eitaa logo
نذیر
198 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
952 ویدیو
21 فایل
راهکارهای مهارتی در تحکیم خانواده و آسیب‌های اجتماعی جامعه، رسانه و فضای مجازی مرتبط با خانواده آی دی جهت دریافت نظرها و پیشنهادها: @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرحمن الرحیم درس‌های محرم 🏴🏴🏴 #روز_چهارم: زر و زور و تزویر در خدمت قاتل
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرحمن الرحیم درس‌های محرم 🏴🏴🏴 : نقش ملوّنها در حادثه عاشورا : توسل به ابن الکریم شب و روز پنجم ماه محرم به توسل ذیل عنایت عبدلله فرزند امام مجتبی علیهماالسلام تعلق دارد. عبدالله در کربلا نوجوانی یازده ساله بود و زمانی که عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بی‏یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی‏شوم‏» . ناگهان شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد و عبدالله دست‏خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان‏» ! حسین ( علیه السلام) برادرزاده اش را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می‏کند . در همین هنگام حرمله تیری زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)به شهادت رسید . : مرد هزارچهره در لشگر ابن زیاد در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی” را به همراه یک هزار نفر یا چهار هزار نفر به طرف کربلا اعزام کرد. شبث بن ربعی کوفی یکى از دعوت کنندگان حضرت امام حسین علیه‌السلام به کوفه بود که ابن زیاد به نزد خود خواست او نخست خود را به بیمارى زد ولى شب به پیش ‍ او رفت و هدایایی گرفت و با لشگرش به کربلا رهسپار شد و روز پنجم محرم به کربلا رسیدند شبث فردی ملوّن ، منافق و خبیث بود او اول از اصحاب حضرت على علیه‌السلام بود بعد به خوارج پیوست. سپس توبه کرد و از کسانی بود که برای آمدن امام حسین علیه السلام به کربلا نامه نوشت اما بعد با گرفتن هدایا از ابن زیاد، براى کشتن امام به همراه چهار هزار نفر به کربلا آمد .شبث بعد از واقعه کربلا به مختار ثقفی پیوست تا انتقام خون امام حسین را بگیرند اما چندی بعد در قتل مختار حضور پیدا کرد و در حدود سال ۸۰ در کوفه درگذشت. یکى از مساجدى که در کوفه بعد از قتل امام حسین علیه‌السلام بخاطر شادی و خوشحالى از کشته شدن امام حسین آنها را تجدید بنا نمودند، مسجد شبث بن ربعى بود در روز عاشورا نیز امام حسین علیه‌السلام خطاب به شبث و چند تن از بزرگان دیگر کوفه فرمود مگر شما نبودید که براى من نامه نوشتید که میوه هاى اشجار ما رسیده و بوستانهاى ما سبز گشته از براى یارى کردنت لشکرها آراسته ایم. در پاسخ به سیدالشهدا علیه السلام آنان از جمله شبث بن ربعى گفتند: ما چنين نامه اى ننوشتيم!امام فرمود:«سُبْحانَ اللَّهِ! بَلى وَاللَّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ ؛ سبحان اللَّه! آرى به خدا سوگند! شما اين نامه را نوشتيد».یکی از آنها گفت ما نمى دانیم چه مى گوئى اما فرمان یزید و ابن زیاد را قبول کن، حضرت فرمود لا واللّه هرگز دست ذلت به دست شما ندهم و از شما هم نگریزم. : معامله ای بی سود با راس اباعبدالله عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏ السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه ‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند. این فرد خبیث همانی است که کاروان اسیران و رئوس شهدا را تا شام برد و در کاخ به یزید داد تا بلکه صله ای بگیرد که حتی یک درهم نگرفت و همان شد که امام پیش بینی کرده بود : ابراهيم بن سعيد»(يكى از همراهان زهير در سفر حج) نقل مى كند: «هنگامى كه زهير نزد امام حسين عليه السلام رفت: امام عليه السلام به او فرمود: «من در كربلا كشته خواهم شد و سرم را «زحر بن قيس » به اميد گرفتن جايزه نزد يزيد خواهد برد ولى يزيد چيزى به او نخواهد داد». : رنجی که نتیجه اش شهادت در رکاب امام شد در روز پنجم محرم با توجه به تمام محدودیت هایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام در اطراف کوفه وضع شده بود اما مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیه ‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🎥 در مترو ولیعصر تهران چه خبر شده؟؟!! در مشامم بوی مادر میرسد بوی زهرای مطهر میرسد مادرم زهرا کجایی در کجا از حسین خود چرا هستی جدا تعزیه امام حسین علیه‌السلام ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بیایید برای دختران مان از کوچکی برنامه ریزی کنیم. نکند با ندانم کاری، دختران مان را از دست بدهیم. