eitaa logo
نماز سکوی پرواز
515 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ایستادگی به پای امام زمان... ▫️ من شاهد تمام زجرهایت که نه، صبر زیبایت، ای حضرت صبر! ای دختر علی! بوده‌ام. آن هنگام که چون شبیه‌ترین مردم به حیدر کرار، قدم به کاخ نفرین‌شدهٔ «ابن زیاد» گذاشتی و در اوج اقتدار، مانند فاتحی استوار قدم برداشتی و با غروری زهراگونه، در جواب آن ملعون که گفت: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ ▪️ فریاد برآوردی: ما رایت الا جمیلا (به جز زیبایی هیچ ندیدم)، با تو بودم. حتی آنجا که بر دروازهٔ کوفه خطبه خواندی و همان‌ها که روزی، دنیا و آخرتشان را از علی گرفته بودند و به هنگام یاری‌اش از همه غریبه‌تر بودند، بر سر خود فریاد زدند که خدایا علی بازگشته و بر منبر رفته است، با شما بودم. ▫️ اما وای و هزاران وای از آن لحظه که روبند از صورت زینب فاطمه گرفته بودند و شما دست بر صورت که مبادا حرم رسول الله در مقابل دیدگان ناپاک آن نانجیبان قرار گیرد، من، گردنبند یادگار مادرت زهرا، هیچ‌گاه تا این حد شما را شبیه مادر ندیده بودم. ▪️ «عبیدالله ابن زیاد»، او که لعنت خداوند تا ابد بر او باد، جام شراب‌به‌دست، قصد وجود امام زمانت، علی ابن الحسین کرد و شما درست به تکرار و شباهت حادثهٔ پشت در و دفاع فاطمه از امام زمانش علی، خود را سپر بلا کردی و فریاد زدی که تا من زنده‌ام، هیچ‌کس حق نگاهی ناپاک بر امامم را نخواهد داشت. ▫️ و من همچنان شاهد این مجلس شوم، از یک طرف و اقتدار علی‌گونهٔ شما از سویی دیگر، بودم. بانوی صبر و مبارزه ، من که نه عالم از شما آموخت که چگونه و تا کجا باید به پای امام زمانش ایستادگی کند. 📝 ؛ ویژه شهادت سلام‌الله‌علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دعای ام داوود و حاجت روایی با آن🤲 🔵 امام جعفر صادق علیه‌السلام به ام داوود فرمودند: 🔺 چرا غفلت مى كنى از دعاى استفتاح،( دعای ام داوود ) و آن دعایى است كه درهاى آسمان براى آن باز مى‏ شود، صاحبش فى‏ الفور مورد اجابت مى‏ گردد، و براى صاحب این دعا پاداشى جز بهشت نیست . 🌕 بارالها بحق عمه سادات همانطور که دعای ام داوود را در این روز اجابت کردی و پسرش را از زندان آزاد نمودی دعای ما را نیز مستجاب کن و امام ما را هم از زندان غیبت نجات بده. 🌺 خوشا به حال افرادی که حاجت خود را در اعمال ام داوود فرج امام زمان قرار میدهند.
به فکر نمازت باش مثل شارژ موبايلت!📱 باصداي اذان بلندشو مثل صداي آرام موبايلت!🔔 از انگشتات براي ذکر استفاده کن مثل صفحه کليد موبايلت! قران راهميشه بخوان مثل پيام هاي موبايلت...!!!📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دم اذانی... ♥ رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿٨٣﴾ پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن. (شعرا/۸۳)
: «باطن زیبا و نورانی، در ظاهر زیبا و نورانی جا می‌شود!» ✍️ پیرمردی است شاید حدود هشتاد ساله! هر روز نیم ساعت قبل از اذان صبح عصا زنان می‌آید حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام و بعد از نماز جماعت زیارت می‌کند و عصا زنان هم می‌رود. • همیشه پیراهن سفید به تن دارد و پیراهنش لک ندارد! آنقدر نور به دست و صورتش نشسته که انگار جز لباس سفید چیزی به او نمی‌آید اصلاً. از کنارت که می‌گذرد، رد بوی عطرش می‌‎ماند و اگر بشناسی عطرش را، می‌فهمی قبلاً از آنجا عبور کرده. • یک ماهی بود ندیده بودمش! هر روز می‌ایستادم در حیاط، همانجا که خودش همیشه می‌‌ایستاد و یکی یکی با صدای بلند بچه ها و دادمادها و عروسهایش را به اسم دعا می‌کرد، می‌ایستادم و برای اینکه سالم باشد و باز سحرها بیاید حرم دعا می‌کردم. می‌توانستم حدس بزنم که نیامدنش به هر علّتی هم باشد، این ساعت دلش حتماً هوایی اینجاست. • بعد از یک ماه دیدم لاغرتر از قبل و آهسته‌تر از همیشه دارد از درب بازارچه وارد می‌شود. رفتم جلو و از خوشحالی سلامش کردم. • ایستاد و انگار که نفس نداشته باشد دیگر ... کمی نگاهم کرد و مرا به جا آورد، لبخند زد و گفت: سلام باباجان، خوبی؟! گفتم: تمام این حدود یکماهی که نبودید مثل شما همانجا ایستادم و دعایتان کردم. من میتوانستم حالتان را در آن لحظات بفهمم. خدا رو شکر که امروز اینجایید. گفت : قبلاً که برایت گفته بودم، من از جوانی‌ با همسرم سحرها مهمان سیدالکریم بودیم. هر سحر بیدار می‌شدیم و شبیه یک عروس و داماد لباسهای سفیدمان را می‌پوشیدیم و باهم قدم‌زنان می‌آمدیم خدمت آقایمان. من هر سحر موهایش را می‌بافتم و او برایم عطر می‌زد! این آدابِ زیبنده شدن‌مان برای مولایمان بود. آفتاب که طلوع می‎‌کرد من میرفتم بازار، و او می‌رفت سراغ خانه و ضبط و ربط اُمورش. همسرم تقریباً بیست سال است که به رحمت خدا رفته و فرزندان من هم جابجا شده ‌اند. اما من هنوز سحرها لباس سفیدم را می‌پوشم و عطر می‌زنم و به سمت حرم می‎‌آیم، با این تفاوت که او هنوز هم در کنار من است و با من قدم برمی‌دارد. تازه من برایش شعر هم می‌خوانم در راهِ آمدن. • حرفهایش، اصلاً عجیب نبود! این مرد نورانی اگر جز این بود، باید تعجب می‌کردم. • رو کرد به گنبد و گفت؛ بابا جان، خوب کسی را برای رفاقت برگزیدید! او اگر شما را در رفاقت، ثابت و استوار ببیند، حتی اگر روزی هم نشد اینجا حاضر شوید، خودش می‌آید سراغتان. یکماه است که نگذاشته من در بستر بیماری غم دوری‌اش آزارم دهد. گفتم بابا: این آقا خودش که هیچ، رفقایش هم همه‌چیز تمامند. افتخار می‌کنم روبروی شما ایستاده‌ام و از حکمتهای جان شما می‌نوشم. • گفت : خدا ما را همنشین این آقا گرداند در بهشتِ او، إن‌شاءالله. @ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا