eitaa logo
گروه فرهنگی نسل نسیم
784 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
501 ویدیو
8 فایل
"گروه فرهنگی نسل نسیم" جهت ارتباط با روابط عمومی و ارسال انتقادات و پیشنهادات به آیدی زیر پیام بدید. منتظر پیام های خوبتون هستیم. @RO_Nasle_nasim
مشاهده در ایتا
دانلود
یا زهرا (س): ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیـــر که آب از سرم گذشت 🌥 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌥 @naslenasim2
•┈••✾◆▪️✦✧✦▪️◆✾••┈• #مولاتی_رقیه_جان کودک ولی برای همیشه به خواب رفت وقتی که دید قصه بابا به «سر» رسید... ▪️شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد▪️ •┈••✾◆▪️✦✧✦▪️◆✾••┈• @naslenasim2
۳۷ 📜 سوم صفر 📜 🔘 🔰شامیان، از اطراف و اکناف به شتاب آمدند تا خود را به باب الجیرون رسانند••• ••• کوچه ها مملو از مردمان بود و جنایت یزید، نَقلِ محفل شان ••• 🔰باب الجیرون، بار دوم بود که چنین جمع کثیری را به خود می دید••• ❌یکبار به هنگامی که سر نبیِ خدا یحیی را بر آن آویختند××× ❌و امروز که یزید، سر سیدالشهداء را به آن آویخته بود××× •••تا عبرت مردمان شود و خلافت او را اَرج نهند••• 🔹سر بالای دروازه بود و مردمان در نگاه به سر، سر از فراز باب الجیرون، نگاه سرزنش باری به آنها کرد.🔹 🔰چون که او می دانست، زمانی که خلافت، به جای ولایت بنشیند، بدعت پا بگیرد و معاویه و یزید سر برآورند و نوادگان ابوسفیان حاکم شوند••• 🔸مردمان، سر سوی سر داشتند و گروهی در بُهت، و گروهی به شادی نظاره گر بودند.🔸 ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۷ روز تا
۳۷ 📜 سوم صفر 📜 🔘 🔰از میان جماعت، پیرمردی نصرانی گذر می کرد، هیجان آنان را که دید••• - گفت: "این سر از آن کیست؟" _ یکی گفت: "حسین از نوادگان محمّد مصطفی." - گفت: "فرزند پیامبرتان؟" _ مرد به غرور گفت: "آری!" ••• پیرمرد افسرده شد ••• - گفت: "گِل شما را از چه سِرشته اند؟!" "مسیحیان، سُم الاغی را که گمان می برند عیسی مسیح بر آن سوار شده، در کلیسای حافر میان حُقه ای از طلا حفاظت می کنند، بر آن بوسه می زنند و به طواف گِرد آن می گردند، و شما پسر پیامبرتان را می کشند و خاموش مانده اید؟" •••گویی همه لال بودند و هیچ کس کلامی نگفت••• 🔹سر سالار شهیدان، از فراز دروازه درخشید، و باد موی و محاسن خونین را بازی داد.🔹 🔹و سالار شهیدان، بار دیگر، اینبار از بالای دروازه سخن گفت.🔹 * گفت: 💠"وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ."💠 🔰"آنان که ظلم کنند، بزودى خواهند دانست که به چه کیفر گاهى بر می گردند."🔰 ● ۱۷ روز تا
۳۸ 📜 چهارم صفر 📜 🔘 🔺خطیب بالای منبر بود به سخنرانی🔻 🔰یزید لَم داده بود و نگاه پُر امیدش را دوخته بود به مسلمانان سُفیانی، تا جبران کند زخم حقارتی را که زینب در تالار به جانش نشانده بود••• •••باز ماندگان کاروان، در گوشه ای ایستاده بودند، مظلوم و غمزده••• ~ خطیب گفت: "حمد و سپاس خدایی که محمّد را به پیامبری برگزید، و آل ابوسفیان را برگزید به خلافتِ بر مسلمین." "مردانِ این زنان و کودکان اسیر، آنانی بودند که بر خلیفه شوریدند،" "سپاس خدا را که آنان