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🎥 آقای «عباس موزون» عزیز در مورد واژه «تَنَقَّبت» در زیارت عاشورا تفسیری فوق‌العاده دردناک ارائه کردند... ▪️ بسمت خدا ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرحمن الرحیم درس‌های محرم 🏴🏴🏴 #روز_پنجم: نقش ملوّنها در حادثه عاشورا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم اِلله الرحمن الرحیم درس‌های محرم ۶ 🏴🏴🏴 : نامه‌ای اعجازگونه در سنت ایرانیان شب و روز ششم محرم روضه قاسم بن الحسن علیهماالسلام خوانده می شود. اما در روز ششم محرم سال ۶۱ چه حوادث مهمی رخ داد؟ بخوانید: ۱_ آخرین ، کوتاه ترین و پرمعناترین نامه سیدالشهدا در ششم محرم سال ۶۱ امام حسین علیه‌السلام آخرین نامه‌ خود را برای جمعی از بنی هاشمیان و برادرش محمد حنفیّه اینگونه نوشتند : « اَمَّا بَعْدُ، فَکَانَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ وَکَانَّ الاخِرَةَ لَمْ تَزَلْ والسّلام؛.» «به نام خداوند بخشنده و مهربان... از حسین بن علی به محمد بن علی و کسانی از بنی هاشم که نزد اویند اما بعد، گویی که دنیا هرگز نبوده است و گویی که آخرت پیوسته می‌‏باشد! والسلام.» در تفسیر این جمله عرفا و فلاسفه باید ساعتها سخن بگویند و از عهده این حقیر بر نمی آید. اما چقدر زیباست اینگونه کوتاه و پرمعنا سخن گفتن و نوشتن ۲_ بستن خروجی های کوفه توسط ابن زیاد در ششم محرم ابن زیاد بر خروجی های کوفه دیدبانانی قرار داد تا مبادا کسی از ‏شهر به کمک امام حسین برود. از سوی دیگر بین خود و اردوی عمربن سعد سوارانی تیز رو را مأموریت داد تا ‏که مرتب اخبار را گزارش یدهند ۳_ سی هزار نفر در مقابل هفتاد نفر ابن زیاد از دوم محرم تا ششم محرم هر روز گروههای هزارنفره تا چهارهزار نفره برای ابن سعد فرستاد تا سی هزار سواره و پیاده در کربلا صف آرایی کردند.ابن زیاد بعد از اعزام این سپاه عظیم به فرمانده میدان(عمرسعد) نوشت: «من از جهت قشون راه عذری برای تو نگذاشتم و در نظر بگیر که هر صبح و پسین وضع تو را به من گزارش می دهند.» این برای اولین بار و آخرین بار در تاریخ بشر بود که برای جنگ با ۷۰ نفر، حداقل ۳۰ هزار نفر قرار دادند. عجب غربتی !!! ۴_ هل من ناصر برای قوم بنی اسد حبیب بن مظاهر نزد سیدالشهدا آمد و عرض کرد در این نزدیکی قبیله بنی اسد زندگی می کنند، اجازه بدهید آن‌ها را به یاری تو بخوانم. حضرت اجازه دادند و حبیب نزد آنها رفت و گفت آمدم شما را به یاری پسر دختر پیغمبرمان دعوت کنم. تعداد ۹۰ نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند،تعدادی به شهادت دیده و بقبه پراکنده شده و برگشتند و حبیب به نزد حضرت بازگشت ۵_ بستن آب بر روی امام حسین علیه‌السلام و اصحاب و خانواده اش روز ششم یا بنابر برخی از نقل ها در روز هفتم، شریعه فرات یعنی فرع آب فراتی که از طرف حله به کوفه سرازیر می شد، را به دستور ابن زیاد بستند عبید الله در نامه ای برای عمر سعد چنین نوشت: «آب را بر حسین و یارانش ببند تا جایی که قطره ای از آن را نچشند، همان گونه که با امیرمومنان، عثمان بن عفان، آن مرد پرهیزگار پاکیزه مظلوم کردند.» (یکی از تهمت‌های خبیثانه به امیرالمؤمنین این بود که آن حضرت و بنی هاشم باعث کشته شدن عثمان با لب تشنه شدند) ۶_ سقایی حضرت عباس علیه‌السلام در روز ششم محرم هنگامى که کار تشنگى شدت یافت، امام حسین (علیه السلام) برادرش حضرت عباس (علیه السلام) را همراه سى نفر سوار و بیست نفر پیاده و بیست عدد مشک نیمه شب به فرات رفتند و بین آنها و مامورین ابن سعد جنگ شدیدى رخ داد. گروهى کارزار می‌کردند و گروهى کلیه مشک‏هاى آب را از آب پر کردند و همه به سلامت نزد خیمه خای سیدالشهدا رسیدند و امام حسین و همراهانش آب آشامیدند. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 📌شمایی که نمی‌تونی خودت رو به برسونی : «بدون که استغاثه کار هر کسی نیست!» ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
