*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
🌱 سلام به همه دوستان، عزاداری هاتون قبول باشه، حالا که صحبت از بیحجابی و بدحجابی هست، بزارید یه خاطره بگم براتون
🌙 شبهای محرم که بیرون میرفتم تذکر هم میدادم، ولی میدیدم دخترایی که کلا روسری ندارن!😒
قبلا هم گفته بودم که خواهرا ماشاءالله روسری زیاد دارن، گاهی از میان همین روسری هاتون یکی رو انتخاب کنید به نیت نذر بزارید توی کیفتون، حالا تمیز و مرتب و در حد نو اتو شده باشه که اگر همچین افرادی رو دیدید بتونید حداقل بهش بدید بپوشه😊
✨خودم یه روسری شالی پولکی داشتم که استفاده نمیکردم، چند شب بود که میخواستم بزارم توی کیفم نشد، تا اینکه شب تاسوعا گذاشتم، گفتم به نیت برمیدارم قسمت هرکی که شد ...
خلاصه نشستم توی هیئت، یکی از دوستان اومد بهم گفت : چیزی واسه ارشاد پیشت داری؟
گفتم : نه چی شده؟
گفت : این دختره رو میبینی؟
اومد هیئت دم اسبی بسته ، همیشه بدون روسری میاد!☹️
دلم یه جوری شد، روسری رو درآوردم و گفتم : اینو امشب به همین نیت توی کیفم گذاشتم
رفتیم توی اتاق، سلام و قبولی عزاداری بهش گفتم و روسری رو سرش کردم یه گیره هم که متبرک بود به اسم خانم زینب (س) توی مشتم گره کردم و بهش دادم، گفتم : امشب از حضرت عباس (ع) و حضرت زینب (س) هدیه گرفتی🎁
اشک حلقه زد توچشماش ، بغلش کردم منم گریه ام گرفت و دوستم هم گریه اش گرفت و قول داد که دیگه بدون روسری بیرون نیاد.
با همین کارهای ساده هر خواهر محجبه، میتونه یه دختر خانم کشف حجاب رو برگردونه 😊
التماس دعا🌷
💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
🔅🦋﷽🦋🔅
#خاطره
#سیره_شهدا
🕊تحلیل خاطرهی امر به معروف و نهی از منکر #شهید_محمود_سعیدی_نسب🌷
"ایشان سوار تاکسی شده بودند و میبینند که از ضبط خودرو صدای یک خواننده خانومی و یک موسیقی غنا و طربی در حال پخش هست، از راننده درخواست میکنند که نوار را خاموش کند.
راننده که جوان خوش چهره و مؤدبی بود، گفت: بابا بیخیال عمو! ما جوونیم، بزارید
آزاد باشیم! بزارید خوش باشیم!
محمود گفت: داداش اگر شما جایی آتیش باشه، روش بنزین میریزی؟ یا مواد
منفجره کنار آتیش قرار میدی؟؟ 💥🔥
پسر جوان که از سؤال او تعجب کرده بود گفت: خب معلومه که نه! این جوری
آتیش شعله ورتر میشه، چه ربطی داره؟
محمود گفت: خب داداش، من و شما جوونیم. آتیش شهوت در وجود ما خونه داره. ممکنه با این چیزها تحریک بشه و شعله ور تر بشه🔥🔥
شما با این موسیقی مشکل دارت داری بنزین میریزی رو این آتیش شهوت، ممکنه کار به جایی برسه که دیگه نتونیم جلوشو بگیریم و دین و ایمانمون رو از دست بدیم "
👌 ببینید ایشون از #روش_مثال استفاده کرده، کاری که در بداهه آسان نیست، یعنی
خیلی وقتها ما برای بعضی منکرات بخواهیم تذکر بدهیم حالا چه در حیطه مردم چه
در حیطه مسئولین، آدم از قبل فکر میکند چهار تا مثال هم آماده میکند.
اما اینکه شما بداهه بتونی در آن لحظه همچین مثال قشنگی را ایجاد کنی، جز به #مدد_الهی محقق نخواهد شد.
البته إن تنصرالله ینصرکم✌️
عزیزان گاهی وقتها ما ضرر یک گناهی رو برای گناهکار بگیم، خیلی #تأثیرگذارتره
تا این که همه ش بگیم حرامه! واجبه! حرامه! مکروهه! فلانه مثلا ...
(البته بعضا ممکنه انسان در حد چند ثانیه وقت داشته باشه به منکری تذکر بده، که در اون صورت طبق فرمودهی #مقام_معظم_رهبری، از روش بگوئید و بروید استفاده میکنیم...)
اما بعضی وقتها که فرصت هم هست میتوانیم آیه قرآن یا روایتش را بگوئیم، ولی این که به زبان خودش، به صنف و شغل خودش بتوانیم مرتبط کنیم و یک مثالی پیدا کنیم و استفاده کنیم در #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر های ما خیلی میتواند مؤثر باشد.
🌷شهدا را با ذکر صلواتی یاد کنیم📿
🌷🌷أللّٰهُــمَّصَــلِّعَلَـےمُحَمَّــدٍﷺ وَآلِمُحَمَّــدٍﷺ وَ؏جِّــلْفَرَجَہُـمْ🌷🌷
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
🔅🦋﷽🦋🔅
#خاطره
🕊برای شهید شدن باااااید شهید گونه زندگی کرد✌️
خاطره ای از شهید بزرگوار🌷 #حجت_الاسلام_عبدالله_میثمی به نقل از خانواده ایشان :👇👇👇
"باز هم انگشترش را بخشیده بود ، ازش پرسیدیم این یکی را به کی دادی؟
گفت: دوستم انگشتر طلا دستش بود نمیدونست حرامه. از دستش در
آوردم و انگشتر خودم رو دستش کردم "
ببینید چه قدر این خاطره کوتاه و مختصر و آموزنده است😍
☝️ اولا که سیاق و سبک ایشان همین بوده... یعنی میگویند باز هم انگشترش را بخشیده بود...
مثل اینکه اون اوایل انقلاب خیلیها احکام شرعی را نمی دونستند، از جمله حرمت
طلا را برای مرد و پرسیدند که خب اینو به کی هدیه دادی؟ ایشان فرمودند فلان دوست من نمیدونست.