را به سزای کردارشان رساند و سردمدارشان، حسین را نیست و نابود کرد." "حسین فرزند آن کسی بود که فرزندان شما را در صفین کُشت." "او فرزند کسی بود که حُرمت قرآن را نگه نداشت و به حکمیت تن نداد،" "او فرزند علی بود. همان کس که هر زمان معاویه دست نوازش بر سر ایتام می کشید،" "و با بره ها و بزغاله های نوپا از آنان دلجویی می کرد، علی شبانه آنها را به یغما می برد،" "و حسرت و آه بر دلهای کوچک ایتام می نشاند." •••به صدای خروش سیدالساجدین، خطیب از سخن ماند••• + سیدالساجدین گفت: "وای برتو! چرا برای خشنودی خلق اکاذیب می گویی؟!" •••نگاه‌ها سوی او چرخید، یزید ترسید••• + سیدالساجدین گفت: "من هم می خواهم از فراز این چوبها با مردم سخن بگویم." •••و به سوی منبر حرکت کرد••• ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۶ روز تا
۳۸ 📜 چهارم صفر 📜 🔘 ••• 🔰ولوله ای در گرفت و یکی از مردان فریاد کرد••• - گفت: "خلیفه اجازه دهد او سخن بگوید." × یزید گفت: "او از خانواده ای است که اگر لب بگشاید چون ساحران عقول را زایل کند، و ابلهان را فریفته نماید." •••حاضران به همهمه آمدند، یکی فریاد کرد••• ~ گفت: "مگر ما ابلهیم که بی جهت فریفته شویم؟" 🔺خطیب وامانده بود و یزید چاره ای نداشت.🔻 🔰عاقبت به اکراه پذیرفت و خطیب از منبر به زیر آمد و سیدالساجدین بالا رفت••• 🔹حمد وسپاس گفت پروردگارش را و ادامه داد🔹 + گفت: "ای جماعت مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و بر هشت ویژگی برتری داده." "عطا فرمود به ما، علم و بردباری، و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مومنان را به ما ارزانی داشت." "و بر دیگران برتری داد، و محمّد و علی و فاطمه، جعفرطیار و حمزه، و حسن و حسین و مهدی را،" "از ما انتخاب کرد. پس هر که مرا شناخت، می شناسد، و هر که نمی شناسد بداند،" "منم علی بن حسین!" "من پسر مکّه و منایم، من پسر زمزم و صفایم." "من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و بر جای خود نصب کرد." "من فرزند بهترین طواف کنندگانم، من فرزند بهترین حج گزاران و تلبیه گویان ام،" "من فرزند کسی هستم که بر بُراق نشست و به آسمان رفت،" "من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی رفت" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۶ روز تا
۳۸ 📜 چهارم صفر 📜 🔘 +••• "من فرزند کسی هستم که جبرییل او را تا سدره المنتهی بُرد،" "من فرزند کسی هستم که با ملائک آسمان نماز گزارد." "منم فرزند پیامبری هستم که خدای بزرگ بر او وحی فرستاد،" "منم فرزند محمُد مصطفی، منم فرزند علی مرتضی،" "من فرزند کسی هستم که بینی گردن کشان را به خاک مالید تا به کلمۀ توحید اقرار کردند،" "من پسر کسی هستم که در برابر پیامبر با دو شمشیر و نیزه می جنگید، دو بار هجرت کرد، دو بار بیعت کرد، و به سوی دو قبله نماز گذارد." "در بدر و حُنین با کافران به جنگ برخاست و به اندازۀ یک پلک زدن کفر نورزید." "منم فرزند صالح مومنان، منم فرزند وارث انبیا، منم فرزند نابود کنندۀ مشرکان، منم فرزند امیر مسلمین،" "منم فرزند فروغ جهادگران، منم فرزند زینت عابدان، منم فرزند افتخار گریه