1_12530870127.mp3
12.99M
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ❌ «مرز آدمیّت» است! √ اگر میل به دعا و توسل و التجاء برای داشتن امام‌ زمان‌مان در ما نیست، علامتِ این است که هنوز باطن‌مان به شکل انسان نیست! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ مثلاً تورو تاب میدم... مثلاً به تو آب میدم... ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟ دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد. استاد می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ دروازه‌ی دوزخ سه دوست در یک اتومبیل به مسافرت رفته بودند و متأسفانه یک تصادف مرگ‌بار باعث شد که هر سه در جا کشته شوند یک لحظه بعد روح هر سه دم دروازه دوزخ بود و فرشته نگهبان دوزخ داشت آماده می شد که آنها را به دوزخ راه دهد… اما ناگهان یک سوال از آن سه نفر می‌پرسند !!! _ الآن که هر سه تا دارین وارد دوزخ می شین اونجا روی زمین بدن هاتون روی برانکارد در حال تشییع شدن بسوی قبرستان است و خانواده ها و دوستان در حال عزاداری در غم از دست دادن شما هستند دوست دارین وقتی دارن از کنار جنازه راه می رن در مورد شما چی بگن؟ اولی گفت: دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین پزشکان زمان خود بودم و مرد بسیار خوب و عزیزی برای خانواده ام دومی گفت : دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین معلم های زمان خود بودم و توانسته ام اثر بسیار بزرگی روی آدمهای نسل بعد از خودم بگذارم سومی گفت : دوست دارم بگن : نگاه کن داره تکون می خوره مثل اینکه زنده است ! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن داشته باشد! روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را… به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی فردا روزی تو را دیدم بگویم زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
1_12412726701.mp3
1.48M
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🏴 ماجرای دختر فلج تهرانی و حضرت رقیه(سلام الله علیها) 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت‌الاسلام دارستانی 🍃💔 💔🍃 ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🔻 شیخ حسین انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی‌. اون زمان اگر مسئولین این حرفشو می‌شنیدن امروز کار به اینجا نمی‌رسید. الهی هر دستی که این کلیپ به اشترک میزاره به ضریح امام حسین علیه‌السلام بخوره ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ داستان دو کیلو شکر 😭 ببین حتماً حتماً ببین به دردت میخوره! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ♨️ مجلس عزای امام حسین علیه‌السلام پذیرای همه نوع افکار است، 📛اما نه همه نوع ابزار ♨️ شرابخوار هم شاید به مجلس امام حسین علیه‌السلام بیاید اما نه با شیشه ی شراب، قمارباز هم می‌تواند به مجلس امام حسین علیه‌السلام بیاید؛ اما نه با آلات قمار ♨️آن سگ‌باز و میمون‌باز هم می‌توانند به مجلس امام حسین علیه‌السلام بیایند؛ اما نه با سگ و میمون ♨️طبیعتا آن کسی هم که کاشف حجاب است و در خیابان‌ها تن‌نمایی می‌‌کند؛ هم می‌تواند به مجلس امام حسین علیه‌السلام بیاید ❌اما وقتی به مجلس امام حسین علیه‌السلام وارد شد؛ حق ندارد با و با ، یعنی با سر لخت و یا تن لخت وارد شود. پس حتماً باید آداب پوشش را رعایت کند. بله؛ دستگاه امام حسین علیه‌السلام بزرگ است ‌و پذیرای همه افکار و ادیان است. ولی قاعده و قانون دارد، احترام دارد. همه نوع آدمی حق دارد وارد مجلس امام حسین علیه‌السلام شود، حتی آن گنهکار هم حق دارد، اما ⚠️هیچ‌کس حق ندارد آداب این مجلس را به سخره گرفته و بی‌حرمتی کند. ⚠️هیچ کس حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه، وارد این مجلس شود و حرمت این مجلس را بشکند و قبح زدایی کند. ⚠️مهمان، حرمت دارد به شرط اینکه حرمت صاحب خانه را حفظ کند. 