eitaa logo
((نسل ظهور))
13.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
11.8هزار ویدیو
58 فایل
🌿❤بسم الرب المهدی❤🌿 سلام در این کانال امام زمانی پست هایی با موضوعات فرهنگی سیاسی و اجتماعی اخبار و.. گذاشته میشه و امید است شما بهره ببرید🌿 خادمین👇🏻 @Z_Haghbin @A_alizadeh_91 ادمین تبلیغات @Shahidghods18
مشاهده در ایتا
دانلود
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱 سلام به همه دوستان، عزاداری هاتون قبول باشه، حالا که صحبت از بی‌حجابی و بدحجابی هست، بزارید یه خاطره بگم براتون 🌙 شبهای محرم که بیرون می‌رفتم تذکر هم می‌دادم، ولی می‌دیدم دخترایی که کلا روسری ندارن!😒 قبلا هم گفته بودم که خواهرا ماشاءالله روسری زیاد دارن، گاهی از میان همین روسری هاتون یکی رو انتخاب کنید به نیت نذر بزارید توی کیفتون، حالا تمیز و مرتب و در حد نو اتو شده باشه که اگر همچین افرادی رو دیدید بتونید حداقل بهش بدید بپوشه😊 ✨خودم یه روسری شالی پولکی داشتم که استفاده نمی‌کردم، چند شب بود که می‌خواستم بزارم توی کیفم نشد، تا اینکه شب تاسوعا گذاشتم، گفتم به نیت برمی‌دارم قسمت هرکی که شد ... خلاصه نشستم توی هیئت، یکی از دوستان اومد بهم‌ گفت : چیزی واسه ارشاد پیشت داری؟ گفتم : نه چی شده؟ گفت : این دختره رو میبینی؟ اومد هیئت دم اسبی بسته ، همیشه بدون روسری میاد!☹️ دلم یه جوری شد، روسری رو درآوردم‌ و گفتم : اینو امشب به همین نیت توی کیفم گذاشتم رفتیم توی اتاق، سلام و قبولی عزاداری بهش گفتم و روسری رو سرش کردم یه گیره هم که متبرک بود به اسم خانم زینب (س) توی مشتم گره کردم و بهش دادم‌، گفتم : امشب از حضرت عباس (ع) و حضرت زینب (س) هدیه گرفتی🎁 اشک حلقه زد توچشماش ، بغلش کردم منم گریه ام گرفت و دوستم هم گریه اش گرفت و قول داد که دیگه بدون روسری بیرون نیاد. با همین کارهای ساده هر خواهر محجبه، میتونه یه دختر خانم کشف حجاب رو برگردونه 😊 التماس دعا🌷 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر، توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!! ‌‌➖دختر خیلی سرد گفت: میدونم ➕گفتم: خب نمیخوای درستش کنی؟ ➖فورا گفت نه❗️ ➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون ‏پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔 ✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️ دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت: آخه شما ‏چی میدونید از زندگی من؟! صبح تا شب دوشیفت مثل چی.... کار میکنم، نمیتونم زندگی کنم، پدر و مادرم هر دو تا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت! نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم... ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ➕‏به دختر گفتم: عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن، برو پیش امام رضا(ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته‌ی منو برآورده کن. ➖دختر گفت: به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یه خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم، ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره، واقعاً خسته شدم. گفتم با امام رضا(ع) معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت: آره، همینجا جلوی شما به امام رضا(ع) قول میدم حجابمو درست کنم، ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم که یه دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یه گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😊 شالو که بستم، گفت میشه یه عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت: دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت : عاطفه گفت: عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یه منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت: ولی من که بلد نیستم خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری، حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول😃 برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا (ع) دمت گرم🤲🏻 همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال... من یه کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش، گفت: این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست، ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد.. منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یه سلفی با هم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... الحمدلله شکر🤲🏻 خدایا ما را جزء آمـرین به معـروف قرار بده🤲🏻 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام، به همراه تعدادی از دوستان، به صورت خانوادگی به فضای سبزی در خارج از شهر رفته بودیم، زیراندازها را که پهن کردیم، آقایون روی یکی از زیراندازها نشستند و طبق معمول، مشغول کارشناسی مسائل اقتصادی و سیاسی کشور شدند و ما خانمها هم روی یکی دیگر از زیراندازها دور هم نشستیم و همانطور که مشغول درست کردن سالاد بودیم و مقدمات ناهار را آماده می کردیم، از در و دیوار و هر چیزی که به ذهنمان می رسید، ایده و نظر می دادیم. در همین موقع با صدای بلندِ آهنگی، از جا پریدیم، به اطرافمان نگاهی انداختیم تا اینکه منبع صدا را پیدا کردیم، آن آهنگ متعلق به سیستمِ صوتیِ بی‌نقصِ یک ماشینی بود که دورتر از ما کنار درختی متوقف شد و از داخل آن تعدادی از پسرهای جوانِ پر شر و شوری، پیاده شدند و در حال خندیدن و شوخی کردن، وسایلشان را از صندوق عقبِ ماشین بیرون می آوردند. زمزمه های خانمها هم شروع شد که بهتر است از اینجا برویم، همسر من از جایش بلند شد و به سمت آن ماشین رفت، یکی از خانمها بلافاصله به من گفت : « چرا نشستی؟ سریع برو جلوی شوهرت رو بگیر» گفتم:« برای دعوا که نمی رود فقط به آنها تذکر می دهد» یکی دیگر از خانمها هم با نگرانی گفت : « برای آنها که تذکر و دعوا فرقی نمی‌کند، ممکنه چاقویی یا قمه‌ای داشته باشند، خیلی خطرناکه» با تعجب گفتم : « چرا این اتفاق ساده رو جنایی می‌کنید؟ امر به معروف واجبه و من در این مواقع بجای اینکه جلوی شوهرم رو بگیرم، مشوقِ او هم هستم» نگاه بقیه هم نشان می داد که اُمیدی به نتیجه‌ی کار همسرم ندارند و حتی با نگرانی منتظر اتفاق ناخوشایندی هستند، اما مدت کمی بعد، صدای موزیک قطع شد و همه با چشمهای گشاد شده از تعجب، به آن صحنه‌ی دور از انتظار که دست دادن و خداحافظی همسرم با آن جوانان بود، خیره شده بودند و او با همان آرامشی که رفته بود، گام برمی داشت و به ما نزدیک می شد. وقتی رسید و کنار آقایون نشست، یکی از آنها که زودتر از بقیه از شوک درآمده بود، پرسید : « به آنها چه گفتی که اینقدر زود قانع شدند و آهنگ را قطع کردند؟» با لبخندی که لبهایش را زینت داده بود و مرواریدهای سفید دندانش را به نمایش می گذاشت، گفت : « آهنگ رو که قطع نکردند فقط صدایش را پایین آوردند تا ما اذیت نشویم» یکی دیگر از آنها پرسید : « خب همین هم دور از انتظار ما بود چگونه حاضر شدند که صدای موزیک را کم کنند؟» همسرم جواب داد : « فقط گفتم که برای رفع خستگی یک هفته کار کردن و کسب آرامش و شارژ مجدد بدن، به اینجا آمده ایم، اما این صدای بلند سیستم صوتی شما، مانع است، الان حتی اگر شما مداحی را هم با صدای بلند می گذاشتید، مزاحم آسایش ما بود، لطفا مراعات حال ما را هم بکنید. با شنیدن این حرف، همه سکوت کردند شاید با خودشان فکر می‌کردند که چرا اینقدر در ذهنشان، این واجب فراموش شده را، سخت تصور می کنند در حالی که در بیشتر مواقع به آسانیِ آب خوردن است. ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* تو واگن🚇 خواهران که بودم، با اینکه اکثریت، شل حجاب بودن، ولی یه خانومی که مقابل بنده بود و پشت بهم، کشف حجاب بود! خیلی تقلا کردم رهنمودش کنم، تو جزع و فزع بودم حسااااااابی، تا اینکه دو مرد دستفروش وارد واگن ما شدند! یکی از سمت راست، دیگری از سمت چپ، فرصت رو غنیمت دیدم و دم گوشش گفتم: آقایون آمدن، روسری تو بنداز رو سرت، افتاده چپ و راست رو یه نگاهی انداخت و چند لحظه مکث و بی‌اعتنایی کرد و دیدم شالش روکشید رو موهاش. دوباره خم شدم تو گوشش گفتم درود👌 به اون شیری که مادرت داده از حرفم خوشش اومد😊 برگشت با لبخند رضایت گفت: چطور مگه؟ گفتم : برای اینکه محرم و نامحرم سرت میشه و تذکر روی جانت تاثیر داره، معلومه لقمه حلال خوردی . .💐 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* تجربه ای جالب👇🏻 چند متر اونطرف تر از محل استقرارمون تو تفریحگاه پنج تا خانوم نشسته بودن که چهارتاشون کشف حجاب کرده بودن. قلبم به تپش افتاد خیلی با خودم کلنجار رفتم که برم بهشون تذکر بدم، همه ی حرفها،احادیث،آیات قرآن از جلو چشمم رد می‌شدند منتها متأسفانه اصلا شجاعت و جرأت رفتن و تذکر دادن رو نداشتم اونا چهارنفر بودن و من ..... در همین حین مردهای خانواده آماده ی درست کردن آتیش و ذغال برای تهیه ی نهار شدن ما از قبل ذغال آماده کرده نخریده بودیم و چوب از منزل آورده بودیم. محل درست کردن آتیش نزدیک به اون چندتا خانم بود و چوب‌ها هم همینطور که میسوخت حسابی دود راه انداخته بود و باد هم اومد به کمک ما و همه ی دود هارو می‌برد سمت خانومها تا اینکه بالاخره صدای اعتراض خانومها بلند شد: خانومها گفتن : آقایون یه خرده ذغال می‌خریدین و مارو اینقدر دود نمی‌دادین ما آقایون جواب دادیم : سکوت......‌‌ خانومها گفتن : لااقل به روی خودتون بیارین منم که بهترین فرصت واسم فراهم شده بود و ابر و باد و دود همه به یاری من اومده بودن فرصت رو غنیمت شمرده و رفتم داخل جمعشون من گفتم : ببخشید خانومها، منتها همینقدر که این دود فضای اینجا رو آلوده کرده و باعث اذیت و سخت نفس کشیدن شما شده، روسری سر نکردن شما هم مارو داره اذیت میکنه و باعث آلودگی این فضا شده خانومها گفتن : شما چشماتون رو ببند و نگاه نکن، ولی ما ازین دود داریم اذیت میشیم🙄 من گفتم : شما هم جلو دهانتون رو بگیرین و نفس نکشین🤭 و یه سری صحبت‌های دیگه من اومدم و به درست کردن غذا با کمک بقیه ادامه دادم...زیر چشمی نگاه کردم بعد از پنج دقیقه دیدم چهارتاشون روسریهاشون رو سر کردن😊 پایان کارم دوباره رفتم نزدیکشون و گفتم خانومها یه عذر خواهی بابت دودی که راه انداختیم و یه تشکر بابت اینکه روسری تون رو سر کردین...‌‌ ꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام، هوای دل انگیز بهار، انگیزه‌ای شد که بچه ها را با خودم به پارک ببرم، روی نیمکت نشستم و با شوق به ذوق کودکانه‌ و بازی آنها لبخند می‌زدم. در همین هنگام یک دختر جوانی را دیدم که از جلوی ما عبور کرد، مانتوی خیلی کوتاهی داشت که همراه با ساپورت، برآمدگی های بدنش را، بجای پوشیدن، نمایان می‌کرد.😒 در مقابل نگاه مردها راه می رفت و عرق شرم به پیشانی من می نشاند، بلند شدم و به نزدیکش رفتم و گفتم: «دختر گلم، لباستون اصلا مناسب بیرون و مکان عمومی نیست»😥 🍃یک نگاهی به من انداخت و گفت : « چه اشکالی داره؟ می خواهم پیاده روی کنم» با لبخندی جواب دادم : « من هم مخالفِ ورزش کردن شما نیستم، ولی یک مانتوی بلندتری بپوشید که اندامتون نمایان نباشه» با بی‌اعتنایی به راهش ادامه داد و من هم به کنار بچه ها برگشتم، مدتی نگذشته بود که دوباره آن دختر از مقابل ما گذشت، انگار پارک را دور می‌زد، نمی توانستم بی خیالِ این مانور دخترخانم در منظر نگاه حریصانه‌ی پسرهای جوانِ پارک باشم، بنابراین دوباره به او نزدیک شدم و پرسیدم : « دختر گلم، خانه‌ی شما به پارک نزدیک است؟» جواب داد : « بله برای چی می پرسید؟» گفتم : « لطفا بروید خانه و مانتوی مناسبی بپوشید»😔 لبخندی از حرص به لب نشاند، گویا از این سمج بودن من، کلافه شده بود، بلافاصله کوله پشتی خود را از روی شانه برداشت، زیپش را باز کرد و چادر سیاهی را درآورد و در مقابل چشمهای گشاد شده‌ۍمن از تعجب، آن را پوشید و گفت : « الان دیگه خوبه؟ مشکلی نیست؟» من هم که هنوز در شوک این حرکت او بودم فقط با دهان نیمه بازم او را نگاه می‌کردم.😧 و او هم با تکان دادن سرش، دوباره به راهش ادامه داد، در این فکر بودم که چرا بعضی ها به این راحتی حجاب برتر چادر را کنار می‌گذارند؟🙄 یک روز به بهانه‌ی مسافرت و چروک نشدن، آن را تا می زنند و بدون پوشیدن چادر، سوار اتومبیلِ خود می شوند و روز دیگر به بهانه‌ی پذیرایی در مراسم ها و یا مثل این دختر جوان، به بهانه‌ی ورزش کردن و هزار و یک بهانه‌ی دیگر... 🤲🏻دعا کردم که احترام این یادگارِ حضرت زهرا سلام الله علیها حفظ شود و همه‌ی کسانی که چادر می پوشند، به خود افتخار کنند و قدر آن را بدانند.🌷 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* سلام، سوار سواری بودم و به مشهد میرفتم، سه نفر مسافر بودیم، راننده نوار موسیقی غیر مجاز گذاشته بود ...🎼 ✨خواستم تذکر بدهم، اما خواستم طوری بگم که تأثیر گزار باشه! این بود که گفتم : ببخشید آقای راننده؟ اگر الان متوجه شوید که مولایمان صاحب الزمان (عج) کنار جاده منتظر سواری هستند تا سوار شوند آیا حاضرید که ایشان را هم سوار کنید؟؟ با توجه به این که یک نفر جای خالی هم دارید..؟ راننده گفت : با افتخار سوارشان می‌کنم😌 گفتم وقتی سوار کردید آیا حاضرید این نوار موسیقی را هم برایشان روشن کنید؟؟!😕 گفت خب معلومه که نه؟!!؟؟!! گفتم : چرا؟؟! گفت : چون ایشان مسلما ناراحت میشن! گفتم : آیا میدونید که همین الان هم ایشان از این که برای ما نوار موسیقی روشن کردید ناراحت هستند و قلبشون در سنگینی قرار داره...؟؟!💔 بعد از این گفتگو، ایشون نه تنها نوار غیر مجاز رو خاموش کردند، بلکه قول دادند بخاطر دل آقا دیگه در ماشین آهنگ غیر مجاز نگذارند و موسیقی ای بگذارند که شادی دل آقا رو سبب شود. من حس خوبی داشتم😊🌷 ꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* سلام، امروز برای گرفتن بسته ای رفتم بازار، توی خیابونی که داشتم میرفتم یه لحظه چشمم خورد به دختری که موهاشون کاملا از جلو و پشت مشخص بود و حجاب خیلی نامناسبی داشت. خواستم چیزی بگم ولی چون که همراه داشتن ، و رفت و آمد زیاد بود و من هم عجله داشتم، چیزی نگفتم و فقط اخم کردم و گذشتم، بسته رو تحویل گرفتم و اومدم بیرون. دیدم دختره به همراه خواهرشون وارد مغازه شدن، دنبالشون رفتم و وارد مغازه ای که بودن شدم و چند تا قیمت گرفتم. یه کم منتظر شدم تا ازخواهرشون فاصله بگیرن و برم و تذکرم رو بدم (نمیخواستم توی جمع تذکر بدم که خجالت زده بشه یاحالا اونی که همراهشه کاسه ی داغ تر از آش بشه و جبهه بگیره) رفتم بیرون و خودم رو با چسب بسته درگیرکردم که مثلا باز نمیشه ، دختره رو صدا کردم که عزیزم میشه یه لحظه بیایید چسبش رو برام بازکنید. (کار سنگینی بود🤭) وقتی اومد، بهشون گفتم ماشاءلله چقدر خوشگلی و خدا این همه زیبایی بهتون داده، یکی از راه‌های شکرگذاری و قدردانی از نعمت های خداوند محافظت و نگهداری درست از اون نعمت هاست. شکر زیبایی شما هم حجابتون هست، پس حجابتونو رعایت کنید😊 خیلی از حرفم خوشش اومد و انگار منتظر این حرفها بود که بشنوه💐 گفت من اهل این شهر نیستم و خودمم چادری بودم شما رو که با چادر دیدم به خواهرم گفتم کاش منم چادرمو می پوشیدم😓 ممنون که بهم گفتی و چشم دیگه حواسم هست و رعایت میکنم..😍 خواستم بگم که نمیدونم چقدر سکوت کردیم و بی‌تفاوت رد شدیم که دختری که دیروز چادری و محجبه بود چادرشو میزاره گوشه کمد و با موهای بیرون ریخته و حجاب نامناسب درمنظر عمومی و جلو چشم همه حاضرمیشه. هرچه بیشترسکوت کنیم روز به روز بیشتر شاهد عوض شدن ارزش ها هستیم. 