eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸رفیق من فکرت رو درگیر چیزی که ارزشش رو نداره نکن...😊❤️
"میگفت: میدونی‌تنهاکوچہ‌ای‌ کہ‌بن‌بستی‌نداره‌کوچه‌ی‌خداست.. توبرودرخونہ‌خداروبزن‌اگرگفت دربازنمیکنم‌گردن‌من‌:)🌱 .. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 https://eitaa.com/Navid_safare 🍀🌸🍀🌸🍀🌸
وقتی آدم های خوب زندگیمون رو می پیچونیم ... این پیچِ زندگی خودمونه که هرز میشه ...
‌ عمریست‌نمک‌سفره‌ۍتورامی‌خوریم وبازیادمان‌می‌رود درهمین‌آشفته‌بازارهم به‌یُمن‌نفس‌هاۍتوست‌که‌هنوزماجرای "رُزِقَ الوَریٰ "جاری‌ست! ای‌صاحب‌نفسِ‌زمین؛ حالمان‌خوب‌نیست! تکانی‌بده‌مارا، تاباچشمان‌بیدار به‌لحظه‌ی‌طلوعت برسیم! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج ••‌🍃🌸🍃•• https://eitaa.com/Navid_safare کانال شهید نوید صفری 🌱👆🏻🌱
گویند چرا دل به شهدا دادی ولله که من ندادم انها بردند...✌✌ 🌱🦋🌱🦋🌱🦋 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱🦋🌱🦋🌱🦋
بزرگواران مادر یکی از بزرگواران حالشون بده لطفاً براش دعا بخونید 🙏🏻🥲🥺 به نیت شهید نوید هدیه به مادرشون زیارت عاشورا بخونید که ان شاءالله حالشون زود خوب بشه🥲🍀 هرکس مایل به خوندن بود به آیدی زیر پیام بده که چند تا میخونه🍀🥲 @motahareh_sh84
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://abzarek.ir/service-p/msg/849997 لینک ناشناس 🌱🌹 ❌توجه❌ ❌ توجه❌ بیاید بگید چند نفر کتاب شهید نوید رو مطالعه نکردن؟ چند نفر کتاب شهید نوید رو خوندن؟ اگر خوندید نظرات قشنگتون رو درباره ی کتاب شهید نوید بگید نظرات قشنگ محدود تو کانال گذاشته میشه🤗❤️
بله خیلی این تیکه از کتابشون جالب هست🤗🥺 کسایی که کتاب شهید نوید رو نخوندن بهشون میگم این فرصت قشنگ رو از دست ندن🥺🌱 هر کسی که مایل به خرید کتاب شهید نوید هست به آیدی زیر پیام بده 🌱👇🏻🌱👇🏻 @Massoumeh_sh84
بله
ان شاءالله که همه ی جون ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن🤲🏻😍🦋
یه فرصت طلایی داریم برای کسانی که تا به حال کتاب شهید نوید رو نخوندن😍🥰 ان شاءالله قصد داریم برای سالگرد شهادت شهید نوید صفری یه مسابقه ای داخل کانال برگزار کنیم👀😌 ان شاءالله زمانش رو اطلاع میدیم🌱❤️ https://eitaa.com/Navid_safare
........................💚1:💚1........................ ✨ الهی العفو
'♥️𖥸 ჻ غم‌ِعشـق‌تُومراکشـت؛ولی‌حرفۍنیسـت عمردرعشق‌تُوخوب‌اسـت‌به‌پایان‌برسـد:)♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات 😍🍀
🌷🕊🍃 شهید نمیشوےاگـر شبیه‌ترینِ شهدانباشی شهداخود را لابلاےتاریڪےشب ‌گم ‌ڪردند ڪه‌عاقبت‌خدا پیدایشان‌ڪرد و شدندپیداشده ے یار.... خودت‌راشبیه ترین‌ڪن تاشهیدت‌ڪنند...❤️ 🌸🥀🌸🥀🌸🥀 https://eitaa.com/Navid_safare 🌸🥀🌸🥀🌸🥀 کانال شهید نوید صفری
خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش...؟ پس به نام تو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيِم
مهم‌ نیست‌ اندوهت‌ چقدر عمیقه... دلت ‌که‌ به‌ نور خدا روشن‌ باشه، قلبت‌ دوباره‌ لبخند میزنه... 💝 سلام صبحتون شهدایی ❣
خیلی عالیه😍❤️ ان شاءالله اجرتون با خدا و شهید نوید 🌱🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ڪه گفتی عشــق را درمان به هجران می‌ڪند ڪاش میگفتی ڪه هجران را چه درمان می‌ڪند؟ 🌱🌹🌱🌹🌱 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱🌹🌱🌹🌱
خریدار عشق قسمت27 موقع شام فقط با غذام بازی میکردم،زیر چشمی به احمدی نگاه میکردم ،اونم مثل من انگار فضای خونه خیلی سنگین شده بود بعد از مدتی بلند شدم و رفتم سمت آشپز خونه استرس عجیبی داشتم، اگه مادر آقای احمدی حرفی بزنه چی؟ واااییی چه جوری تو چشم بابام نگاه کنم همین لحظه فاطمه اومد داخل آشپز خونه فاطمه: متوجه شدم که غذاتو نخوردی،اومدم بگم مامان گفته خیالت راحت حرفی نمیزنه... - خیلی ممنونم فاطمه: ولی به داداش نمیگم که تا آخر مجلس قیافه اش همینجوری باشه.... (خندم گرفت) زهرا هم اومد داخل آشپز خونه زهرا: شما همدیگه رو میشناسین؟ فاطمه: اره ،تو موسسه با بهار جون آشنا شدم ،ولی فکر نمیکردم که دختر دوست بابا باشه زهرا: عع چه خوب،داداشتونم تو موسسه درس میدن ؟ فاطمه: اره زهرا: میگم ایشونم غذاشونو نخوردن بعد از شستن ظرفا ،منو فاطمه رفتیم یه گوشه از پذیرایی نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن از خودمون موقع رفتن رسید که مادر آقای احمدی اومد جلو و بغلم کردو زیر گوشم گفت: خوشحال شدم که دوباره دیدمت دخترم... - منم همین طور.... احمدی هم از همه خداحافظی کرد و وقتی چشمش افتاد به من ،سرش و انداخت زمین و رفت توی اتاقم ،فقط به امروز فکر کردم ،نمیدونم چرا نمیتونم از این پسر متنفر باشم نمیدونم چرا با هر بار دیدنش قلبم به شمارش میافته اما افسوس که همه چی یه طرفه است نمیشه کسی رو به زور عاشق کرد...