کنندگان." "منم فرزند بردبارترین صابران، منم فرزند با فضیلت ترین نماز گزاران." "من فرزند کسی هستم که جبرییل او را تایید کرد و میکاییل او را یاری کرد." "من فرزند کسی هستم که حرم مسلمین را پاسداری و با مارقین و ناکثین و قاسطین به نبرد پرداخت." "من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولین ایمان آورنده به خدا هستم،" "من پسر اولین سبقت گیرنده، شکنندۀ کمر مشرکان و نابود کننده مشرکان هستم." ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۶ روز تا
۳۸ 📜 چهارم صفر 📜 🔘 +••• "من فرزند کسی هستم که به مانند تیری از تیرهای خدا، زبان حکمت بندگان خدا، یاری کنندۀ دین خدا،" "ولی امر خدا، بوستان حکمت خدا، و حامل علم خدا بود." "من پسر کسی هستم که جوانمرد و سخاوتمند، نیکوکار و گِردآور خیرات، آقا و بزرگ، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، صبور، همیشه روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نماز گزار بود." "او شیر حجاز و بزرگ عراق از مکی و مدنی، حنیفی، عقبی، بدری، اُحُدی، شجری و مهاجری است، و در همه صحنه ها حضور داشت." "او سید عرب و شیر میدان جنگ و وارث دو مشعر،" "پدر حسن و حسین، جدم علی بن ابی‌طالب است،" "من فرزند فاطمه، بانوی بانوانم." •••سیدالساجدین نفس تازه کرد تا ادامه دهد••• 🔺و یزید که رسوا شده بود، به حیله موذن را فرمان داد، تا اذان بگوید.🔻 •••صدای موذن برخاست••• ~ موذن گفت: "اَللّهُ اَکبَر." + سید الساجدین گفت: "چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد." ~ گفت: "اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ." + سیدالساجدین گفت: "موی و پوست و گوشت و خونم به یگانگی خدا گواهی می دهد." ~ گفت: "اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ." + سیدالساجدین گفت: "یزید این محمّد کیست؟ جدِّ من است یا جدِّ تو؟" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۶ روز تا
۳۸ 📜 چهارم صفر 📜 🔘 +••• "اگر ادعا کنی جدِّ توست همه می دانند دروغ گویی،" "و اگر جدِّ من است، چرا خاندان او را به دم تیغ دادی؟" "چرا پدرم را کُشتی و مال او را به تاراج بردی و اهل بیت او را اسیر کردی؟" "بخدا سوگند که جز من کسی در عالم نیست که جدَّش رسول خدا باشد." "منم فرزند حسین، شهید کربلا، منم فرزند علی مرتضی،" "منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند فاطمۀ زهرا، منم فرزند شجرۀ طوبی،" "منم فرزند آن کس که در خون آغشته شد، منم فرزند آن کس که جنیان در ماتم او گریستند،" "منم فرزند آن کس که پرندگان در ماتم او شیون سر دادند." "منم فرزند آن کس که سرش را از قفا بریدند." •••سیدالساجدین، دیگر تاب سخن نداشت، گریست••• •••زینب گریست••• •••فاطمه و سکینه و رباب گریستند••• •••بازماندگان کاروان گریستند••• •••مردمان گریستند••• •••مسجد گریست••• •••ملائک گریستند••• •••زمین و آسمان گریست••• •••عالم گریست••• •••عرش خدا لرزید!••• ● ۱۶ روز تا