🕊اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ♦️تصویب قانونی ضد زن که خوشحالی زنان را به همراه داشت!!! 🔹برشی از سخنرانی به مناسبت هفته عفاف و ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم اِلله الرحمن الرحیم درس‌های محرم ۶ 🏴🏴🏴 #روز_ششم: نامه‌ای اعجازگونه در سنت ا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرّحمن الرّحیم درس‌های محرم ۷ 🏴🏴🏴 : ادامه خباثت ابن زیاد با بست آب بر روی اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم ۱_ غمبارترین مصیبت کربلا شب و روز هفتم در یاد و خاطره و توسل شیعیان به طفل شیرخوار سیدالشهدا ، حضرت علی اصغر باب الحوائج گره خورده است روز عاشورا در خیمه گاه امام تنها دو مرد مانده بود: اباعبدالله الحسين(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) كه به اراده الهي بيمار بود تا پس از امام حسين(علیه السلام) زمین از حجت خدا خالی نماند امام(علیه السلام) چون تنها و بي ياور شد، حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟». صداي اين كمك‏خواهي امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمه‌ها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي مي‌گريست. امام(علیه السلام) قنداقه‌ي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نمي‌كنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... » اما تيراندازي از بني‌اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(علیه السلام) به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود ۲_ وفاداری تا لحظه شهادت مسلم بن عوسجه پیرمردی بزرگوار از طایفه بنی‌اسد و از ‏بزرگان كوفه و از هواداران اهل بیت (علیهم‌السلام) بود. او از اصحاب پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) و از ‏مسلمانان به نام بود وی پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، به یاری او شتافت و از مردم برای حمایت از امام حسین (علیه السلام) بیعت گرفت. او همچنین، کار خرید سلاح، دریافت کمک‌های مردمی و فرماندهی جنگجویان طایفه مذحج و بنی اسد را بر عهده داشت. مسلم پس از پراکنده شدن کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خود را از دید سربازان عبیدالله مخفی کرد و شبانه همراه خانواده خود از کوفه خارج شد و روز هفتم محرم به سپاه امام حسین(علیه السلام) پیوست. در روز عاشورا مسلم بن عوسجه سرسختانه به نبرد با آنها پرداخت. بنا بر گزارش‌های تاریخی وی حدود ۵۰ تن از جنگجویان ابن سعد را به خاک افکند و همچنان با شمشیر خود به قلب سپاه دشمن می‌زد. تا اینکه به عنوان اولین نفر در روز عاشورا به شهادت رسید ۳_ آبی که از آن هم دریغ کردند هفتم و شاید ششم محرم ، ابن زیاد در نامه ای دستور داد تا اجازه دسترسی به آب را به امام و همراهانش ندهند. عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که:‌ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید، به خدا سوگند که قطره‏‌ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده. حمید بن مسلم از مورخین حادثه کربلا می‌گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آن‌قدر آب می‏ آشامید تا شکمش بالا می‏ آمد و آن را بالا می‏ آورد، و باز فریاد می‏ زد: العطش! باز آب می‏ خورد تا شکمش آماس می‏ کرد، ولی سیراب نمی‌شد، و چنین بود تا جان داد ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ (بیدبیدک و بابا جمعه) 🔶بیدها حشره های کوچولویی هستند که دوست دارند در لباسهای کهنه زندگی کنند. لباسها و پتوهای پشمی و خلاصه هر چیزی که گرم و نرم باشد. بید بیدکِ قصه ما، اول یک بید کوچولو بود قبل از آن هم به صورت یک تخم بید. او در یک کت زمستانی سر از تخم بیرون آورده بود. همان جا هم مانده بود. 