eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
12.8هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
482 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ هرڪس این نماز را روز چهارشنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد ۴ رکعتست در هر رکعت بعد از حمد یک توحید و یک قدر💫 📚 مفاتیح الجنان نماز هدیه به امام جواد ع در روز چهارشنبه برای بر آورده شدن در روز چهارشنبه بلافاصله بعد نماز عصر بدون اینکه چیزی بگویید 2 رکعت نماز مثل نماز صبح به نیت هدیه به ( امام جواد ع ) میخوانید بعد از سلام 146 مرتبه نه یک دونه کمتر نه یک دونه بیشتر می گویید : (( ماشاءالله لاحول و لا قوة الا باالله )) العلی العظیم ندارد بعدش حاجتت را از خداوند متعال میخواهی ان شاءالله که برآورده شود. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌼🌿🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌿 🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌾 شب چهاردهم ماه شعبان بدلیل ایام البیض دو گونه نماز دارد: 1️⃣چهارركعت نماز با دو سلام؛ در هر ركعت يك مرتبه حمد و يس و تَبارَكَ المُلْكُ وتوحيد بخواند. 2️⃣چهار رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، پنج مرتبه سوره والعصر تکرار مى گردد. ثواب این نماز، ثواب نمازگزاران از زمان آدم تا روز قیامت و برانگیخته شدن او در حالى که صورتش از خورشید و ماه نورانى تر مى باشد و موجب آمرزش او مى گردد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین 🌹 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🌼 🌿 🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼
ندای قـرآن و دعا📕
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۸۵ و ۸۶ ساعت هفت عصر، حسن آقا اومدن خونه
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۸۷ و ۸۸ مهمونی تموم شد و سوار ماشین شدیم تا برم خونه. _محسن یه سوال میپرسم واضح جوابمو بده! +جانم بپرس! _چرا میخوای زودتر بری؟ +یکی از همکارا بچش به دنیا اومده میخواد بیاد بچشو ببینه هیچکس قبول نکرد جاش وایسه من گفتم گناه داره قبول کردم برم! _کی میای؟ +تقریبا یک ماهی طول میکشه بغض گلومو گرفت و صورتمو سمت بیرون گرفتم و به خیابون نگاه کردم دلم نمیخواد محسن ببینه که ناراحتم. _چیشد؟ سریع به خودم اومدم و گفتم: _چی؟ +چرا یهو ساکت شدی؟ _اها هیچی همینطوری +دیشب با بابا و مامان حرف زدیم گفتن عروسی رو بزاریم برای سه ماه دیگه چطوره؟ _نمیدونم خوبه اما خب باید با بابام صحبت کنید +اون که قراره فرداشب مامان دعوتتون کنه بیاید خونمون تا بابا بگه _باشه خیلی هم خوب میشه اینجوری سریع تر میریم خونه خودمون بالاخره رسیدیم در خونمون و با محسن خداحافظی کردم و رفتم خونه. با صدای تلفن از خواب بیدار شدم _مامان! ... فاطمه! .... علی!.... چرا کسی جواب نمیده؟ رفتم پایین کسی خونه نیست تلفنو برداشتم. خاله بود: _سلام خاله جان خوبید؟...نه مامانم خونه نیست...چشم بهشون میگم زحمت کشیدید.... شما هم سلام برسون خداحافظ مامان از بیرون اومد خونه _سلام مامان کجا بودی؟ +سلام عزیزم مدرسه علی بودم _اها خاله زنگ زد +چیکار داشت؟ _امشب دعوتمون کرد بریم خونشون شام +همه یا فقط تو؟ _نه دیگه هممون +اها باشه عزیزم الان خودم زنگش میزنم _مامان محسن زنگم زد من زودتر میرم خونه خاله کمکش کنم خانوم جون هم اونجاست شما نمیای؟ +نه من کلی کار دارم تو برو ما شب خودمون میایم! رفتم توی اتاقم و اماده شدم تا محسن بیاد دنبالم مانتوی یاسی رنگمو با روسری سفید و گلای قشنگ یاسی سرم کردم و چادرمو سرم کردم رفتم پایین. _آماده شدی؟ _بله منتظرم تا محسن بیاد پیام دادم به محسن: _سلام عزیزم کجایی؟! بعد از سه دقیقه جواب داد _سلام نزدیکم زنگ زدم بیا بیرون زنگ زد روی گوشیم و از مامان خداحافظی کردم و رفتم بیرون _به به سلااااام اقا محسن! _سلام خانوم بَه خوبی شما؟ بریم؟ _بلههه بزن بریم.... توی راه محسن مداحی میزاشت و باهاش میخوند و منم توی دلم کلی ذوق میکردم. بالاخره رسیدیم پیاده شدم _نمیای؟ +نه یه جایی کار دارم برم و بعد میام _باشه مراقب خودت باش +چشم بوق زد و رفت زنگ خونه رو زدم خاله درو باز کرد. و رفتم داخل _سلام خاله خوبی؟ _سلام عزیزم خوش اومدی بفرما داخل محسن کو؟ _کار داشت گفت بعدا میام خانوم جون از روی مبل بلند شد سریع رفتم جلو و گفتم: _سلام خانوم جون بشینید +سلام حسنا خانم، خوبی عزیزم؟ _فداتون بشم خانوم جون به خوبی شما +خدانکنه عزیزم 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۸۷ و ۸۸ مهمونی تموم شد و سوار ماشین شدیم
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۸۹ و ۹۰ _عزیزم چادرتو در بیار راحت باش _باشه خاله رفتم توی اتاق محسن و چادرمو درآوردم روی میز محسن چندتا برگه و خودکار بود یه شیطنتی به ذهنم رسید. خودکارو برداشتم و روی یکی از کاغذا نوشتم: «حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست تو که باشی هر ثانیه رو عشق است» یه قلب و چشمک هم کنارش کشیدم و چسبوندمش به آیینه که هروقت اومد خودشو ببینه چشمش بخوره به کاغذ رفتم بیرون و در اتاقو بستم _خاله بیام کمکتون؟ _بی زحمت بیا یکم ژله درست کن تا بزارم توی یخچال سفت بشه برای شب _باشه رفتم توی آشپزخونه و چند نوع ژله رنگ رنگ بود با تمام سلیقم تزئینشون کردم و گذاشتم توی یخچال... صدای در اومد محسن بود قلبم شروع کرد تند تند بزنه حالا میره برگه رو میبینه.. با خانوم جون سلام کرد و گفت: _پس خانوم من کجاست؟ _توی آشپزخونه است دورت بگردم _خدانکنه صدای پای محسن اومد که به طرف آشپزخونه اومد: _سلاااام ببین کدبانو چیکار کرده! _سلام عزیزم کاری نکردم که دوتا ژله درست کردم _همینم خودش کلی کاره خسته نباشید عزیزم از اینکه محسن انقدر هوامو داره خیلی خوشحالم با تمام عشقی که دارم توی چشمهاش نگاه کردم و محسن هم دقیقا با عشق نگاه توی چشمهام کرد چند ثانیه همینطور محو چشمهای هم بودیم که خاله گفت: _تموم شد خاله؟ نگاهمو از محسن گرفتم و گفتم: _بله خاله تموم شدن _ممنون عزیزم _خواهش میکنم محسن گفت: _من میرم لباسامو عوض کنم میام از این حرفش ته دلم خالی شد الان میره و نوشتمو میبینه _باشه عزیزم برو از آشپزخونه اومدم بیرون و نشستم کنار خانوم‌جون که داشت قران میخوند لبخندی بهم زد و مشغول قران خوندنش شد. سرم توی گوشیم بود که محسن از توی اتاق گفت: _حسنا خانمم یه لحظه بیا اینجا از این حرف محسن دستام یخ کردن و با استرس گفتم: _باشه عزیزم از روی مبل بلند شدم و سمت اتاق رفتم در زدم محسن گفت: _بیا تو سرمو اروم داخل کردم و گفتم: _اجازه هست؟ _بلهههه بفرمایید لبخندی زدم و رفتم داخل محسن با یه لبخند عمیقی نگاهم میکرد نگاهش سنگینی میکرد برام. محسن با خنده گفت: _خب خب نگفته بودی انقدر بلدی دلبری کنیا! لبخندی زدم و گفتم: _دیگه باید دید کی دلتو برده که اینطوری براش دلبری میکنم محسن اومد کنارم نشست و دستامو گرفت و گفت: _حسنا! _جان دلم؟! _بعضی وقتا فکر میکنم انقدر که من دوست دارم کسی دیگه وجود داره کسی رو انقدر دوست داشته باشه؟ از حرفش ته دلم خالی شد و با لبخندی گفتم: _فکر نمیکنم... محسنم؟ _جانم! _هر روز خدارو هزار بار بخاطر اینکه بهت رسیدم شکر میکنم من اگه بهت نمیرسیدم چیکار میکردم؟ _من که اگه بهت نمیرسیدم ترجیح میدادم تا آخر عمر مجرد بمونم و پیر پسر بشم... هر دوتامون بلند زدیم زیر خنده. محسن گفت: _خیلی خسته بودم اصلا انگار همه خستگیم تموم شدن آخیش روی تختش دراز کشید و با لبخند چشماشو بست. 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۸۹ و ۹۰ _عزیزم چادرتو در بیار راحت باش _