ببینید بحث #ارشاد_جاهل به حکم است
که واجب است کسی که حکمی از احکام شریعت را نداند #واجب است ارشاد او✅
خیلیها میگویند خب نمیداند که طلا حرام است برای مرد. ولش کن. نمیداند که
این کار گناه است. نمیداند که آن کار حرام است. نمیداند که این کار واجب است
حالا طوری نیست
نه، نباید بیتفاوت بود.❌
اگر الگوی ما شهدا هستند و ادعا می کنیم که میخواهیم رهرو این شهدا باشیم، آرزو
می کنیم خدا شهادت را روزی ما کند، باید سعی کنیم از آنها الگو بگیریم و زندگیمان را مطابق آنها تنظیم کنیم.
ولی نکته ای که اینجا هست، پیام اخلاقی خاطره #روش_جایگزینی است.
ما گاهی وقتها فقط #امر و #نهی استفاده می کنیم. فقط دستور به ترک فعل یا انجام فعل میدهیم بدون این که هیچ جایگزینی برایش انتخاب کنیم.
البته شرعا اشکال ندارد🤚🏼 ما موظف نیستیم هر جایی انتقاد میکنیم، حتما پیشنهاد و راهکار جایگزینش را هم بدهیم.
مخصوصا در رابطه با گناهانِ علنی که از غریبه ها می بینیم و فرصت محدودی برای تذکر داریم.
اما روشها و ظرافتهای دیگر این فرایض، در رابطه با افراد خانواده، فامیل و دوستان و...کمک میکند به برد کار و اثرگذاری کار☺️
شما میگوئید این بازی را نکن! خب دو تا بازی جایگزین بهش معرفی کن😊
این کتاب را نخوان! از این کتابهای گمراه کننده مضلّ است، کتاب بهتر بهش معرفی کن.
این مجلس را نرو مجلس فساد است
با فلانی دوست نشو!
با فلانی ارتباط نداشته باش!
یک دوست دیگری، همکار دیگری بهش معرفی کنید بهتر است.
اینها باعث میشود کار اثرگذاریش بالا برود.
شاید #شهید_عبدالله_میثمی رضوان الله علیه این روحانی سرافراز میتوانست خیلی راحت به دوستش بگوید این انگشتر طلاست دستت کردی حرام است، ☝️او هم چشمی میگفت و به تو چه ای میگفت، یا گوش میداد یا گوش نمی داد.
اما این که انگشتر خودشون رو در میآورد میگوید بیا آن را دربیاور بگذار جیبت، این
انگشتر را دستت کن...
در عمل انجام شده قرار دادن دیگران خیلی میتواند مؤثر باشد.👌
انشاءالله که بتوانیم از این شهید سرافراز الگو بگیریم و ما هم نسبت به اطرافیان مان #بی_تفاوت_نباشیم.
شادی روح ایشان و همه ی شهدای اسلام صلواتی عنایت بفرمائید🌷
🌷🌷أللّٰهُــمَّصَــلِّعَلَـےمُحَمَّــدٍﷺ وَآلِمُحَمَّــدٍﷺ وَ؏جِّــلْفَرَجَہُـمْ🌷🌷
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
مراقب این رجاله ها وکذابهای موریانه باشید (بهائیت)
#خاطره
رفته بودم حرم حضرت معصومه، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیرزن عقب نشسته بودن. پیرزنه با ساق پاهای برهنه!
از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.. نگاه کنید ۲۴۰ کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!😒
حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!
پول ما را میبرن عراق، صحنها را بزرگ میکنن.. عراق آباد بشه‼️
زن جلویی سر تکون میداد و راننده هم هیزم تو آتیش میریخت که چقدررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و.....
معمولا تو تاکسی وارد بحث نمیشم و سکوت میکنم.. ولی اسم اهلبیت (ع) رو که برد و دیدم زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم!
گفتم: خانم! برای حضرت زهرا (س) حرم نمیسازن، اسم یه صحن تو حرم حضرت علی (ع) رو بنام ایشون گذاشتن.. 👌
کسی هم پول زور از هیچکس نمیگیره صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و عشق کمک میکنه❤️
اون حرمها هم مال عراق نیست، مال کل شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم امام رضا (ع) مال کل شیعیان نیست؟!
اما این طلاهای گنبد اینا رو بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت (ع) آباد باشه..
برگشت و گفت: بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن‼️
(اینجا معلوم شد پیرزن مکار، بهاییه)🤮
✅ گفتم: رو گنبد قبر بهاالله تو حیفا، اسرائیل، ۱۲ هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!! 🤔
گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم ⁉️
گفتم: گناه تون اینه که تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه👈 با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی جاسوس و خائن بار میاین.. از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگالهاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از ۱۰ روز تو فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!! 😡
اما، تو کدوم دین به قبر یه آدم نماز میخونن و سجده میکنن؟! که شما به قبر بها سجده میکنین. 😕
تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله‼️ که بها میگه من خدا هستم ‼️
شما دم از حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره. و همه ارث رو باید بدین تشکیلات ‼️ تشکیلات استالین انقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست!
اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! 😐 چون بها میخواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدرو ممنوع کرد فقط 😶 با مادر آره، با زن پدر نه ! 😑
پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت آقا نگه دار پیاده میشم 🤣
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باشیم...
بسیار عالی حتما بخونید 👌👌👌
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر، توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
➖دختر خیلی سرد گفت: میدونم
➕گفتم: خب نمیخوای درستش کنی؟
➖فورا گفت نه❗️
➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔
✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️
دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت: آخه شما چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تا شب دوشیفت مثل چی.... کار میکنم، نمیتونم زندگی کنم، پدر و مادرم هر دو تا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت! نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم...
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
➕به دختر گفتم: عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن، برو پیش امام رضا(ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواستهی منو برآورده کن.
➖دختر گفت: به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یه خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم، ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره، واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا(ع) معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت: آره، همینجا جلوی شما به امام رضا(ع) قول میدم حجابمو درست کنم، ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم که یه دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یه گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😊
شالو که بستم، گفت میشه یه عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت: دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت : عاطفه
گفت: عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یه منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت: ولی من که بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری، حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول😃
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا (ع) دمت گرم🤲🏻
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال...
من یه کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش، گفت: این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست، من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد..
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یه سلفی با هم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
الحمدلله شکر🤲🏻
خدایا ما را جزء آمـرین به معـروف قرار بده🤲🏻
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
🌱سلام، به همراه تعدادی از دوستان، به صورت خانوادگی به فضای سبزی در خارج از شهر رفته بودیم، زیراندازها را که پهن کردیم، آقایون روی یکی از زیراندازها نشستند و طبق معمول، مشغول کارشناسی مسائل اقتصادی و سیاسی کشور شدند و ما خانمها هم روی یکی دیگر از زیراندازها دور هم نشستیم و همانطور که مشغول درست کردن سالاد بودیم و مقدمات ناهار را آماده می کردیم، از در و دیوار و هر چیزی که به ذهنمان می رسید، ایده و نظر می دادیم.
در همین موقع با صدای بلندِ آهنگی، از جا پریدیم، به اطرافمان نگاهی انداختیم تا اینکه منبع صدا را پیدا کردیم، آن آهنگ متعلق به سیستمِ صوتیِ بینقصِ یک ماشینی بود که دورتر از ما کنار درختی متوقف شد و از داخل آن تعدادی از پسرهای جوانِ پر شر و شوری، پیاده شدند و در حال خندیدن و شوخی کردن، وسایلشان را از صندوق عقبِ ماشین بیرون می آوردند.
زمزمه های خانمها هم شروع شد که بهتر است از اینجا برویم، همسر من از جایش بلند شد و به سمت آن ماشین رفت، یکی از خانمها بلافاصله به من گفت : « چرا نشستی؟ سریع برو جلوی شوهرت رو بگیر»
گفتم:« برای دعوا که نمی رود فقط به آنها تذکر می دهد» یکی دیگر از خانمها هم با نگرانی گفت : « برای آنها که تذکر و دعوا فرقی نمیکند، ممکنه چاقویی یا قمهای داشته باشند، خیلی خطرناکه» با تعجب گفتم : « چرا این اتفاق ساده رو جنایی میکنید؟ امر به معروف واجبه و من در این مواقع بجای اینکه جلوی شوهرم رو بگیرم، مشوقِ او هم هستم»
نگاه بقیه هم نشان می داد که اُمیدی به نتیجهی کار همسرم ندارند و حتی با نگرانی منتظر اتفاق ناخوشایندی هستند، اما مدت کمی بعد، صدای موزیک قطع شد و همه با چشمهای گشاد شده از تعجب، به آن صحنهی دور از انتظار که دست دادن و خداحافظی همسرم با آن جوانان بود، خیره شده بودند و او با همان آرامشی که رفته بود، گام برمی داشت و به ما نزدیک می شد.
وقتی رسید و کنار آقایون نشست، یکی از آنها که زودتر از بقیه از شوک درآمده بود، پرسید : « به آنها چه گفتی که اینقدر زود قانع شدند و آهنگ را قطع کردند؟» با لبخندی که لبهایش را زینت داده بود و مرواریدهای سفید دندانش را به نمایش می گذاشت، گفت : « آهنگ رو که قطع نکردند فقط صدایش را پایین آوردند تا ما اذیت نشویم» یکی دیگر از آنها پرسید : « خب همین هم دور از انتظار ما بود چگونه حاضر شدند که صدای موزیک را کم کنند؟»
همسرم جواب داد : « فقط گفتم که برای رفع خستگی یک هفته کار کردن و کسب آرامش و شارژ مجدد بدن، به اینجا آمده ایم، اما این صدای بلند سیستم صوتی شما، مانع است، الان حتی اگر شما مداحی را هم با صدای بلند می گذاشتید، مزاحم آسایش ما بود، لطفا مراعات حال ما را هم بکنید.
با شنیدن این حرف، همه سکوت کردند شاید با خودشان فکر میکردند که چرا اینقدر در ذهنشان، این واجب فراموش شده را، سخت تصور می کنند در حالی که در بیشتر مواقع به آسانیِ آب خوردن است.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
امر به معروف جالب امام (ره) در جلسهی دیدار مردم
امام خمینی (ره) هرگاه شرایط نهی از منکر و امر به معروف وجود داشت، بیدرنگ وظیفه خود را انجام میدادند.
پس از فوت آیت الله کاشانی، عدهای از اقشار مختلف مردم تهران برای دیدن حضرت امام به قم آمدند، آنها با صدای بلند میگفتند : «الکاشانی رَجَع الینا مرجعاً» یعنی اگر کاشانی به رحمت خدا رفته است، ولی به جای ایشان خمینی به ما برگشت و در واقع فردی به ما داده شد که تمام خصوصیات کاشانی را دارد، به اضافۀ اینکه مرجع هم هست.
در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را ببوسد، انگشتری طلا در دست داشت، در همان حال که میخواست دست امام را ببوسد، امام دست او را نگه داشت و فرمود: «عزیزم! این انگشتری برای مرد حرام است، شما این انگشتر را درآورید و انگشتر دیگری دست بکنید»
آن شخص هم با اختیار و رضایت، همان جا انگشتر طلا را از دست بیرون آورد.
منابع: (کتاب پا به پای آفتاب، ج۴ ص۱۴۹، راوی: آیتالله مسعودی، کتاب سبزتر از سبز مهدی غلامعلی ص۲۲ - کیهان)
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
تو واگن🚇 خواهران که بودم، با اینکه اکثریت، شل حجاب بودن، ولی یه خانومی که مقابل بنده بود و پشت بهم، کشف حجاب بود!
خیلی تقلا کردم رهنمودش کنم، تو جزع و فزع بودم حسااااااابی، تا اینکه دو مرد دستفروش وارد واگن ما شدند!
یکی از سمت راست، دیگری از سمت چپ، فرصت رو غنیمت دیدم و دم گوشش گفتم: آقایون آمدن، روسری تو بنداز رو سرت، افتاده
چپ و راست رو یه نگاهی انداخت و چند لحظه مکث و بیاعتنایی کرد و دیدم شالش روکشید رو موهاش.
دوباره خم شدم تو گوشش گفتم درود👌 به اون شیری که مادرت داده
از حرفم خوشش اومد😊
برگشت با لبخند رضایت گفت: چطور مگه؟ گفتم : برای اینکه محرم و نامحرم سرت میشه و تذکر روی جانت تاثیر داره، معلومه لقمه حلال خوردی . .💐
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
تجربه ای جالب👇🏻
چند متر اونطرف تر از محل استقرارمون تو تفریحگاه پنج تا خانوم نشسته بودن که چهارتاشون کشف حجاب کرده بودن.
قلبم به تپش افتاد خیلی با خودم کلنجار رفتم که برم بهشون تذکر بدم، همه ی حرفها،احادیث،آیات قرآن از جلو چشمم رد میشدند منتها متأسفانه اصلا شجاعت و جرأت رفتن و تذکر دادن رو نداشتم اونا چهارنفر بودن و من .....
در همین حین مردهای خانواده آماده ی درست کردن آتیش و ذغال برای تهیه ی نهار شدن
ما از قبل ذغال آماده کرده نخریده بودیم و چوب از منزل آورده بودیم. محل درست کردن آتیش نزدیک به اون چندتا خانم بود و چوبها هم همینطور که میسوخت حسابی دود راه انداخته بود و باد هم اومد به کمک ما و همه ی دود هارو میبرد سمت خانومها
تا اینکه بالاخره صدای اعتراض خانومها بلند شد:
خانومها گفتن : آقایون یه خرده ذغال میخریدین و مارو اینقدر دود نمیدادین
ما آقایون جواب دادیم : سکوت......
خانومها گفتن : لااقل به روی خودتون بیارین
منم که بهترین فرصت واسم فراهم شده بود و ابر و باد و دود همه به یاری من اومده بودن فرصت رو غنیمت شمرده و رفتم داخل جمعشون
من گفتم : ببخشید خانومها، منتها همینقدر که این دود فضای اینجا رو آلوده کرده و باعث اذیت و سخت نفس کشیدن شما شده، روسری سر نکردن شما هم مارو داره اذیت میکنه و باعث آلودگی این فضا شده
خانومها گفتن : شما چشماتون رو ببند و نگاه نکن، ولی ما ازین دود داریم اذیت میشیم🙄
من گفتم : شما هم جلو دهانتون رو بگیرین و نفس نکشین🤭
و یه سری صحبتهای دیگه
من اومدم و به درست کردن غذا با کمک بقیه ادامه دادم...زیر چشمی نگاه کردم بعد از پنج دقیقه دیدم چهارتاشون روسریهاشون رو سر کردن😊
پایان کارم دوباره رفتم نزدیکشون و گفتم خانومها یه عذر خواهی بابت دودی که راه انداختیم
و یه تشکر بابت اینکه روسری تون رو سر کردین...
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
🌱سلام،
هوای دل انگیز بهار، انگیزهای شد که بچه ها را با خودم به پارک ببرم، روی نیمکت نشستم و با شوق به ذوق کودکانه و بازی آنها لبخند میزدم.
در همین هنگام یک دختر جوانی را دیدم که از جلوی ما عبور کرد، مانتوی خیلی کوتاهی داشت که همراه با ساپورت، برآمدگی های بدنش را، بجای پوشیدن، نمایان میکرد.😒
در مقابل نگاه مردها راه می رفت و عرق شرم به پیشانی من می نشاند، بلند شدم و به نزدیکش رفتم و گفتم: «دختر گلم، لباستون اصلا مناسب بیرون و مکان عمومی نیست»😥
🍃یک نگاهی به من انداخت و گفت : « چه اشکالی داره؟ می خواهم پیاده روی کنم» با لبخندی جواب دادم : « من هم مخالفِ ورزش کردن شما نیستم، ولی یک مانتوی بلندتری بپوشید که اندامتون نمایان نباشه»
با بیاعتنایی به راهش ادامه داد و من هم به کنار بچه ها برگشتم، مدتی نگذشته بود که دوباره آن دختر از مقابل ما گذشت، انگار پارک را دور میزد، نمی توانستم بی خیالِ این مانور دخترخانم در منظر نگاه حریصانهی پسرهای جوانِ پارک باشم، بنابراین دوباره به او نزدیک شدم و پرسیدم : « دختر گلم، خانهی شما به پارک نزدیک است؟» جواب داد : « بله برای چی می پرسید؟» گفتم : « لطفا بروید خانه و مانتوی مناسبی بپوشید»😔
لبخندی از حرص به لب نشاند، گویا از این سمج بودن من، کلافه شده بود، بلافاصله کوله پشتی خود را از روی شانه برداشت، زیپش را باز کرد و چادر سیاهی را درآورد و در مقابل چشمهای گشاد شدهۍمن از تعجب، آن را پوشید و گفت : « الان دیگه خوبه؟ مشکلی نیست؟»
من هم که هنوز در شوک این حرکت او بودم فقط با دهان نیمه بازم او را نگاه میکردم.😧
و او هم با تکان دادن سرش، دوباره به راهش ادامه داد، در این فکر بودم که چرا بعضی ها به این راحتی حجاب برتر چادر را کنار میگذارند؟🙄
یک روز به بهانهی مسافرت و چروک نشدن، آن را تا می زنند و بدون پوشیدن چادر، سوار اتومبیلِ خود می شوند و روز دیگر به بهانهی پذیرایی در مراسم ها و یا مثل این دختر جوان، به بهانهی ورزش کردن و هزار و یک بهانهی دیگر...
🤲🏻دعا کردم که احترام این یادگارِ حضرت زهرا سلام الله علیها حفظ شود و همهی کسانی که چادر می پوشند، به خود افتخار کنند و قدر آن را بدانند.🌷
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
سلام، سوار سواری بودم و به مشهد میرفتم، سه نفر مسافر بودیم، راننده نوار موسیقی غیر مجاز گذاشته بود ...🎼
✨خواستم تذکر بدهم، اما خواستم طوری بگم که تأثیر گزار باشه!
این بود که گفتم : ببخشید آقای راننده؟ اگر الان متوجه شوید که مولایمان صاحب الزمان (عج) کنار جاده منتظر سواری هستند تا سوار شوند آیا حاضرید که ایشان را هم سوار کنید؟؟
با توجه به این که یک نفر جای خالی هم دارید..؟
راننده گفت : با افتخار سوارشان میکنم😌
گفتم وقتی سوار کردید آیا حاضرید این نوار موسیقی را هم برایشان روشن کنید؟؟!😕
گفت خب معلومه که نه؟!!؟؟!!
گفتم : چرا؟؟!
گفت : چون ایشان مسلما ناراحت میشن!
گفتم : آیا میدونید که همین الان هم ایشان از این که برای ما نوار موسیقی روشن کردید ناراحت هستند و قلبشون در سنگینی قرار داره...؟؟!💔
بعد از این گفتگو، ایشون نه تنها نوار غیر مجاز رو خاموش کردند، بلکه قول دادند بخاطر دل آقا دیگه در ماشین آهنگ غیر مجاز نگذارند و موسیقی ای بگذارند که شادی دل آقا رو سبب شود.
من حس خوبی داشتم😊🌷
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
سلام، امروز برای گرفتن بسته ای رفتم بازار، توی خیابونی که داشتم میرفتم یه لحظه چشمم خورد به دختری که موهاشون کاملا از جلو و پشت مشخص بود و حجاب خیلی نامناسبی داشت.
