي پشت سر مسئولين و دوستان و آشنايان خودمان هرچه ميخواهيم ميگوييم. باز جوان پشت ميز به عظمت آبروي مؤمن اشاره كرد. ادامه دارد .... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