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۹۱ و ۹۲ اصلا نفهمیدم کی کنار محسن خوابم برده بود با صدای در زدن از خواب پریدم، نگاهی به دور و برم کردم محسن هنوز خواب بود بلند شدم و گفتم: _بله؟ _حسنا خاله، مامانت اینا اومدن عزیزم وااای معلوم نیست چندساعت خوابیدیم _چشم الان میایم اروم محسنو تکون دادم و گفتم: _محسن جان! عزیزم! یکی از چشماشو باز کرد و گفت: _جانم؟! _مامان اینا اومدن پاشووووو سریع نشست روی تختش و گفت: _وااای چقدر خوابیدم توام خواب بودی؟ _وای اره نفهمیدم کی خوابم برد رفتم روسریمو سرم کردم و با محسن رفتیم بیرون. مامان با دیدنمون گفت: _سلام حسنا خانم ساعت خواب؟ _سلام مامان ببخشید نفهمیدم کی خوابم برد اصلا _اشکال نداره عزیزم با بابا و حسن اقا و فاطمه هم دست دادم و رفتم توی آشپزخونه کمک خاله حداقل تلافی خوابیدنمو دربیارم! چایی ریختم و محسنو صدا کردم اومد برد و سینی رو آورد خاله صدا کرد: _بیا عزیزم بشین _چشم خاله اومدم استکانا رو شستم و رفتم کنار محسن نشستم. خاله به حسن آقا اشاره کرد که حرفشو بزنه. حسن آقا هم گفت: _ راستیتش خب ما گفتیم بچه‌ها زودتر برن سر خونه زندگیشون اینجوری بهتره گفتیم به شما هم بگیم در جریان باشید نظرتون چیه؟ _والا فکر خیلی خوبی کردید مثلا تا چندوقت دیگه؟ _خود بچه ها که گفتن کمتر از سه ماه دیگه باشه همه زدن زیر خنده و بابا گفت: _باشه مشکلی نیست ولی خب حداقل یک ماه برای جهیزیه وقت میخوایم ما! _اشکال نداره محسن هم که تا یک ماه فعلا مأموریته عروسی رو میندازیم دوماه دیگه بعد از اومدن اقا محسن طبقه بالا هم نصفه ساخته شده فقط یکم تعمیر داره که اونم این چندوقت درستش میکنیم خوبه حسین اقا؟ _باشه مشکلی نیست انشاالله که مبارکه محسن نگاهی بهم کرد و لبخند قشنگی زد. خیلی خوشحالم که کمتر از سه ماه دیگه قراره بریم سر خونه خودمون! فاطمه کنارم نشسته بود آروم کنار گوشم گفت _خوب داری تو چندماه همه چیزو جمع میکنیا! بعدم زد زیر خنده. چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: _توام یاد بگیر! _مگه یاد گرفتنیه؟! دوباره اون روی شوخی کردنش گل کرده. خاله و مامان رفتن تا سفره رو بچینن رفتم کمکشون سفره رو پهن کردیم و بعد از تموم شدن هم با کمک محسن و فاطمه و بقیه جمع کردیم _خاله نشور ظرف ها رو من میشورم _نه عزیزم برو بشین خودم هستم به زور خاله رفت و با فاطمه مشغول شستن ظرف ها شدیم بعد از تموم شدن کارها و دورهمی بابا بخاطر کارش بلند شد و خداحافظی کردیم و رفتیم خونه! روی تختم دراز کشیده بودم که صدای پیامک گوشیم اومد. پیام از محسن بود! _سلام عزیز دلم خواب که نبودی؟ فردا آماده باش صبح میام دنبالت تا بریم کابینت برای خونه سفارش بدیم؛) با ذوق همون لحظه جوابشو دادم: _خیلی خوشحالم از اینکه همه چیز انقدر سریع داره پیش میره 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
🛑 ۶ راهکار برای ۶ ! 🔸مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: به من كارى بياموز كه: 🔹 خداوند به سبب آن مرا دوست بدارد 🔹و مردم نيز دوستم بدارند، 🔹و خدا دارايى ام را فزون گرداند 🔹و تندرستم بدارد 🔹و عمرم را طولانى گرداند 🔹و مرا با تو محشور كند. حضرت فرمود: «اينهايى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز نياز دارد: [1] اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد، ✓از او بترس و تقوا داشته باش. [2] اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، ✓به آنان نيكى كن و به آنچه دارند،چشم ندوز. [3] اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد، ✓زكات آن را بپرداز. [4] اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ✓صدقه زیاد بده. [5] اگر مى خواهى خداوندعمرت راطولانى گرداند، ✓به خويشاوندانت رسيدگى كن. [6] و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند، ✓در پيشگاه خداى يگانه قهّار،سجده طولانى كن. 