خواستم چیزی بگم ولی چون که همراه داشتن ، و رفت و آمد زیاد بود و من هم عجله داشتم، چیزی نگفتم و فقط اخم کردم و گذشتم، بسته رو تحویل گرفتم و اومدم بیرون.
دیدم دختره به همراه خواهرشون وارد مغازه شدن، دنبالشون رفتم و وارد مغازه ای که بودن شدم و چند تا قیمت گرفتم.
یه کم منتظر شدم تا ازخواهرشون فاصله بگیرن و برم و تذکرم رو بدم (نمیخواستم توی جمع تذکر بدم که خجالت زده بشه یاحالا اونی که همراهشه کاسه ی داغ تر از آش بشه و جبهه بگیره)
رفتم بیرون و خودم رو با چسب بسته درگیرکردم که مثلا باز نمیشه ، دختره رو صدا کردم که عزیزم میشه یه لحظه بیایید چسبش رو برام بازکنید.
(کار سنگینی بود🤭)
وقتی اومد، بهشون گفتم ماشاءلله چقدر خوشگلی و خدا این همه زیبایی بهتون داده، یکی از راههای شکرگذاری و قدردانی از نعمت های خداوند محافظت و نگهداری درست از اون نعمت هاست.
شکر زیبایی شما هم حجابتون هست، پس حجابتونو رعایت کنید😊 خیلی از حرفم خوشش اومد و انگار منتظر این حرفها بود که بشنوه💐
گفت من اهل این شهر نیستم و خودمم چادری بودم شما رو که با چادر دیدم به خواهرم گفتم کاش منم چادرمو می پوشیدم😓 ممنون که بهم گفتی و چشم دیگه حواسم هست و رعایت میکنم..😍
خواستم بگم که نمیدونم چقدر سکوت کردیم و بیتفاوت رد شدیم که دختری که دیروز چادری و محجبه بود چادرشو میزاره گوشه کمد و با موهای بیرون ریخته و حجاب نامناسب درمنظر عمومی و جلو چشم همه حاضرمیشه.
هرچه بیشترسکوت کنیم روز به روز بیشتر شاهد عوض شدن ارزش ها هستیم.
🌷من اگربرخیزم....
تواگربرخیزی...
همه برمی خیزند....!
🌷من اگر بنشینم....
تو اگر بنشینی.....
چه کسی برخیزد...؟!
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
سلام و عرض ادب
بنده دیروز به کوه رفتم برای کوهنوردی و در ضمن ِکوهنوردی به افراد کشف حجاب تذکر می دادم
همچنین افراد محجبه و ولایی را جذب آمر می کردم
همینطور که به طرف بالای کوه می رفتم
حدود ۱۰ تا ۱۲ نفر دختر کشف حجاب کرده و بلوز و شلواری و آرایش کرده و موهای خود را پریشان کرده بودند و بعضی از آنها یک شال دور گردن داشتند و بعضی از آنها شال هم نداشتند تقریبا سنشان ۱۸ یا ۱۷ یا ۱۶ سال می خورد.
گرد هم ايستاده بعضی نشسته بودند و با هم صحبت می کردند و مشخص بود با هم دوست هستند
رفتم نزدیکشون و به همه سلام کردم و بعد گفتم دخترهای خوشگل چرا حجاب ندارید؟ 🤔
بعضی از آنها گفتند نمی خواهیم حجاب داشته باشیم!😐
من هم گفتم عزیزان من با خدا نجنگید !
همگی گفتند ما با خدا نمی جنگیم
من گفتم چرا شما دارید با خدا می جنگید.
گفتند مگه ما به شما می گیم چرا حجاب دارید؟
من هم گفتم عزیزان من فدایتون بشم بنده چون خدا گفته حجاب داشته باشید و همچنین خدا گفته در ضمن حجاب داشتن باید به بی حجابها هم بگوییم که حجاب داشته باشند ، بر این اساس من مطیع خدا هستم و هر چه خدا بگه میگم چشم، چادر سر کردم و الان چون خدا گفته ، به شما می گم حجاب داشته باشید و اگر خدا می گفت حجاب نداشته باشید بنده از شما بی حجابتر می آمدم در اجتماع !
در جواب من گفتند خدا گفته در دین اجباری نیست !😐
گفتم بله خدا گفته
بعد پرسیدم مگه شما چه دینی دارید؟
مگرمسلمون نیستید همگی گفتند بله مسلمان هستیم. من گفتم وقتی وارد اسلام می شوید باید تمام قوانین اسلام را قبول کنید !
آنجا که خدا گفته در دین اجباری نیست برای کسانی گفته که هنوز دینی انتخاب نکرده اند و وارد اسلام نشده اند و کافر هستند،
شما که خدای نکرده کافر که نیستید ؟؟؟همگی گفتند: خیر ،
بعد سؤال کردند چرا خارجی ها حجاب ندارند؟ گفتم عزیزانم خارجی ها هم قبلا حجاب داشتند و در تمام دینها که از طرف خدا آمده حجاب هست
ولی اکثر دینها و کتابهای خدا تحریف شده و فقط قرآن است که تحریف نشده.
البته این را بگویم که من می دیدم این دخترها تشنه دانستن هستند و بی ادبی هم نمی کنند و مؤدبانه سؤال می پرسند من هم ایستاده بودم و جوابشان را می دادم
و اونجا من از خودم سؤال می پرسیدم در مدرسه ها به این بچه های معصوم چه چیز آموزش می دهند وای برما که این نسل را به حال خود رها کرده ایم .
و به قولی این افراد فقر معنوی دارند!
و یکی دیگر از این دخترها که موهای کوتاه داشت گفت این پوشش رو خود مون انتخاب کردیم وبه خودمون ربط داره !
من گفتم عزیزم تنها به شما ربط نداره و دیگران رو با این پوشش جهنمی می کنید😣
یکی دیگر از دخترها که موهای خود رو پسرانه زده بود در جواب گفت مردها نباید نگاه کنند!
و بعد گفت ما به خاطر مردها خودمان را بپوشو نیم؟ اونها نباید نگاه کنند من در جواب گفتم منظورت اینه که مردها باید کور بشن؟ مگر میشه مردها نگاه نکنند؟
بعد گفتم مثلا برادر یا پدر خودت در خیابون و اجتماع چشم بسته راه بره؟
یکی از دخترها که موهای بلند داشت گفت مگر مو هم انسان را تحریک می کنه؟
بعد گفت مگر مردها مو های خود را نمی پوشونند کسی تحریک می شود ؟
گفتم عزیزم موهای مردها جذابیت ولطا فت نداره و این موی زن و دختره که تحریک کننده است وجذابیت داره
یکی از دخترها گفت ما هم می خوایم مانند مردها هر پوششی که دوست داریم بپوشیم
من گفتم خوب مثل مردها یک سیبیل کلفت هم بذارید چرا نمی ذارید ؟🥸
خندید گفت نه دیگر سبیل نمی ذاریم😂
بعد یکی از اونها گفت من به این نتیجه رسیدم که حجاب نداشته باشم آزادترم !
من در جوابش گفتم منظورت اینه که از خدا بهتر تشخیص می دی و می فهمی چه پوششی برات خوبه ؟
گفت نه از خدا بهتر نمی فهمم
گفتم پس چی می گی ؟
بعد من گفتم مگه میشه خدا که ما رو آفریده و این همه نعمت داده و صلاح ما رو می دونه ما رو راهنمایی نکنه که چه پوششی داشته باشیم و بعد گفتم هم قانون خدا و هم قانون ایران اسلامی حجابه برای زنان و دختران
یکی از دخترها گفت ما نمی خوایم قانون ایران رو رعایت کنیم گفتم عزیزم عصر حجر که نیست همه کشورها قانون دارن و باید قانون هر کشوری رعایت بشه
و گفتم آیا دزد ها یا قاتلها هم باید بگن ما قانون رو رعایت نمی کنیم اونوقت شما امنیت دارید؟
اگر قانون های هر کشوری رعایت نشه در اون کشور هرج و مرج میشه
👋دراین لحظه دیدم دیگه کسی جبهه نگرفت و دیگه کسی سؤال نپرسید با اونها خدا حافظی کردم و اومدم و در ضمن خدا حافظی براشون دعا کردم و گفتم خدا ان شاءالله همه روبه راه راست هدایت کنه
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
🌿🕊🌿🕊﷽🕊🌿🕊🌿
#خاطره
#سیره_شهدا🌷
🟢 تحلیل خاطره زیبا از امر به معروف و نهی از منکر #شهید_علی_صیاد_شیرازی
به دوستانش میگفت: بیائید برای هم مثل_آئینه باشیم، هر عیبی من دارم شما به من بگید، من هم اگر چیزی دیدم به شما میگم ☺️
هر چند وقتی هم میومد سراغ تک تک دوستانش و به اونها میگفت: فلانی عیبهای من رو بگو، میشه یک خورده عیبهای من رو بهم تذکر بدی؟
✅ البته خودش به طور مستقیم حرفی نمیزد، یا حدیث میخوند یا آیه، گاهی هم داستان یا قصه ای تعریف میکرد تا خود شخص پی به اشتباهش ببره
چقدر زیبا!😍
✨️ روایتی که از ائمه معصومین علیهم السلام داریم:
🌟المُومنُ مرآتُ المُومنِ، مؤمنان آینه یکدیگرند.🌟
من رو یاد جمله ای از #علامه_حسن_زاده_آملی میاندازه که ایشون میفرمایند، در کتابشون هم نوشتند:
📗 وقتی میخوای امر به معروف و نهی از منکر بکنی، مثل آینه باش! آینه داد نمیزنه، آینه آبروتو نمیبره، آینه زشتی صورتت رو "بزرگ نمایی" نمیکنه، همون چه که هست رو میگه☝️
آینه وقتی زشتی و اشتباهت رو به تو نشون میده، در کنارش زیبائیها، محاسن و خوبیها رو هم نشون میده😊
🔴 آینه وقتی از جلوش رد شدی و رفتی دیگه در غیاب تو، پشت سر تو عیبهات رو به دیگران نشون نمیده و فقط به خودت نشون میده ❗️
این روایت زیبای المُومنُ مرآتُ المُومنِ، رو #شهید_صیاد_شیرازی در زندگی برادرانه با دوستانش جاری و ساری کرده بود ...
هر چند وقت هم میومده و میگفته؛ میشه عیبهای من رو به من تذکر بدید؟
🦋 قطعا ایشون با خلوص_نیت این کار رو میکرده، اما عزیزان بدون خلوص نیت هم این کار رو انجام بدیم، میدونید باعث چی میشه؟
باعث میشه فضای انتقاد_پذیری رو در جامعه بالاببریم🙋🏻♂
آستانه صبر و تحمل مردم در مقابل انتقاد و تذکر بالاتر بره و #سعه_صدر پیدا کنن ✅
💢اونوقت پس فردا که من برم به اون رفیقم تذکر بدم، میبینه که آقا این همون آدمیه که در این دو سه ماه گذشته، ۶ بار اومده به من گفته فلانی عیبی در من ندیدی؟
فلانی نقاط منفی من رو بگو، نقطه منفیهای من، نقطه کورهای من، بالاخره ظلمات من، جاهایی که میبینی اشتباهاتی دارم، بگو.
حالا اومده خودش داره به من تذکر
میده، خب پس اشکال نداره، این یک فرهنگه😌👌
🟡 یعنی ایشون جریان_سازی و فرهنگ_سازی میکردن
🌿 خودشون هم وقتی میخواستن تذکر بدن، خیلی مستقیم تذکر نمیدادن، گفتن معمولا با یک حدیثی، آیه ای، یا یک قصه ای نقل میکردن که شخص به اشتباهش پی ببره...
🔵 هر چند که تأکید علما خصوصاً #مقام_معظم_رهبری بر این هست که #تذکر_مستقیم، اون جاهایی که تذکر مستقیم اثرش بیشتره، مستقیم بگید!
✔️ یعنی لفظ، امر و نهی و اینها باشه، ولی خب روش مثال، روش داستان، روش حدیث و آیه هم در جای خودش میتونه خیلی پرکاربرد و سازنده باشه، مخصوصا در مواجهه با آشنایان و ...😉
💎 برگرفته از بیانات #دکتر_علی_تقوی در دوره ی سیرهی شهدا
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین
جمعه هفته ای که گذشت، رفتم کبابی حاج عبدالله خیابون ایران، تهرونیای عزیزمون احتمالا ارادت خاصی نسبت به ایشون دارن🙃
خلاصه ما با کلی حرص و زور کارت رو کشیدیم 😂 و وایسادم یه کناری تا نوبتم بشه.
دیدم هی داره شماره های بالا تر رو میخونه و منو رد کرده! گفتم شاید داره جوجه ها رو میده بعد میرسه به کوبیده ها ،آخه جوجه گرون تره دیگه
معطل شدم.
یهویی دیدم یه خانومه روسریش از سرش افتاده و شوهرش که اتفاقا متوجه شده بود، کاملا بی غیرت و بی توجه و البته بقیه هم همینطور😠 انگار همه مرده بودن یا همگی خارج رفته بودن که انگار نه انگار...