🌷من اگربرخیزم.... تواگربرخیزی... همه برمی خیزند....! 🌷من اگر بنشینم.... تو اگر بنشینی..... چه کسی برخیزد...؟! ꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* سلام و عرض ادب بنده دیروز به کوه رفتم برای کوهنوردی و در ضمن ِکوهنوردی به افراد کشف حجاب تذکر می دادم همچنین افراد محجبه و ولایی را جذب آمر می کردم همینطور که به طرف بالای کوه می رفتم حدود ۱۰ تا ۱۲ نفر دختر کشف حجاب کرده و بلوز و شلواری و آرایش کرده و موهای خود را پریشان کرده بودند و بعضی از آن‌ها یک شال دور گردن داشتند و بعضی از آنها شال هم نداشتند تقریبا سنشان ۱۸ یا ۱۷ یا ۱۶ سال می خورد. گرد هم ايستاده بعضی نشسته بودند و با هم صحبت می کردند و مشخص بود با هم دوست هستند رفتم نزدیکشون و به همه سلام کردم و بعد گفتم دخترهای خوشگل چرا حجاب ندارید؟ 🤔 بعضی از آنها گفتند نمی خواهیم حجاب داشته باشیم!😐 من هم گفتم عزیزان من با خدا نجنگید ! همگی گفتند ما با خدا نمی جنگیم من گفتم چرا شما دارید با خدا می جنگید. گفتند مگه ما به شما می گیم چرا حجاب دارید؟ من هم گفتم عزیزان من فدایتون بشم بنده چون خدا گفته حجاب داشته باشید و همچنین خدا گفته در ضمن حجاب داشتن باید به بی حجابها هم بگوییم که حجاب داشته باشند ، بر این اساس من مطیع خدا هستم و هر چه خدا بگه میگم چشم، چادر سر کردم و الان چون خدا گفته ، به شما می گم حجاب داشته باشید و اگر خدا می گفت حجاب نداشته باشید بنده از شما بی حجابتر می آمدم در اجتماع ! در جواب من گفتند خدا گفته در دین اجباری نیست !😐 گفتم بله خدا گفته بعد پرسیدم مگه شما چه دینی دارید؟ مگرمسلمون نیستید همگی گفتند بله مسلمان هستیم. من گفتم وقتی وارد اسلام می شوید باید تمام قوانین اسلام را قبول کنید ! آنجا که خدا گفته در دین اجباری نیست برای کسانی گفته که هنوز دینی انتخاب نکرده اند و وارد اسلام نشده اند و کافر هستند، شما که خدای نکرده کافر که نیستید ؟؟؟همگی گفتند: خیر ، بعد سؤال کردند چرا خارجی ها حجاب ندارند؟ گفتم عزیزانم خارجی ها هم قبلا حجاب داشتند و در تمام دینها که از طرف خدا آمده حجاب هست ولی اکثر دینها و کتابهای خدا تحریف شده و فقط قرآن است که تحریف نشده. البته این را بگویم که من می دیدم این دخترها تشنه دانستن هستند و بی ادبی هم نمی کنند و مؤدبانه سؤال می پرسند من هم ایستاده بودم و جوابشان را می دادم و اونجا من از خودم سؤال می پرسیدم در مدرسه ها به این بچه های معصوم چه چیز آموزش می دهند وای برما که این نسل را به حال خود رها کرده ایم . و به قولی این افراد فقر معنوی دارند! و یکی دیگر از این دخترها که موهای کوتاه داشت گفت این پوشش رو خود مون انتخاب کردیم وبه خودمون ربط داره ! من گفتم عزیزم تنها به شما ربط نداره و دیگران رو با این پوشش جهنمی می کنید😣 یکی دیگر از دخترها که موهای خود رو پسرانه زده بود در جواب گفت مردها نباید نگاه کنند! و بعد گفت ما به خاطر مردها خودمان را بپوشو نیم؟ اونها نباید نگاه کنند من در جواب گفتم منظورت اینه که مردها باید کور بشن؟ مگر میشه مردها نگاه نکنند؟ بعد گفتم مثلا برادر یا پدر خودت در خیابون و اجتماع چشم بسته راه بره؟ یکی از دخترها که موهای بلند داشت گفت مگر مو هم انسان را تحریک می کنه؟ بعد گفت مگر مردها مو های خود را نمی پوشونند کسی تحریک می شود ؟ گفتم عزیزم موهای مردها جذابیت ولطا فت نداره و این موی زن و دختره که تحریک کننده است وجذابیت داره یکی از دخترها گفت ما هم می خوایم مانند مردها هر پوششی که دوست داریم بپوشیم من گفتم خوب مثل مردها یک سیبیل کلفت هم بذارید چرا نمی ذارید ؟🥸 خندید گفت نه دیگر سبیل نمی ذاریم😂 بعد یکی از اونها گفت من به این نتیجه رسیدم که حجاب نداشته باشم آزادترم ! من در جوابش گفتم منظورت اینه که از خدا بهتر تشخیص می دی و می فهمی چه پوششی برات خوبه ؟ گفت نه از خدا بهتر نمی فهمم گفتم پس چی می گی ؟ بعد من گفتم مگه میشه خدا که ما رو آفریده و این همه نعمت داده و صلاح ما رو می دونه ما رو راهنمایی نکنه که چه پوششی داشته باشیم و بعد گفتم هم قانون خدا و هم قانون ایران اسلامی حجابه برای زنان و دختران یکی از دخترها گفت ما نمی خوایم قانون ایران رو رعایت کنیم گفتم عزیزم عصر حجر که نیست همه کشورها قانون دارن و باید قانون هر کشوری رعایت بشه و‌ گفتم آیا دزد ها یا قاتلها هم باید بگن ما قانون رو رعایت نمی کنیم اونوقت شما امنیت دارید؟ اگر قانون های هر کشوری رعایت نشه در اون کشور هرج و مرج میشه 👋دراین لحظه دیدم دیگه کسی جبهه نگرفت و دیگه کسی سؤال نپرسید با اونها خدا حافظی کردم و اومدم و در ضمن خدا حافظی براشون دعا کردم و گفتم خدا ان شاءالله همه رو‌به راه راست هدایت کنه ꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام، رفته بودم مطب دندان پزشکی، از زمان نوبتم بیست دقیقه ای گذشته بود، ترافیک زیاد و جای پارک اصلاً یافت نمیشد... حدود یک ربع توی حیطه‌ی چهار راه آفرینش طالقانی با ماشین دور زدم توی ترافیک....جا نبود که نبووود تا اینکه رسیدم سر یه پیچ که بپیچم تو فرعی، دیدم‌ ماشینی سر پیچ پارک هست که شیشه عقبش پایینه و یک خانمی شالش رو دوششه و داره با دقت بیرون رو نگاه میکنه! نزدیک ماشینش ترمز کردم، دوبار صداش کردم نشنید، دوباره صدا کردم خاااانمی😊 تا برگشت و‌نگاهم کرد بهش گفتم: خانمی شالتون افتاده، بندازید‌ رو سرتون لطفا و به رانندگیم ادامه دادم که صداشو شنیدم که می گفت به تو ربطی نداره! منم بلند گفتم به همه مربوطه عزیزم...! نمیدونم شنید یا نه؟ همون لحظه یکهو یاد خاطره استاد تقوی افتادم... 🌺(خاطره استاد: تو یه مسیری باهمراهانشون، ماشینشون خراب میشه و هر چقدر تلاش میکنند ماشین روشن نمیشه... همون لحظه چند نفر خانم بدحجاب که شالشون افتاده بوده از کنارشون رد میشن...یکی از همراهان استاد تذکر میدن که شالتون رو سر کنید، بعد استاد به همراهش میگه بشین استارت بزن که الان ماشین روشن میشه😉 استارت میزنه و اتفاقا ماشین روشن میشه.. همراهه به استاد میگه اَاَاَاَاَ این اثر تذکره بود؟ معجزه شد؟ اینقدر اثر داره این تذکر؟😄 استاد میگن نهههه...خدا میخواست ما اینجا متوقف بشیم تا این بدحجابا بیان‌ رد بشن و‌ ما وسیله ی خدا بشیم و تذکر بدیم بهشون!) خلاصه منم همون لحظه با خودم گفتم الاااان جا پارک پیدا میشه😁 شاید باورتون نشه ولی پنج ثانیه نگذشت از حرفم که جای پارکی دیدم بالاخره🤩 تازه آقایی هم اونجا ایستاده بودند و‌ داوطلبانه کلی فرمون بهم‌ دادند تا پارک کردم و رفتن توی مغازه شون... خیلی باحال بود این اتفاق، خدا خواست، بعد که پیاده‌ اومدم سمت مطب به دوتا خانم که موهاشون از جلو و پشت معلوم بود گفتم سلام، خانمی موهای قشنگتون رو از نامحرما بپوشونید و رفتم ☺️ و دوقدم‌ اونورتر یه دختر در حد کلاس پنجم ششم بدون هیچ گونه روسری با مادرش دیدم، سلام کردم و اومدم که با دختره حرف بزنم که دیدم داره گریه میکنه، مامانش گفت آمپول باید بزنه و ناراحته... یه ذره دلداریش دادم و گفتم تو فکر نباش و... بعد گفتم گل دختر خدا موهای قشنگی بهت داده، یه روسری بزار سرت...مامانشم که مانتویی بود و یکم موهاش بیرون بود گفت خودمم بهش میگم... گفتم خیلی خوب حالا براش از همین مغازه ها یه روسری خوشگل بگیرین، گفت باشه ممنون....دوباره دست‌ گذاشتم‌ رو شونه‌ی‌ دختره و یکم دلداریش دادم، بعد اومدم مطب. تو مسیر مطب، یه مغازه پارچه فروشی بزرگ بود که دیدم خانمی کم حجاب (مشتری) نشسته از پشت شیشه... به ذهنم رسید یه تذکری بدم و‌ برم که شیطان اومد وسوسه کرد که الان دیرت میشه اما بهش پیروز شدم و‌ با خودم گفتم : نه تذکره رو‌ میدم که خدا کارمو راه بندازه... رفتم داخل و الکی دست زدم‌ به پارچه ای و بعد موقع بیرون اومدن همون جمله رو بهش گفتم و‌ اومدم بیرون که گفت: به کسی ربطی نداره! منم درحال خروج با خنده گفتم به همه مربوطه عزیزم...