🔹غذای او نخ های کت پشمی بود. او هر وقت گرسنه اش میشد نخهای کت را میجوید و میخورد. برای همین هم کت سوراخ سوراخ شده بود. این کت پدر نرگس بود، او کت و بقیه لباسهای زمستانی اش را در یک چمدان گذاشته بود. کت زمستانی هم خانه بید بیدک شده بود. او خانه اش را خیلی دوست داشت و از زندگی در آنجا راضی بود. 🔸روزها به خوبی و خوشی می‌گذشت. آن روز هم بید بیدک یک غذای حسابی خورده و سوراخ بزرگی درست کرده بود. حالا هم راحت دراز کشیده بود و چرت میزد. ناگهان تکان سختی خورد و خانه اش زیر و رو شد. او محکم به کت چسبید. نرگس و مادرش تصمیم گرفته بودند لباسهای زمستانی را بیرون بیاورند؛ چرا که هوا کمی سرد شده بود....نرگس کت را این طرف و آن طرف کرد و گفت: "مامان... مامان.... ببین.... کت بابا سوراخ سوراخ شده، مادر کت را از دست نرگس گرفت و گفت: "وای... بید زده... چقدر هم سوراخش کرده این کت دیگر به درد نمی خورد. باید بیندازمش دور" 🔹بید بیدک توی جیب کت قایم شده بود. او همه حرفها را میشنید و با خودش گفت: "بیندازند دور؟ ولی چرا؟ این که کت خیلی خوبی است یک خانه گرم و نرم و عالی" بید بیدک نمیتوانست بفهمد که چرا آن کت دیگر برای پدر نرگس قابل استفاده نیست. او آن را بهترین جای دنیا می دانست. مادر نرگس کت را در کوچه، کنار نایلون آشغالها گذاشت. پیرمرد فقیری به نام "بابا جمعه" از آنجا می گذشت. کت را دید آن را برداشت و خوب نگاه کرد. این طرف و آن طرفش کرد. 🔸بید بیدک محکم به جیب کت چسبیده بود. بابا جمعه سرش را تکان داد و گفت: "چند تا سوراخ دارد؛ ولی کت گرم و خوبی است." بعد همان جا کت را پوشید و به راه افتاد. بید بیدک همچنان در جیب کت بود. بالا و پایین پرید و گفت: "سوراخهای کت برای این مرد مهم نیست پس حتماً اشکالی ندارد که من هم در جیبش بمانم، تازه این خانه من است که او پوشیده است!" 🔹بید بیدک همان جا ماند. بابا جمعه دور شهر میگشت، کاغذها را از این طرف و آن طرف شهر جمع می‌کرد. آنها را میفروخت و پولی به دست می آورد. بید بیدک هم با بابا جمعه گردش می کرد و راضی و سرحال بود. او خیلی خوشحال بود که در جیب یک مرد فقیر زندگی میکند. چون همیشه خالی بود و جای او هم همیشه راحت! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ✨﷽✨ ✅ستایش در خوشی و ناخوشی ✍وقتی پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه وآله) در حالتی قرار می‌گرفت که خوشایند وجود مبارکشان بود، خداوند را می‌ستودند: «الحمدلله علی سابغ نعم الله»، «الحمدلله المحسن المجمل»، «الحمدلله علی هذه النعمة»؛‌ ستایش مخصوص خداست به‌دلیل وسعت نعمت‌هایش، ستایش مخصوص خدایی‌است که به بندگان نیکی می‌کند و همه‌ی افعالی که از ذات او صادر می‌شود زیباست. ستایش مخصوص خداست که این نعمت را به من ارزانی کرد. ولی آن‌گاه که وضعیتی سخت برای ایشان پیش می‌آمد، می‌فرمودند: «الحمد لله علی کل حال» یعنی اگر سختی و ناراحتی و نگرانی برای من پیش آید، باز هم خدا را می‌ستایم. پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) در جایی فرمودند: «اگر خداوند همه‌ی دنیا را یک‌جا به کسی بدهد و آن شخص در مقابل این نعمت‌ها بگوید «الحمدلله»، ارزش این ستایش بیشتر خواهد بود از همه‌ی آن‌چه خداوند به او داده است.» 📚 از کتاب سیاحت جمال ص ۶۰ و ۶۱ ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ✍ در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه‌اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زباله‌اى انداختند و رفتند. شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ. اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت. مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟ 📔تفسير منهج الصادقين: ۸/۱۱۰؛ انيس الليل: ۴۵ ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
