eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم دستور نماز های شب🍀 هر کدومشون رو که راحت هستید بخونید🌱 ﴿نماز شب _نماز وتر _نماز شفع﴾ https://eitaa.com/Navid_safare
•[نعمت‌ِآسمان‌فقط‌باران‌‌نیست گاهے‌خٌدا؛کسی‌را‌نازل‌میکند📿 به‌زلالےباران... مثلِ‌ تُ♥(: https://eitaa.com/Navid_safare
_♥️♥️:♥️♥️_ ✦ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ✦ و هر کس بر خداوند توکل کند خداوند برایش کافی است🙂♥️ 🌱
4_5870472522645901077.mp3
7.23M
خواهش میکنم بریدکنار من خودم خاکش میکنم💔🍃 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا مرا به قافله‌ای که بسویت آمدند ، متصل کن... 📝| وصیت نامه حاجی‌جانمون :) [هرکی‌برای‌استجابت‌این‌دعا‌تلاش‌کنه ، خوشبحالش‌!اهل نجاته...!🕊🤍] https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله به نیابت از هدیه به(ع) و حاجت روایی شما بزرگواران روز https://eitaa.com/Navid_safare کانال رسمی شهید نوید صفری 💚
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_شصتم هیچوقت فکرش را هم نمیکردم سجادی که همیشه سر به زیر است ، روزی آنقدر محکم به من امر کند که نتوانم از دستورش سرپیچی کنم . برای یک لحظه یاد روزی می افتم که بی اجازه به اتاق سجاد رفتم و به وسایلش سرک کشیدم . چقدر سجاد در حقم بزرگی کرد و ماجرا را به هیچکس نگفت و حتی به روی خودش هم نیاورد ، تا حدی که باعث شد من هم ماجرا را به کلی فراموش کنم . لبخندم را از گوشه ی لبم جمع میکنم و سعی میکمم دیگر به سجاد فکر نکنم . کل شب را داشتم به او فکر میکردم و این کار درستی نیست . امشب ما بین افکارم اورا تحسین کردم و احساس کردم او یک مرد به تمام معناست . این فکر ها من را میترساند . میترسم اگر کمی دیگر افکارم ادامه پیدا کند به نتیجه ی دیگری برسم . میترسم دیگر سجاد را مثل برادر خودم ندانم ؛ میترسم دلم میش او گیر کند . سریع سرم را تکان میدهم تا این افکار از سرم بپرند و به خودم نهیب میزنم +سجاد همیشه برادرت بوده و برادرت خواهد بود دقیقا مثل شهریار . سعی میکنم مغزم را خالی کنم چشم های را دوباره میبندم و کم کم از خواب استقبال میکنم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بعد از دو هفته استراحت و خانه نشینی بلاخره آتل پایم را باز میکنم و نخ بخیه هایم را میکشم . دوباره به زندگی عادی بر میگردم و کار های روزمره ام را انجام میدهم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ نگاهم را دور تا دور پاساژ میگردانم و به سمت یک ساعت فروشی میروم . در را آزام هل میدهم و وارد میشوم . پسر جوانی که پشت میز نشسته می ایستد و با رویی گشاده میگوید _سلام ؛ بفر مایید خوش آمدید . نزدیک ویترین میشوم و رو به پسر میگویم +سلام ؛ من یه ساعت می خواستم برای یه آقایی با ۲۰ سال و خورده ای سن . میتونید راهنماییم کنید ؟ لبخند تصنعی میزند _بله البته ؛ سلیقشون چجوریه ؟ مثلا اسپرت دوست دارن یا مجلسی ؟ کمی فکر میکنم +مجلسی باشه بهتره سر تکان میدهد و چند مدل ساعت روی میز میگذارد . با دقت ساعت ها را بررسی میکنم که صدای موبایلم بلند میشود . موبایل را از کیفم بیردن می آورم و به صفحه آن چشم میدوزم . شماره ی نا شناسی روی صفحه به چشم میخورد . بی خیال رد تماس میزنم و موبایل را داخل کیف می اندازم . 