☺ و وقتی اومدم مطب یه راست منشی گفت بیا داخل! درصورتیکه همیشه معمولا یه ساعت مینشستم در صف انتظار🤩 خلاصه اینکه امربه معروف کنید... شما وسیله‌های خدائید که خدا واسه هدایت بنده‌هاش روی تک‌تکتون حساب کرده و خیلی حساب شده و سنجیده شده شما رو در مسیر بنده‌هاش قرار میده💐❤️ ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* جمعه هفته ای که گذشت، رفتم کبابی حاج عبدالله خیابون ایران، تهرونیای عزیزمون ا‌حتمالا ارادت خاصی نسبت به ایشون دارن🙃 خلاصه ما با کلی حرص و زور کارت رو کشیدیم 😂 و وایسادم یه کناری تا نوبتم بشه. دیدم هی داره شماره های بالا تر رو میخونه و منو رد کرده! گفتم شاید داره جوجه ها رو میده بعد میرسه به کوبیده ها ،آخه جوجه گرون تره دیگه معطل شدم. یهویی دیدم یه خانومه روسریش از سرش افتاده و شوهرش که اتفاقا متوجه شده بود، کاملا بی غیرت و بی توجه و البته بقیه هم همینطور😠 انگار همه مرده بودن یا همگی خارج رفته بودن که انگار نه انگار... به غیرتم برخورد،گفتم حتما باید این یکی رو دیگه تذکر بدم، اینطوری نمیشه، مگه قانون اسلام و ایران کشکه؟؟🤭 خانومه که رفت بره بهش گفتم: خانم معذرت میخوام، روسریتون افتاده! گفت:میدونم!! وخارج شد! سرم رو چرخوندم و گفتم: لطفا رعایت کنید! گفت به شما ربطی نداره! آماده این جواب بودم، اما باز هم ناراحت شدم، اما کاری که باید انجام میشد، شد و این یه پیروزی لذت بخش بود😊😎 بعد هم پیگیری کردم که داداش کوبیده ما چی شد پس؟ اونم گفت عه اینجاست اما شماره نخورده🧐 عجیب بود این اشتباه و اینکه چرا از قضا برای من اتفاق افتاد؟ نکته ماجرا اینجاست که چند روز بعد که برای مادرم تعریف کردم ناگهان متوجه این موضوع شدم که اون تاخیر در گرفتن غذا کار خدا بوده که من رو جلوی راه اون خانم قرار بده تا بهش تذکر بدم و این یه گرمای عجیبی تو قلبم ایجاد کرد😇 🦋 استاد تقوی می‌فرمایند: اگه دیدی نمیتونی تذکر بدی، با خودت بگو شاید خدا منو سر راه این بنده گنه کار قرار داده تا به او امر به معروف و نهی از منکر کنم. اونوقت جرأت پیدا می‌کنی... راست میگفتند! ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎ 🌱 سلام، دیروز توی اتوبوس، اون وسطا نشسته بودم که یه دختر جوان با بلوز و شلوار و بدون شال سوار اتوبوس شد و همونجا کنار آقایون باغرور ایستاد. دیدم یه خانم مانتویی که جلو نشسته بود بهش یه چیزی گفت، اونم یه نگاهی به خودش انداخت و برگشت و چیزی نگفت هم خوشحال شدم از این حرکتِ خانم مانتویی و هم ناراحت از سکوت چادریهای صندلی جلو☹️ و دختر همچنان سرمست، موهاشو تاب میداد و ... چند ایستگاه بعد، صندلیهای جلو خالی شد و اون خانومه هم رفت و نتونستم ازش تشکر کنم😞 رفتم نشستم جلو، به دختره گفتم: عزیزم یه چیزی سرتون کنین ، گناهه اینجوری اومدین بیرون گفت: گناهی‌ام باشه برا منه، منو تو قبر شما نمیزارن! 😳 گفتم: درسته، ولی رفتار شما توی جامعه روی بقیه هم تأثیر میذاره و باعث گناه بقیه میشه ...! چیزی نگفت و برگشت، خانم مسنی که کنارم نشسته بود یواش گفت: چکار داری آخه؟! گفتم: یعنی چی خانم؟! مگه مسلمون نیستید؟! شمام باید بگید، اون داره گناه میکنه شما که میبینید واجبه بهش تذکر بدید. گفت: گفتنِ ما فایده ای نداره قبل شما یه خانم مانتویی هم گفت، ولی قبول نکرد گفتم: باشه اونقدر باید بهش گفته بشه تا بالاخره مجبور بشه قبول کنه، بعدشم ممکنه الان غرورش اجازه نده، ولی بعداً به کارش فکر کنه و پی به اشتباهش ببره، خانومای چادری صندلی کناری هم می شنیدن، هیچ کدوم چیزی نگفتن بعد دختره خواست پیاده شه، منم با اینکه یه ایستگاه به مقصدم مونده بود باهاش پیاده شدم، تا بلکه بیرون باهاش صحبت کنم، اومدم کرایه مو نقدی بدم دیدم مثل برق و باد رفت و بعد از دور شدن از میدان دیدم، شالش رو از کیفش درآورد و سرش کرد. ولی همچنان تند میرفت، یه لحظه فکر کردم اگه برم جلو منو ببینه ممکنه باز بخواد لج کنه، بی‌خیال شدم، بقیه راهو پیاده رفتم ... داشتم فکر می‌کردم حالا اون خانم مانتویی و خانم مسن و خانمهای چادری فکر میکنن تذکر دادن فایده ای نداره، کاش بودن میدیدن. کاش لااقل این پیام بدستشون برسه. 💎 بـه جمـع آمـرین بپیـوندیـد ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