1_5943334279.mp3
5.85M
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🕯🥀 شب‌های انتظار 💠 نوآهنگ| العجل یا منتقم 🌴 با همه سختیا باز آقا 🥀 راه دادی نوکرت، ممنونت 🌴 هم نوا میشه این شبا با 🥀 اون که این روضه رو میخونه 🎙محمدرضا طاهری 🤲 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَجَ 🤲 ⚡️بحق فاطمه سلام الله علیها⚡️ ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🔅 ✍ مثل یک مداد زندگی کن 🔹پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه‌ای می‌نوشت. 🔸 بالاخره پرسید: ماجرای کارهای خودمان را می‌نویسید؟ درباره من می‌نویسید؟ 🔹 پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخندزنان به نوه‌اش گفت: درسته درباره تو می‌نویسم اما مهم‌تر از نوشته‌هایم مدادی است که با آن می‌نویسم. می‌خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی. 🔸 پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید. پرسید: اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده‌ام. 🔹 پدربزرگ پاسخ داد: بستگی داره چطور به آن نگاه کنی. در این مداد پنج خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می‌کنی. 🔸 : می‌توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می‌کند. اسم این دست خداست. او همیشه باید تو را در مسیر اراده‌اش حرکت دهد. 🔹 : گاهی باید از آنچه می‌نویسی دست بکشی و از مدادتراش استفاده کنی. این باعث می‌شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می‌شود. 🔸پس بدان که باید رنج‌هایی را تحمل کنی چراکه این رنج باعث می‌شود انسان بهتری شوی. 🔹 : مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک‌کردن یک اشتباه از پاک‌کن استفاده کنیم. 🔸بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست. در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگه داری مهم است. 🔹 : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است.‌ پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است. 🔸 : همیشه اثری از خود به‌جا می‌گذارد. بدان هر کار در زندگی‌ات می‌کنی ردی به‌جا می‌گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری که می‌کنی هوشیار باشی و بدانی چه می‌کنی. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرّحمن الرّحیم درس‌های محرم ۷ 🏴🏴🏴 #روز_هفتم: ادامه خباثت ابن زیاد با
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرّحمن الرّحیم 🏴درس‌های محرم ۸ 🏴 : آنگاه که حب جاه ، حب مال و حب زن و فرزند ، مانع از رستگاری می شود شب و روز هشتم محرم در نزد شیعیان و دلباختگان اهل بیت علیهم السلام به حضرت علی اکبر(علیه السلام) اختصاص دارد و همچنین حوادثی در این روز رخ داده که خواندنی است: ۱_ علی اکبر آقازاده ای که آقا بود حضرت علی اکبر(علیه السّلام) در زمان شهادت بیست و هفت ساله بود. آن حضرت ازدواج کرده بود، اما در کتب تاریخی فرزندی برایشان ذکر نکرده اند. حضرت علی اکبر اولین کسی از بنی هاشم بود که به شهادت رسید. امام حسین علیه‌السلام زمانی که علی اکبر به میدان نبرد رفت، گریستند و فرمودند: «خدایا، تو بر این قوم شاهد باش. همانا جوانی به سویشان رفت که شبیه ترین مردم به رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) در سیما و رفتار و گفتار است.» در میدان جنگ مردی از اهل کوفه او را صدا زد و گفت: «تو با امیرالمؤمنین یزید، خویشاوندی؛ اگر بخواهی، تو را امان می دهیم!» و حضرت علی اکبر پاسخ داد: «وای بر تو! خویشاوندی رسول خدا سزاوارتر است که رعایت شود» و آنگاه بر آنان تاخت، در حالی که چنین رجز می خواند: «من علی بن حسین بن علی هستم، قسم به کعبه، ما به پیامبر سزاوارتریم از شَبَث و شمر پست فطرت! من آنقدر به شما ضربه می زنم تا شمشیرم کج شود، ضربه ای می زنم که لایق یک جوان علوی هاشمی باشد. امروز تا جان دارم، از پدرم دفاع می