۳۹ 📜 پنجم صفر 📜 🔰ماه می تابید بر ویرانه های باب الصغیر، و سایه های بلند باروها گسترده بود بر زمین، باب الصغیر ماتم سرا بود و جغد بر دیوار نشسته بود و می نالید••• 🔰دخترک پریشان بود، افسرده و غمگین می گریست••• •••زنان همه گِرد آمدند به دلداری••• 🔹زینب و فاطمه و سکینه و رباب، رمله و هانیه و ام وهب.🔹 🔺دخترک بی تاب و بی قرار،محبوب خود را می خواند، گریه می کرد و به فغان می نالید🔻 •••عاقبت مراقبان کاروان، کلافه شدند، طاقت از کف بدادند و رفتند••• 🔸لحظه ای گذشت، برگشتند، با طَبقی با درپوش.🔸 🔰طَبق را مقابل دخترک گذاشتند و باز رفتند••• 🔰دخترک ناله کنان، گریه سر داد و بهانه می گرفت، به امید، سر پوش طَبق را برداشت••• •••سر خونینِ در طَبق، پُر فروغ تابید••• 🔹دخترک ناله از ته دل کشید و به فغان آمد🔹 + گفت: "چه کسی این سر را، به خون رنگین کرد؟" "این رگ را، چه کسی جُراَت کرد که بُرید؟" "چه کسی ما را، به یتیمی و تنهایی نشاند؟" "ما به چه کس بعد تو دل بندیم؟" •••پی هم به آه و اشک می نالید••• 🔺غم تنهایی را به سوز دل از سَر می پُرسید🔻 🔸آنقدر گفت و نوحه خواند و مویه سر داد، تا در و دیوار با او هم ناله شدند🔸 🔹سر فرود آورد و لبان سر را بوسید🔹 •••دخترک صیحه ای زد و جان داد••• ● ۱۵ روز تا
۴۰ 📜 ششم صفر 📜 🔘 🔰پردۀ شب بر باب الصغیر گسترده بود و پیه سوز کهنه سوسو می زد••• 🔰نسیم بر ویرانۀ باب الصغیر می وزید و کالبد خسته و رنجور بازماندگان کاروان را نوازش می داد••• 🔹همه آرمیده بودند، بدنها آرام و خَمود، اما روح و روان آنان در خُروش.🔹 🔰سکینه کِز کرده بود، غلتی زد و پلاس را بر خود کشید••• 🔰چهره اش سرشار از غم بود و افسرده، پلک بر هم فِشرد••• •••در خواب، محو رویایی بود که دید••• ✨ناگاه آسمان نور باران شد.✨ 🔹فوج بسیار ملائک، فرود آمدند با پنج مرکب از نور🔹 🔺وصیف از وصائف بهشت، سوی او شد.🔻 + سکینه گفت: "این بزرگان کیستند؟" ~ گفت: "آدم صفوه الله، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله و عیسی روح الله." + سکینه پرسید: "آن که دست بر محاسن دارد و گاه فرود آید و گاه برخیزد، او کیست؟" ~ گفت: "جدَّت رسول الله، به لقاء حسین آمده اند." 🔹سکینه خواست تا سوی او رود🔹 ✨بار دیگر آسمان نور باران شد.✨ ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۴ روز تا
۴۰ 📜 ششم صفر 📜 🔘 ••• 🔰فوج بسیار ملائک، بار دیگر فرود آمدند با پنج مرکبِ دیگر از نور••• + سکینه پرسید: "این بانوان کیستند؟" ~ گفت: "حواء ام البشر، آسیه دختر مزاحم، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خولید" + سکینه پرسید: "بانویی که در این میان آنان محزون است، او کیست؟" ~ گفت: "جدّه ات فاطمه دختر محمّد است!" •••سکینه تاب نیاورد و سوی او پَرکشید••• + گفت: "ای مادر مهربان! سوگند به خدا حق ما را انکار کردند. جمع مان را پراکندند، حریم مان را شکستند، پدرم حسین را کشتند." ••• و سپس گریست ••• 🔹مادر مهربان هم گریست.🔹 🔹به گریۀ او، زنان دیگر هم گریستند،🔹 🔹انبیاء چهره درهم کشیدند و آنان هم گریستند،🔹 🔺مادر مهربان، سکینه را در آغوش گرفت و نوازش کرد.🔻 * گفت: "دخترم دیگر مگو" "بند دلم پاره شد. جِگرم را ریش کردی،" "پیراهنی که با من است، پیراهن پدرت حسین است،" "این پیراهن از من جدا نشود تا خدا را با او ملاقات کنم." ● ۱۴ روز تا