🌿🌸🌿 《تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد》 عماد خراسانی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_شصت_یکم صدای موبایلم بلند میشود. موبایل را از کیفم بیرون می آورم و به صفحه ی آن چشم میدوزم . شماره ی ناشناسی روی صفحه به چسم میخورد . بیخیال رد تماس میزنم و موبایل را داخل کیف می اندازم . بعد از چند ثانیه دوباره صدای زنگش بلند میشود . کلافه موبایل را در می آورم ، میخواهم رد تماس بزنم اما پشیمان میشوم . از فروشنده عذر خواهی میکنم و از مغازه خارج میشوم . تماس را وصل میکنم و بی حوصله جواب میدهم +الو صدای پر بغض و گرفته ی شخصی در گوشم میپیچد _الو نورا . تر خدا کمکم کن ! صدا برایم آشناست اما نمیتوانم صاحب صدارا تشخیص بدهم . با استرس میگویم +بلخشید به جا نیاوردم ؟ بغض میترکد و با گریه میگوید _منم نازنین تر خدا کمکم کن زیر لب زمزمه میکنم +نازنین ؟ تازه او را بیاد می آورم +چی شده ؟ _اینا منو گرفتن تر خدا.... صدای نازنین قطع میشود و بعد صدای دورگه ی مردی به گوشم میخورد _خوب گوش کن ببین چی میگم . اگه تا سه ربع دیگه خودتو رسوندی که هیچ ولی اگه نرسوندی این خانم کوچولو بخاطر تو جونش رو از دست میده . قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم تلفن قطع میشود . چرا نازنین باید بخاطر من جانش را از دست بدهد ؟ چرا نازنین را گروگان گرفته اند ؟ اصلا تا نیم ساعت دیگر کجا باید بروم ؟ آن مرد که آدرسی به من نداده ! به خودم می آیم . چند دقیقه ایست که فقط با بهت به صفحه ی خاموش موبایل خیره شده ام . سریع موبایل را روشن میکنم تا با آن مزد تماس بگیرم اما قبل از اینکه رکمه ی تماس را فشار بدهم متوجه میشوم شماره برای یک تلفن عمومیست. پوفی میکنم و موبایل را خاموش میکنم . صدای پیام از موبایل بلند میشود سریع پیام را باز میکنم . پیام از شماره ناشناسی هست . در پیام آدرسی نوشته شده . مجددا از همان شماره پیام دیگری می آید {فقط سه ربع فرصت داری . اگه یه دقیقه هم دیر برسی دیگه نازی رو نمیبینی . اگه کسی رو همرات ببینم یا ببینم پلیس باهات هست باید فاتحه ی این خانوم کوچولو رو بخونی} برای چند لحظه مغزم قفل میکند . 🌿🌸🌿 《ناز کنی ، نظر کنی ، قهر کنی ، ستم کنی گر که جفا ، گر که وفا ، از تو حذر نمیکنم》 مولانا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوید دلها 🫀🪖
🌱#عفیفه‌...✿𝆬... این‌قسمت‌! :) #بیشڪ‌‌حسین‌جنس‌غمش‌فرق‌میڪنـد🌿 🕊...' روزی‌..بآنویِ‌عالمیان‌ پـدر‌مه
🍀...✿𝆬... این‌داستان‌! =)) مهربآنترین‌‌انسان‌..(: : ) امام‌حسن{ع}‌وارداتاقِ‌مادرشـد. بانو را دیـدڪـه‌در رڪوعِ‌نمـاز.. زن‌ و مـرد مومن‌را بـه‌اسم‌نام‌میبـرد و برای‌همـه‌آن‌ها ومشڪلاتشان‌دعای‌بسیارمیڪنـد. : )' امام‌حسن‌متوجـه‌شد،مادرگرامی‌شان برای‌همـه‌دعا‌میڪند الا خـودش:) عرض‌ڪـرد: مادرم! چـرا درڪنارِ‌دعابرایِ دیگران،ڪمی‌برای‌خودت‌دعا‌نمیڪنـی؟! *..بآنوی‌عالمیان‌عـرضه‌داشت: میوه‌دلـم؛ازمن‌‌ایـن‌رابیآموز.. همـیشـه‌اول‌دعابرایِ‌نیازمندان‌ومشڪل‌دارها و‌ملتمس‌هایِ‌دعا؛سپس‌برای‌خود..