کنم. به خدا سوگند اجازه نخواهم داد (یزیدِ) حرام زاده بر ما حکومت کند.» علی اکبر همچنان به دشمن یورش می برد و سپس نزد پدر بازمی گشت و می گفت: «پدرجان، العطش! (تشنگی)» امام حسين(علیه السلام) پاسخ می داد: «محبوب من، شکیبا باش. تو به شب نخواهی رسید مگر آنکه از جام رسول خدا(ص) سیراب شوی!» پس چند بار بر آنان تاخت تا عاقبت تیری به گلویش اصابت کرد و آن را درید. و درس آموز آن است که یکی از رزمندگان سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین به نام مُرّة بن منقذ بن نعمان عبدی که پرچمدار عبد القيس در جنگ صفین بود در سپاه عمرسعد به جنگ حضرت علی اکبر آمد و به اطرافیان خود گفت: «تمام گناهان عرب بر دوش من باشد اگر این جوان حمله کنان سوی من بیاید و من پدرش را به عزایش ننشانم!» علی اکبر با شمشیر بر لشکر حمله می کرد که مُرّة جلوی راهش را گرفت و با نیزه به او زد. علی بر اثر این ضربت بر زمین افتاد و در حالی که در خون خود می غلتید، صدا زد: «پدر جان، خدا نگهدار، رسول خدا به تو سلام می رساند و می گوید: زودتر نزد ما بیا.» لشکر احاطه اش کردند و با شمشیرهای خود او را بریده بریده نمودند تا آنجا که نفسی برآورد و به شهادت رسید. امام حسین(علیه السلام) بر پیکر علی اکبرحاضر شد و گفت: «پسرم! خدا بکشد مردمانی را که تو را کشتند! چه وقیحانه بر خدا گستاخی کردند و حرمت پیغمبر را زیر پا گذاشتند!» آنگاه اشک از چشمش جاری شد و فرمود: «علی جان، پس از تو دنیا نابود باد!» زینب(سلام الله علیها) شتابان در حالی که فریاد می زد: «وای برادرم! وای برادرزاده ام!» خود را بر پیکر علی اکبر انداخت. امام حسین(علیه السلام) دست او را گرفت و به خیمه بازگرداند و به سوی علی اکبر برگشت. جوانان (بنی هاشم) به سرعت به سوی او رفتند. امام(علیه السلام) به ایشان فرمود: «برادرتان را بردارید.» آنگاه او را از قتلگاه برداشتند و در خیمه ای که رو به میدان نبرد بود، گذاشتند. ۲_ تحریم سلاحی تکراری اما ناکارآمد در روز هشتم محرم و بعد از دستور ابن زیاد در روز قبل مبنی بر تحریم آب برای امام و اصحابش ، تشنگی در نزد حضرت و یاران و خاندانش آغاز شد و لذا بنا به نقلی تعدادی از یاران امام اقدام به حفر چاه کرده بودند و به نقلی دیگر امام حسین علیه‌السلام شخصاً با روشی اعجاز گونه چشمه آبی با نیزه ایجاد کردند و همگی آب نوشیدند ولی خبر این ماجرا به عبیدالله ین زیاد رسید و او به عمر بن سعد دستور داد که فوراً جلوی حفر چاه را بگیرند تا امام حسین علیه السلام در تشنگی بمانند. عمر بن سعد هم یاران آن حضرت را تهدید کرد که چاه را از خاک پر کنند، در غیر این صورت به آن‌ها حمله خواهد کرد. ...👇 ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرّحمن الرّحیم 🏴درس‌های محرم ۸ 🏴 #روز_هشتم: آنگاه که حب جاه ، حب مال و
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرّحمن الرّحیم 🏴درس‌های محرم ۸ 🏴 : آنگاه که حب جاه ، حب مال و حب زن و فرزند ، مانع از رستگاری می شود ۳_ تهدیدی که بر کوفیان و کوفی صفتان همواره کار ساز است روز هشتم محرم عبیدالله بن زیاد در مسجد بالای منبر رفت و برای مردم سخنرانی کرد تا آن‌ها را ترغیب و تهدید کند تا مقابل امام حسین علیه السلام بایستند. او اعلام کرد که هر کسی در این مدت به کربلا نرود و با لشکر امام حسین علیه السلام مقابله و مبارزه نکند، خونش حلال خواهد بود و حقوق او از بیت‌المال قطع خواهد شد. این طور بود که مردهای کوفی گروه گروه به لشکر ابن زیاد ملحق شدند و لشکرهای زیادی به سمت کربلا روانه شد. عبیدالله بن زیاد در عین حال به چند نفر از مردم خبیث آن زمان مانند کثیر بن شهاب، محمد بن اشعث، قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه دستور داد که بین مردم بچرخند و آن‌ها را با روش‌های گوناگون تهدید و تحریک کنند تا همه به کربلا بروند و در کشتن امام حسین علیه السلام شریک شوند. روز هشتم محرم، سپاه جدیدی از سوی عمر سعد همراه با چهار هزار نفر نیروی تازه نفس به کربلا