به غیرتم برخورد،گفتم حتما باید این یکی رو دیگه تذکر بدم، اینطوری نمیشه، مگه قانون اسلام و ایران کشکه؟؟🤭
خانومه که رفت بره بهش گفتم: خانم معذرت میخوام، روسریتون افتاده!
گفت:میدونم!!
وخارج شد!
سرم رو چرخوندم و گفتم: لطفا رعایت کنید! گفت به شما ربطی نداره!
آماده این جواب بودم، اما باز هم ناراحت شدم، اما کاری که باید انجام میشد، شد و این یه پیروزی لذت بخش بود😊😎
بعد هم پیگیری کردم که داداش کوبیده ما چی شد پس؟ اونم گفت عه اینجاست اما شماره نخورده🧐
عجیب بود این اشتباه و اینکه چرا از قضا برای من اتفاق افتاد؟ نکته ماجرا اینجاست که چند روز بعد که برای مادرم تعریف کردم ناگهان متوجه این موضوع شدم که اون تاخیر در گرفتن غذا کار خدا بوده که من رو جلوی راه اون خانم قرار بده تا بهش تذکر بدم و این یه گرمای عجیبی تو قلبم ایجاد کرد😇
🦋 استاد تقوی میفرمایند: اگه دیدی نمیتونی تذکر بدی، با خودت بگو شاید خدا منو سر راه این بنده گنه کار قرار داده تا به او امر به معروف و نهی از منکر کنم. اونوقت جرأت پیدا میکنی...
راست میگفتند!
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
🌱 سلام، دیروز توی اتوبوس، اون وسطا نشسته بودم که یه دختر جوان با بلوز و شلوار و بدون شال سوار اتوبوس شد و همونجا کنار آقایون باغرور ایستاد.
دیدم یه خانم مانتویی که جلو نشسته بود بهش یه چیزی گفت، اونم یه نگاهی به خودش انداخت و برگشت و چیزی نگفت
هم خوشحال شدم از این حرکتِ خانم مانتویی و هم ناراحت از سکوت چادریهای صندلی جلو☹️ و دختر همچنان سرمست، موهاشو تاب میداد و ...
چند ایستگاه بعد، صندلیهای جلو خالی شد و اون خانومه هم رفت و نتونستم ازش تشکر کنم😞
رفتم نشستم جلو، به دختره گفتم: عزیزم یه چیزی سرتون کنین ، گناهه اینجوری اومدین بیرون
گفت: گناهیام باشه برا منه، منو تو قبر شما نمیزارن! 😳
گفتم: درسته، ولی رفتار شما توی جامعه روی بقیه هم تأثیر میذاره و باعث گناه بقیه میشه ...!
چیزی نگفت و برگشت، خانم مسنی که کنارم نشسته بود یواش گفت: چکار داری آخه؟!
گفتم: یعنی چی خانم؟! مگه مسلمون نیستید؟! شمام باید بگید، اون داره گناه میکنه شما که میبینید واجبه بهش تذکر بدید.
گفت: گفتنِ ما فایده ای نداره قبل شما یه خانم مانتویی هم گفت، ولی قبول نکرد
گفتم: باشه اونقدر باید بهش گفته بشه تا بالاخره مجبور بشه قبول کنه، بعدشم ممکنه الان غرورش اجازه نده، ولی بعداً به کارش فکر کنه و پی به اشتباهش ببره، خانومای چادری صندلی کناری هم می شنیدن، هیچ کدوم چیزی نگفتن
بعد دختره خواست پیاده شه، منم با اینکه یه ایستگاه به مقصدم مونده بود باهاش پیاده شدم، تا بلکه بیرون باهاش صحبت کنم، اومدم کرایه مو نقدی بدم دیدم مثل برق و باد رفت و بعد از دور شدن از میدان دیدم، شالش رو از کیفش درآورد و سرش کرد.
ولی همچنان تند میرفت، یه لحظه فکر کردم اگه برم جلو منو ببینه ممکنه باز بخواد لج کنه، بیخیال شدم، بقیه راهو پیاده رفتم ...
داشتم فکر میکردم حالا اون خانم مانتویی و خانم مسن و خانمهای چادری فکر میکنن تذکر دادن فایده ای نداره، کاش بودن میدیدن.
کاش لااقل این پیام بدستشون برسه.
💎 بـه جمـع آمـرین بپیـوندیـد
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿
🔅🦋﷽🦋🔅
#خاطره
#سیره_شهدا🌷
🟢 تحلیل خاطره امر به معروف #شهید_محمد_حسین_حسینی
برای مأموریت اعزام شده بودند اهواز، با دوستش رفتند کنار پل کارون، وضعیت نامناسب پوشش خانواده ها، اون رو ناراحت کرد.
به دوستش گفت: بیا بریم #عملیات_با_اسلحه_زبان
✅ کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده با چهره گشاده رفت سراغ پیرمردی که سرپرست خانواده بود و گفت:
آقای محترم هیچ میدونید که اینجا بوی باروت جنگ به مشام میرسد⁉️💥🔥میدونین اهواز ازشهرهای خط مقدم دفاع مقدسه❓
میدونید شما میزبان خوب رزمنده های اسلام هستید❓
پیرمرد گفت: منظورتون چیه؟
حالا باید چیکار کنیم؟
_ بهش گفت: ما چیزی نمیخواهیم ازتون، فقط اومدیم ازتون خواهش کنیم، به احترام این رزمنده ها ارزشهای اسلام و آرمانهای اسلام رو رعایت کنید.
پیرمرد دوزاریش افتاد و صورت محمد را بوسید و گفت: به شرطی که شما هم در اون دنیا ما رو شفاعت کنید.🤝
یعنی نور شهادت در چهره #شهید محمد حسین بوده✨️🌷
این خاطره، نکات خیلی زیادی داشت☝️
1⃣ نکته اول 👈 رفتن کنار پل کارون
(اولین نکته حضور داشتن در نقاط آسیب دیده است)
حضور داشتن در پارکها، در معبر و محل گذر، در تالارها، در تفرجگاهها، در سینماها، خوبه مؤمنين حضور داشته باشند در این مکانها✌️
اینها هم میتوانستند بنشینند در سنگرشان تا صبح قرآن بخوانند 📖 بعد تا شب مفاتیح بخوانند و دوباره تا صبح قرآن بخوانند.
