eitaa logo
گروه فرهنگی نسل نسیم
785 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
501 ویدیو
8 فایل
"گروه فرهنگی نسل نسیم" جهت ارتباط با روابط عمومی و ارسال انتقادات و پیشنهادات به آیدی زیر پیام بدید. منتظر پیام های خوبتون هستیم. @RO_Nasle_nasim
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ۲۷ ذی‌الحجه 📜 🔘 + قافله سالار گفت: "با ما هستید یا علیه ما؟" - گفت: "علیه شما!" + گفت: "لا حول و لا قوه الّا بالله العلی العظیم." ••• و سپس رو به یاران کرد ••• + گفت: "به این سپاه خسته و تشنه آب دهید و اسبانشان را سیراب کنید." 🔹مردان سپاه و اسبان، سیراب شدند و به نماز ایستادند.🔹 🔸پس از سلام نماز، لختی درنگ کرد و سپس رو به سپاه حُربن ریاحی برخاست.🔸 + گفت: "ای جماعت کوفیان، نامه‌هاتان به من رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند و گفتند امام و رهبری نداریم، دعوت ما را اجابت کن که شاید خدا به واسطۀ تو ما را هدایت کند.لذا از مکه به سویتان آمدم، اگر هنوز بر دعوت خود وفادارید، با من هم‌پیمان شوید." ••• مردان سپاه حُر همهمه کردند ••• + ادامه داد: "مگر برایم ننوشتید که حق را برایتان فراهم آورم؟: - حُر گفت:‌ "به خدا قسم من نه از این نامه‌ها مطلعم و نه از کسانی که نزد تو آمدند." + قافله سالار گفت: "نامه ها را بیاورید." • • • نامه ها را که دید • • • - گفت: "من به این نامه ها کاری ندارم." + قافله سالار گفت: "بخدا سوگند از جفایتان در شگفت نیستم، نه بر گفته هاتان باور داشتم و نه بر یاریتان سودایی در سر. اگر در این راهی که پیش گرفته اید اصرار ورزید و از حق روی بگردانید، من نیز از شما روی گردانده و باز خواهم گشت!" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۳ روز تا
📜۲۸ ذی‌الحجه📜 🔰کاروان در محاصرۀ سپاه درحرکت بود،که باآمدن چند سوار وقافله ای همراه،لحظاتی ایستاد ومردانی ازقافله،باقافله سالار کاروان هم سخن شدند•• +طِرمّاح گفت: "قیس بن مُسهر به کوفه نرسیده بودکه سربازان عبیدالله اورابه بندکشیدند. عبیدالله اورابه مسجد بردتا تو رابد بگوید،اما قیس در تکریم و احترام به تو واهل بیت رسول خدا چنان گفت،که خونش رامباح دانستند و اوراکُشتند." -قافله سالارگفت: "فَمِنهُم مَن قَضى نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ ما بَدَّلُوا تَبدیلا" "خداوندا بهشت را برای ما وآنان قرار ده و با رحمت خود به بهترین ثواب‌ها نایل بگردان" + طِرمّاح گفت: "از این سفر حذر کنید یابن رسول الله. بخداسوگند باور ندارم حتی یک نفر از مردم کوفه به یاری‌ات بشتابد." - قافله سالار گفت: "نگران چه هستی طِرمّاح؟" + گفت: "زمان خروج ازکوفه جماعت بسیاری را دیدم که آماده می‌شدند برای مقابله با تو. یابن رسول الله،توصیه می‌کنم با من به سوی احباء محل اسکان قبیله من بیایید. ده روز آنجا توقف کنید،خواهی دید که تمام افراد قبیله سواره و پیاده به یاری ات خواهند شتافت.بخدا قسم تعهد می‌کنم بیست هزار شمشیر زن به تو ملحق شود." - قافله سالار گفت: "برگشت برای من معنی ندارد." ••طِرمّاح،هر چه اصرار کرد،حاصلی نداشت•• -گفت: "حال که بر تصمیم خود استواری،اجازه بده من آذوقه‌ای برای خانواده تهیه کنم و به آنان رسانم،سپس به شما ملحق می‌شوم" +گفت: "خدا به همراهت" 🔺طِرمّاح اشتر را هِی کرد و به تندی سوی دیار خود تاخت.و قافله سالار به نگاه او را بدرقه می کرد.🔻 ● ۲ روز تا
بوی محرمش میاد.... خیمه و پرچمش میاد.... فرشته از تو آسمون.... برای ماتمش میاد.... ◾️اللّٰھـُــم عجِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ◾️ @naslenasim2