رسیدند. این سپاه قرار بود به سرزمین دیلم اعزام شوند اما عبیدالله آنها را با اجبار به کربلا فرستاد به نظر می رسد ابن زیاد هدفش این بود که در این جنایت تاریخی همه مردم را شریک کند تا بعد از واقعه از شکل گیری مخالفین جنگ پیشگیری کرده باشد و الّا با وجود حدود سی هزار نفر در میدان جنگ برای مقابله با هفتاد نفر سپاه امام حسین، به قشون بیشتری نیاز نبوده است. ۴_ تلاش یکی از اصحاب برای ممانعت از تحریم آب و باز هم وسوسه مقام گرفتن در روز هشتم هنگامی که تحمل تشنگی بر امام و یارانش سخت شد، یکی از اصحاب حسین(علیه السلام) به نام زید بن حصین همدانی که مردی زاهد بود به امام حسین(علیه السلام) گفت «یابن رسول‌الله اجازه بده نزد ابن سعد بروم و با او درباره آب سخن بگویم؛ شاید از این مخالفت برگردد» امام نیز موافقت کردند. همدانی نزد عمر سعد رفت و هنگام ورود سلام نکرد، عمر گفت: ای همدانی! مگر مرا مسلمان ندانی که سلام نکردی؟ همدانی در جواب گفت: اگر چنان که می‌گویی مسلمان بودی، پس چرا بر خاندان پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) شورش کردی و تصمیم به کشتن آن‌ها گرفته‌‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏کنی و گمان بری که خدا و رسولش را می‌شناسی؟ عمر سعد گفت همه‌ی این‌ها را می‌دانم ولی نمی‌توانم از حکومت ری بگذرم. زید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را برای امام حسین(علیه السلام) تعریف کرد و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. ۵_ باز هم رزمنده ای قدیمی و تنها گذاشتن امام به بهانه زن و فرزند فرق نمی کند عاشورای سال ۶۱ باشد یا عاشورای سال ۲۴۰۳ ، رزمنده و انقلابی باسابقه درخشان باشی یا نباشی . وقت امتحان که برسد گاهی حب جاه و گاهی حب مال و گاهی حب زن و فرزند تو را از رستگاری باز می دارد. «هرثمه بن سلیم»، همراه سپاه ابن زیاد به کربلا آمده بود. او قبلا از محبان امام علی(ع) و رزمنگانی بود که در جنگ صفین همراه با امام علی(علیه السلام) بود. هرثمه، وقتی به کربلا رسید، سوار شتر شد و خواست تا اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) را ببیند. خدمت امام که رسید، حضرت او را تکریم کرد. هرثمه گفت: در صفین همراه پدرت علی بودم که نماز بامداد به کربلا رسیدیم. پدرت علی، پیش از نماز خاک اینجا را به دو دست برداشت و گفت: خوشا به حال تو ای خاک پاک! از تو قومی برانگیخته می شود که بهشت بر او واجب است. امام حسین رو کرد به هرثمه و پرسید: اینک با مایی یا بر مایی؟ او پاسخ داد: نه با تو هستم و نه با دشمن تو. من زن و دختری در کوفه دارم که نگران آنها هستم و از عبیدالله زیاد می ترسم. امام فرمود: اگر سر یاری با ما نداری، پس زود از این سرزمین خارج شو. به جایی برو که شاهد شهادت ما و شنوای ناله های ما نباشی. سوگند به آنگه جان ما در دست اوست هرکس فریاد ما را بشنود و یاری نکند، خداوند او را مستقیم در دوزخ وارد خواهد کرد. هرثمه می گوید: از همان جا سوار بر شتر، فوری کربلا را ترک کردم. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🔴 و راههای مقابله با آن ✅ : (۱): 🌸 تعریف استرس در هر فرد متفاوت است و هر فردی تعریف خاصی از استرس دارد، بنابراین برای مقابله با آن، شناخت استرس و اینکه چه مواقعی به سراغ ما می آید و چگونه می توانیم آنرا مدیریت کنیم، به ما کمک بزرگی در حل مشکل خواهد کرد. 🌸 استرس اگر در حد طبیعی باشد، می تواند مفید بوده و به عنوان یک نیروی محرکه، باعث بالا رفتن سازگاری و افزایش انگیزه و همچنین رشد شما شود. 🌸 استرس فراتر از حد طبیعی، می تواند مضر و منفی باشد و باعث خستگی، از دست دادن روحیه، فرسودگی و حتی بیماری شود. 🌸 استرس با اضطراب تفاوت دارد، استرس دلیل مشخص دارد، اما اضطراب، دلیل روشنی ندارد. مثلا ؛ وقتی شما قرار است در جلسه ای صحبت کنید، ممکن است دچار استرس شوید و دلیل استرس شما مشخص است، که همان صحبت در جلسه است ... ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army