eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیا تمام می‌شود... فـرقی هـم ندارد... برای همه تمام می شود /: پولدار و فقیر.! صاحب منصب و گدا ! زن و مرد ! دورتندی هم دارد گذرانش ✓ که حتی زمان نمی‌دهد؛ یک لذت را... مثل آب نبات نگه‌داری (: و مزمزه کنی... زود تلخ می‌شود ‌‌/: حداقل آدم با خالقش این زمان؛ را بگذراند ♡! و شرافت و عزت و انسانیتش را؛ به حراج نگذارد 🚶🏿‍♀...!
♥️⃟📿 آقاموݩ‌منٺظرھ...↯ بریم‌دعاے‌فرج‌بخوݩیم...🙃🤲🏻 ...🍃 خیلےوقٺمونونمیگیرھ‌رفقا-!🤚 https://eitaa.com/Navid_safare کانال رسمی شهید نوید صفری
می گفت: فرق هست بین کسی که دوست دارد شهید بشه با کسی که تلاش می کنه شهید بشه ﴿﴾ 🍀شادی روح شهدا صلوات🍀 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹🌿📻› ‌ کارتـٰان‌را‌بـراۍ‌خدا‌نکنیـد، براۍ‌خدا‌کار‌کنید! تفـٰاوتش‌فقط‌ھمیـن‌اَست کہ‌ممکن‌است‌حسیـن‌‹ع›در‌کربلـٰا‌بـاشد و‌مـن‌‌در‌حـٰال‌کسبِ‌علـم‌‌براۍ‌رضـٰاۍ‌خدا ...! ‌ 🎙.' ـ ـ ـ ــــــــ«𑁍»ــــــــ ـ ـ ـ https://eitaa.com/Navid_safare کانال رسمی شهید نوید صفری☘️
گنآهڪـٰارۍڪہ‌بعد‌از‌گنـٰاه،‌ بہ‌ِنجـٰات‌نزدیڪتَره، تآڪسۍڪہ‌اَهل‌عِبـٰادَته اَمـٰا‌از‌گنآه‌نمۍتَرسہ..! ، نشونہ‌ِ‌یہِ‌وُجدآن‌بیداره☝️🏽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_هشتاد_نهم نازنین بیشتر از من تعجب میکند . کمی خودش را روی نیمکت جا به جا میکند _شهروز اصلا به من اینو نگفته بود که با شما قبلا قطع رابطه کرده بودن نفس عمیقی میکشم و سعی میکنم آرامشم را حفظ کنم +ادامه بده نازنین با دو دلی میگوید _میخوای.... با اطمینان میگویم +نازنین گفتم ادامه بده من حالم خوبه بی میل ، ادامه میدهد _یه مدت که از آشناییم با تو گذشت شهروز گفت حالا وقتشه که تو رو بترسونم تا دیگه دور و بر شهروز پیدات نشه . شهروز فکری که تو سرش داشت رو بهم گفت من اولش اصلا حاضر نبودم این کار رو انجام بدم ولی شهروز بهم گفت اگه این کار رو انجام ندم برای همیشه باید باهم خداحافظی کنیم . بهش گفتم اگه این کارو بکنم ممکنه پلیس گیرم بندازه ، بهم گفت وقتی کارم تموم شد با یه پرواز میریم خارج تا بعدا برای ازدواج توی خارج اقدام کنیم . اون خانمی که اول اومد دم در مادربزرگم بود ، شهروز بهم گفت برای مادرم بزرگمم یه پرستار و یه خونه میخره تا راحت زندگی کنه . نگاه پرسشگرم را به چشم هایش میدوزم +میتونم بپرسم چرا با مادربزرگت زندگی میکنی ؟ البته اگه دوست نداری جواب نده . لبخند محزونی میزند و به دست هایش خیره میشود _وقتی ۵ سالم بود تو یه تصادف خیلی ناجور کردیم ، پدرم در جا فوت کرد مادرمم بعد چند روز توی بیمارستان فوت کرد . منم ۲ ماه تو بیمارستان بستری بودم بعد مرخص شدم . سر به زیر می اندازم +خدا رحمتشون کنه ، ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم _مهم نیست بعد از یه مدت کلنجار رفتن با خودم بلاخره قبول کردم . راستش اولش فکر نمیکردم نقشه سهروز بگیره ، آخه چرا باید تو وقتی از من هیچ شناختی نداری بهم کمک کنی ؟ ولی شهروز گفت تو آدم ساده ای هستی و حتما برای کمک میای ، یه جورایی شهروز از حس انسان دوستی تو سو استفاده کرد . نازنین با خجالت سرش را پایین می اندازد و با صدایی لرزان میگوید _نورا من بابت اون اتفاق واقعا متاسفم ، خیلی پشیمونم ، یه جورایی شهروز مجبورم کرد . همونطور که خودت داری میبینی من اصلا آدم ترسناک و خود خواهی نیستم ولی اون روز نقش بازی کردم تا تو رو بترسونم . جدی و محکم میگویم +فعلا بقیه ی ماجرا رو تعریف کن بعدش راجب این موضوع هم صحبت میکنیم سر تکان میدهد و بحث را از سر میگیرد _همه چیز طبق خواسته ی شهروز پیش رفت و در آخر وقتی از ساختمون اومدم بیرون شهروز بهم گفت یک ساعتی منتظر بمونم اگه کسی نیومد دنبال تو شهروز ، شهریار میفرسته برای کمک _تو شهریار میشناسی ؟ یعنی نسبتش رو با من و شهروز میدونی ؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