📜 ۲۹ ذی‌الحجه 📜 🔰در غربت خاکستری غروب، مشعل ها یک به یک روشن شدند و سو سو زدند و خیمه گاه،در محاصرۀ مردان سپاه حُر، آماده شد برای نماز ••• 🔵حُرریاحی، با فاصله از خیمه گاه، و در اندیشه و تنها به آنان زُل زده بود ••• ••• حارث نزدیک شد و با احتیاط نگاهی به او کرد ••• + گفت: "تا بحال ندیده بودم اختیار بدست احساس و عاطفه دهید." ••• حُر او را برانداز کرد ••• - گفت: "اکنون نیز همانگونه ام." 🔹و سپس، در سکوتی طولانی نگاه اش را به خیمه گاه سپرد.🔹 + حارث گفت: "پس چرا علی رغم فرمان امیر، مجال دادید به راهشان ادامه دهند؟" 🔺حُر مدتی ساکت ماند، و سپس آهی کشید.🔻 - گفت: "چون تا بحال در برابر اهل بیت رسول الله نایستاده بودم!" ● ۱ شب تا
۹ 📜 سوم محرم 📜 🔘 ✔️ و زینب، تنها در کنار نهر، به آب خیره مانده بود و دست بر آن می سایید ••• ••• ام وهب به او نزدیک شد ••• + گفت: "تنها نشسته اید." ••• در کنار او نشست ••• - زینب گفت: "این سرزمین برای من دیاری آشناست. گویی سالهایی بیشمار در آن زیسته ام، با خاک و سنگ و باد و غبارش خو گرفته ام. خاطرات دوران کودکی ام، وصف این ایام است ام وهب." + گفت: "نگرانید؟" - زینب گفت: "نگران؟!" ••• لحظه ای سکوت کرد و سپس ادامه داد ••• - گفت: "غروب هیچ طلوعی را تا کنون بی حسین ندیده ام.اگر او نباشد، آسمان میل به گریستن دارد، خورشید از طلوع شرم می کند، و زمین، آرامش خود را از دست می دهد." 🔹دوباره ساکت ماند، و لحظات سپری شد.🔹 - گفت: "احساس غریبی دارم ام وهب." 🔻لحظاتی در سکوت، به آب روان خیره ماند،و خورشید، انوار طلایی خود را بر آب تاباند.🔺 + ام وهب گفت: "از مادرتان برایم بگویید." - زینب گفت: "مادرم؟! از او چه بگویم؟در این مجال اندک، چه می توان گفت؟" 🔵و به تلألؤ نور خورشید که بر آب می تابید خیره ماند. - گفت: "مادرم فاطمه، نوری است که تمام انوار از اوست!" ● ۶ روز تا ● ● ۷ روز تا
🏴سلام و عرض ادب خدمت همه دختران حسینیِ نسل‌ِنسیمی 🏴 ▪️ایام شهادت اباعبدالله علیه السلام و یاران وفادارشون رو خدمتتون تسلیت عرض می کنیم. 😔 📣 ان شالله این هفته هم با یه برنامه دیگه در خدمتتون هستیم. 📌از این برنامه قصد داریم تا پایان ماه صفر انتهای هر برنامه یک همنوایی حسینی داشته باشیم.📌 🖊متن، صوت و فیلم همنوایی این هفته رو خدمتتون ارسال می‌کنیم. ان شالله که مورد قبول حضرت باشه. رفقا خادمان خودتون رو از دعای خیرتون در این شبها فراموش نکنید. 🙏
🖊 متن همنوایی این هفته: در جان ما هر دم، غوغای عاشوراست بیداری عالم، از یا حسین ماست با روضه ها هر لحظه میسوزیم و میباریم بر لب همه "یا لیتناکنّا معک" داریم تا آن دمی که سر به پای یار بگذاریم نذر تو این جان و تن، مولا اباعبدالله ذکر نفس های من، لبیک یا ثارالله (لبیک یا ثارالله) میثاق این دل با، خون شهیدان است جان روشن از یادِ، پیر جماران است از سر گذشتن، سرگذشت و سرنوشت ماست دلداده ایم و بهر ما هر روز عاشوراست ما راهمان از کربلا تا مسجد الأقصاست ما انقلابی هستیم، مِهر ولایت با ماست هیهاتَ منّا الذّله، شوق شهادت با ماست (لبیک یا ثارالله) دل خسته از هجران، دلتنگ دیداریم چشم انتظارانِ، دیدار آن یاریم بر ندبه های جمعه های ما نگاهی کن بر گریه های روضه ها آقا نگاهی کن بر لاله های سرخ این صحرا نگاهی کن نذر قدم هایت شد، خون شهیدان ما آماده پیکاریم، یابن الحسن یا مولا (یابن الحسن یا مولا)
فایل صوتی همنوایی پایانی
فایل تصویری همنوایی پایانی