📙اعلام الدين ص 268 📙بحار الأنوار ج 85 ص 164 ح 12 عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🖇 بسیارمجرب تا نتیجه 🌻 🌻 🌼دعا برای در و 🌼 اگر کسی دعای زیر را موقع گشودن محل کسب و موقع بستن و موقع ورود و خروج از منزل بخواند کسب و کارش رونق گیرد و منزل پر برکت شود و اگر یکی از آن را هم نوشته بر در بیاویزد مفیدتر خواهد بود✨ 🌟《اَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا رِزْقاً حَلاَلاً طَيِّباً بِلاَ كَدًّ وَاسْتَجِبْ دُعَائَنَا بِلاَ رَدٍّ وَنَعُوذُ بِكَ عَنِ الْفَضِيحَتَيْنِ اَلْفَقْرُ وَالدَّينَ سُبْحَانَ الْمُفَرَّجِ عَنْ كُلِّ مَحْزُونٍ وَمَغْمُومٍ سُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ خَزَائِنَهُ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ الْكَافِ وَالنُّونُ اِنَّمَا اَمْرُهُ اِذَا اَرَادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيئٍ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ هُوَاْلاَوَّلُ مِنَ اْلاَوَّلِ وَاْلاَخِرُ بَعْدَ الاَخِرِ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيئٌ فِى اْلاَرْضِ وَلاَ فِى السَّمَاءِ وَهُوَالسَّمِيعُ الْعَلِيمُ لاَ تُدْرِكُهُ اْلاَبْصَارُوَهُوَ يُدْرِكُ اْلاَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ》🌟 📚 خزینة الاسرار عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌷 امـام باقر (عليہ السلام) فرمودند : ✍ هر كس پس از نماز واجب قبل از آنكه پاى خود را حركت دهد، اين استغفار را سه بار بگويد، خدا گناهان او را بيامرزد هر چند در كثرت، مانند كف دريا باشد. 👌 « اَسْتَغْفِرُ اللّه َ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ، ذُو الْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ وَ اَتُوبُ اِلَيْه» ← سه مرتبه 📚 الكافى ج2 ، ص521 عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸🍃 🍃 ✨ختم جهت و ✨ ✳️در خصوص آیه شریفه : 💥لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ...💥 👈🏼آیات ۲۱ تا آخر سوره حشر ✍از ابن مسعود از حضرت امیر علیه السلام روایت شده است که فرمودند : این آیات دوای صداع ( سر درد و میگرن ) میباشد. 📚 رهنمای گرفتاران ص ۱۵۷   عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃ختـــــــــم سوره مبارکہ تکویر🍃 1⃣🌸✨هرکس این سوره را صد مرتبه بخواند و از خداوند بخواهد البته روا شود✨ 2⃣🌸✨اگراین سوره را بر مقداری گلاب پاک بخواند و قدری از آن را در چشم کند روشنائی چشم پیدا کند و درد چشم را برطرف کند✨ 📚حاشیه تفسیر زواره باب ختومات ص8 ✨اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌✨ 💯✍🏻دعایی ڪه مذڪور مي افتد در زمينه بخت گشایی بسيار مجرب است. شرط تاثير بهينه اين دعا اعتقاد و ايمان قلبی به موثر بودن آن است. به اذن و خواست باريتعالی در مدت يڪ چهل روز يا دو چهل روز رفع مشڪل ميگردد. اين دعا تاثيرات عظيمه دارد و بارها تجربه شده است. وروز یڪشنبه با گلاب و زعفران باید نوشته شودبر روے يڪ برگ ڪاغذ سفيد اين آيات را نوشته و بر گردن آويزان ڪند. 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم الم – ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين. بگشا بخت فلان بنت فلان را به حق هذا الايات. 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم انا فتحنا لك فتحاً مبيناً ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر. بگشا بخت فلان بنت فلان را به حق هذا الايات. 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و لا اله الا الله اللهم اني اسئلك من فضلك و رحمتك فانما بيدك لا عليك احد بيدك وصلي الله علي محمد وآله اجمعين. بگشا بخت فلان بنت فلان را به حق هذا الايات. عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨ آیه ۷۲ سوره مبارڪه یس را خالصانه سه یا هفت شب ۸۲ مرتبه خالص نیت کرده بخواند رخ دهد ان‌شاء‌الله ✨ 📚 خزینة الاسرار ۲۰۵ عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️ فقط در یک صورت ایران از استکبار جهانی شکست خواهد خورد! منبع : جلسه ۹ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان عج ♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