چند سال پیش خواب رهبر عزیزمان را دیدم و از این مسئله بسیار متعجب شدم و زیاد به این موضوع توجهی نکردم و چیزی که در خواب دیده بودم این بود که : خواب دیدم که رهبر روبرویم ایستاده است و به بنده لبخندی می زند و من هم به او لبخند زدم و بعد در خواب به ایشان تعظیم کردم بعد از آن یکباره از خواب بیدار شدم و از این خواب تعجب نمودم و گفتم : حتما یک خواب معمولی بود اما ته دلم حس می کردم که این یک خواب معمولی و طبیعی نیست چون من رویا های صادقه ای هم قبلا داشته ام. این موضوع را به پدر و مادرم نیز گفتم.این مسئله گذشت تا اینکه دو روز بعد خواهرم به منزل پدری مان می آید و می گوید بعد از راز و نیاز از خدا خواستم که مشکلات زندگی برادرم یعنی من را حل بگرداند که با تعجب همان شبی که من خواب دیدم خواهرم هم خواب رهبر را می بیند و از رهبر می خواهد که مشکلات مرا حل گرداند و رهبر پاسخ می دهند که ان‌شاءالله حل می شود ، بعد که این موضوع را فهمیدیم که هر دو ، این خواب را دیده ایم از این موضوع بسیار تعجب کردیم .اما چیزی که به یادم آمد این بود که من همان شب قبل از خواب، در مسجد برای دوستانم بعد از دعای توسل درباره رهبر و دلایل رفتار رهبری روشنگری کوچکی نمودم و فهمیدم که دلیل این خواب دفاع از ولایت و رهبری بود که باعث شد این خواب را ببینم و این مزد آن حرف حق درباره رهبر ما بود.و الان همه چیز الحمدالله ، خداوند به یاری ولایت و تلاش و کوشش فراوان به بنده عطا نموده است.دوستداران امام زمان عج این را بدانند که رهبر ما دارای جایگاه ویژه ای نزد خداوند و امام زمان عج هستند.
به این 👆 رای باطله نگاه کنید. یکی از دوستان در یکی از گروه‌ها جوابش را اینگونه داده👇 حبیب ابن مظاهر رو باید در خبرگان می نوشت، حر هم توی سپاه یزید بوده احتمالا تأیید صلاحیت نشده حضرت علی اصغر و حضرت قاسم و حضرت عبدالله ابن حسن هم زیر 18 سال هستند نمی تونستند توی انتخابات مجلس نام نویسی کنند حضرت عباس و امام حسین از حوزه انتخابیه مدینه هستند، حبیب ابن مظاهر هم از حوزه انتخابیه کوفه، نمیشه توی ی برگه رأی نوشت دوستمون به قانون انتخابات آگاهی نداشته! ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
⭕️ نکته قابل تامل در روز رأی گیری ✍ پیشنهاد می‌شود ستادهای آقای جلیلی در مناطقی که ممکن است افراد کم سواد یا بیسواد وجود داشته باشد، افرادی را برای این کار در نظر بگیرند تا جلوی این تخلف گرفته شود. ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
⭕️ دوستان عزیز، استراتژی حضور رقیب برای ساعت رای دادن خیلی جالبه. شلوغ کردن صندوق ها تو ساعتهای پایانی خصوصا از ساعت ۱۸ به بعد. ماهم اول صبح میریم رای میدیم و بعد از ظهر صندوق ها رو تحویل رقیب میدیم . طرف میبینه همه پزشکیانند اونم مینویسه پزشکیان . . حتما واجب نیست قبل از ظهر برید . اوج رای ریزی بین ۱۸تا ۲۲ . ۹۰ درصد کسایی که ساعت ۱۸ به بعد پای صندوق بودند به پزشکیان رای میدادند . حتما تعدادی بعدازظهر برید،تو صف با مرددین صحبت کنید تأثیر دارد. ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
زوج امام زمانی 🧕🏻🙋🏻‍♂ خداحفظتون کنه🤲🏻 در مسیر اربعین هم به فکر احیای بودید👌 ‌ از هرموقعیتی برای یاری دین خدا استفاده کنید😉 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت و پرتاب موشک 🚀 🏫دبستان دخترانه نبوت ناحیه یک استان قم ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