اما چکار کردند؟!🚶♂رفتند با هم کنار پل کارون، وضعیت نامناسبی که دیدند ناراحت شدند، ناراحتی کافی نیست ❎ 👈 به رفیقش هم گفت: بیا بریم، کشان کشان دوستش را برد!!
2⃣ نکته دوم 👈 #امر_به_معروف کردن با دیگران، دست دیگران را هم بگیرید ببرید و در امر به معروف شریکشون کنید.
⬅️ بعد آمد چه کار کرد؟
رفت سراغ پیرمردی که #سرپرست_خانواده بود!
الناس علی ملوکهم...
3⃣ نکته سوم 👈
مرد خانواده و مرد مسن و ریش سفید را به رسمیت شناخته و دیده که از طریق ایشان یا به واسطه ایشان، #تذکر داده بشه و خب تاثیرگذاریشون اینجا بیشتر بوده و از این روش استفاده کرده ✅
4⃣ نکته چهارم 👈 با روش شأن و شخصیت قائل شدن به طرف مقابل، شروع کردند و بلافاصله نرفته سر اصل مطلب! قبلش یه تشکری کردند.
با لفظ #آقای_محترم شروع کرده، با این الفاظ زیبا، بالاخره با تعریف کردن از او و تشکر کردن بابت پذیرایی از رزمندگان، که شما ما را مهمان خودتان کردین و ... بعد طرف میگه چیکار بکنیم؟؟؟
و اینکه میگه ما چیزی نمیخواهیم
ببینید خیلی جالبه ها ...
(اتبعوا من لا یسعلکم اجرا) تبعیت کنید از کسی که اجری ازتون نمیخواهد!
5⃣ نکته پنجم 👈 هیچی نخواستن، خیلی مهم است عزیزان، یک جاهایی که می بینیم نمیتونیم #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر کنیم برای این است که دستمان زیر منگنهی طرف مقابل، همون شخص بزرگوار هست.
ما هیچی نمیخواهیم از شما عزیزان، فقط اومدم از شما خواهش کنم🙏
شاید تو ذهن اون پیرمرد این بوده که الان این آقا میگه پیک نیک تون رو میشه بدید؟ الان میگه یه ذره از غذاتون میشه بدید؟ نمیدونم بالاخره یه خواسته ای یا پولی میشود کمک به رزمندگان کنید؟
🙏نه ما چیزی نمیخواهیم حاج آقا، فقط اومدیم خواهش کنیم #آرمانهای_اسلامی #ارزشهایی که بچه ها به خاطرش میخواهند بروند خط مقدم، اینها رو رعایت کنید.
خیلی نکته مهمی است.☝️
6⃣ نکته ششم 👈 درسته که در امر و نهی بهتره حالت استعلا درش باشه، ولی بعضی وقتا که خواهش کردن اثرش بیشتر هست، میتوان خواهش کرد، مخصوصا ایشون که سنی ازشون گذشته بود.
و بعد هم اینکه، تذکر زیبا چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
پیر مرده بلند میشه صورتش رو میبوسه و التماس دعای شفاعت هم از او داره.
خدا کمک کند تمام این ظرافتها رو بتوانیم مثل شهدا بلکه به مدد الهی و مدد شهدا، بهتر از شهدا در امر به معروف و نهی از منکرهامون به کار بگیریم🤲
✍ برگرفته از سخنان #دکتر_علی_تقوی در دورهی سیرهی شهدا🕊
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
51.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سرباز_دهه_نودی
#خاطره
🟢 درد و بلات بخـوره تو سـرِ همـه #صورتی_ها
💎 بـه جمـع آمـرین بپیـوندیـد👇
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از 7 کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
اشاره میکند که «سرت را جلو بیار». سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید: «ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ میشود. میگویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ... تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: «یمن را دریاب !!
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
#خاطره
ما با خانواده شهید طهرانی مقدم همسایه ایم
خانمشون بعد از شهادت ایشون تعریف کردند خیلی برام جالب بود
شهید طهرانی بدون وقت قبلی هر موقع شبانه روز میتونستند برن دیدار آقا و موضوعات و مشکلات رو با ایشون در میون بزارن
یه روز برگه ای توی جیبشون بود و شدیدا تو فکربودن
پرسیدم چیزی شده گفتند به مسأله مهمی برخوردم که حلش از عهده من بر نمیاد گفتم چه مسأله ای ؟برگه رو از جیبشون در آوردن مثل مسأله فیزیک و ریاضی بود گفتم کسی هست علمش در حد این مسائل باشه گفتند میرم پیش آقا ببینم چه راهی به فکرشون میرسه این مسأله رو توی ایران نمیشه حل کرد اگرم حل نشه امور موشکی ابتر میمونه
رفتند محضر آقا
چند روز بعد برگشتند منزل
ما هر هفته ۲ یا ۳ بار منزل رو مجبور بودیم عوض کنیم و جای دیگه مستقر بشیم
ایشون خودشون تماس میگرفتند و هماهنگ میکردند ما با افرادی بریم آدرس جدید
رفتیم ایشون خودشون جلوتر از ما اونجا بودند
حال خوشی داشتند و انگار شادی توی صورتشون معلوم بود
پرسیدم چقدر خوشحال به نظر میاین
گفتند اون مسأله حل شد
گفتم میشه منم برگه رو ببینم
کدوم دانشمند حلش کرد
گفتند نه الان نمیشه
شاید بعدا براتون آوردمش
اصرار کردم چطور حل شد
گفتند رفتم پیش حضرت آقا
هنوز چیزی نگفته بودم برگه رو گرفتند گفتند نگران نباش حل میشه
خودشون با برگه رفتند داخل اتاق
حدود ۱۵ دقیقه بعد منو صدا زدند رفتم توی اتاق
فقط آقا بودند و سجاده پهن
برگه رو دادند به من
جوابش زیر برگه نوشته بود
مبهوت موندم
چک کردم و در ناباوری حل شده بود
اما یه نکته اون نوشته دست خط آقا نبود و مطمئنم آقا صاحب الزمان عج حلش کرده بودند.
چون اون مسأله ای نبود که به ۱۵ دقیقه حل بشه حتی یه دانشمند هم باید روزها روش کار میکرد.
من اینو با گوش خودم شنیدم
خانم شهید طهرانی می گفتند حواستونو به رهبر بدین که ایشون رابطه مستقیم با آقا صاحب الزمان عج دارند.
ما نمیتونیم منکر این رابطه بشیم.
#شهید_طهرانی_مقدم
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 #خاطره ای واقعی
به این دلچسبی کمتر پیش میاد!...
#داستان خدا_هست
آرزوی یک مادر..(خانه خدا)
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