(: !.. 🌱. برای‌غریبـی‌ات‌خون‌بباریـم بـرای‌مردم‌‌حتی‌درپنهانـی‌وعبادت‌هایت‌.. مهربان‌تـر از مآدر بـودی. اما‌ همـین‌مردم؛بعدشهادت‌پدرت‌‌، حتـی‌‌اشڪ‌هایت‌برای‌شان‌سنگین‌بود! اما تـو حتـی با وجودِ درد وپهلویِ‌شڪسته بآز هـم‌مانند همیشـه‌برای‌شان‌دعاڪردی:) ._ڪپی‌صلواتی‌نذرفرج‌‌ 🍀.... 🌿'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداحافظ رفقا ! ما که رفتیم بهشت دنیا هم مفت چنگ اهلش ... 🌹 🌹 ❤️هرکسی با هر شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت❤️
اندڪی‌چشم‌هایتان رابه‌من‌قرض‌می‌دهید؟ میخواهم‌ببینم‌دنیارا‌چگونه‌دیدید ڪه‌از‌چشمـتان افتاد . . .))))) https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی یکی از بزرگواران در مورد کتاب شهید نوید🥲🤍 راست میگی به خدااااا حرف دلمو زدی... عاقبتت بخیر😍❤️ https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
ارسالی یکی از بزرگواران در مورد کتاب شهید نوید🥲🤍 راست میگی به خدااااا حرف دلمو زدی... عاقبتت بخیر😍
آدم مگه چقدر زندس؟بیاید همون قدر که خدا بهمون عمر داده ازش استفاده کافی رو داشته باشیم چه بهتر که عمرمون رو بزاریم پای شناخت شهدا هم بقیه با شهدای بیشتری آشنا میشن هم یه ثوابی برای خودمون اون دنیا جمع کردیم تازه اون دنیا هم میان دنبالمون هم شفاعتمون میکنن چی بهتر از این🥲🤍 @shahidnavidbook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: همیشہ‌سعی‌ڪن‌نمازهایت،درهرشرایطی‌ اول‌وقت‌باشه📿 خداهم‌توگرفتاری‌های‌زندگی‌قبل‌از‌اینڪہ‌ حرفی‌بزنی‌ڪارت‌روردیف‌می‌ڪنه♥️😎
چله به نیت حاجت روایی: ﴿فرزانه بیکی زاده_پرستو ع_مریم برزگر _زهرا محمدیان_زینب خیر خواه_مهدی یادگار _منصوره عبداله زاده_ندا نور علی زاده_باران میرزا پور_نسیبه رمضانی_فاطمه حسنی﴾ روز ونهم ان شاءالله حاجت روا 🤲🏻 https://eitaa.com/Navid_safare
🛑⭕️ سریال بچه زرنگ با موضوع مدافعان حرم وسردار حاج قاسم سلیمانی از امشب ساعت ۲۱:۱۵ از شبکه دو پخش خواهد شد 🖥🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش یعنےقایق زندگےات را دست‌ڪسی بسپاری‌ڪه‌ خود صاحب‌ساحل آرامش‌است): آنڪه‌مومنان‌با « الا بذکر الله تطمعن القلوب♥️» میشنـاسنـش:) 📚🔗← https://eitaa.com/Navid_safare
¬| روحیه همکاری خیلی خوبی داشت؛ اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت ، وقتی به خانه می آید ، بخواهد دست به سیاه و سفید بزند. واقعا به زحمت اش راضی نبودم ، ولی با این همه اجازه نمی داد لباس هایش را بشویم. خودش می شست و می گفت:" نمی خواهم تو رو به زحمت بندازم." یادم هست بعد از عملیات خیبر ؛ ایشان دیروقت به خانه آمدند. سروپایش شِنی و خاکی بود؛ خیلی خسته بود، آن قدر خسته که همین طور سر سفره نشست. تا من رفتم غذا بیاورم، دیدم سر سفره خوابش برده، آمدم تا کفش و جورابش را بردارم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:" این کار ها وظیفه شما نیست. زن که برده نیست؛ من خودم این کار رو انجام می دم." راوی: همسر سردار شهید مهدی زین الدین♥️ [برشی از کتاب سیره پیامبرانه شهدا] ♥️🌊 https://eitaa.com/Navid_safare
به وقت😍🎉🍀