ندای قـرآن و دعا📕
✨✨✨📿❤️🕌❤️📿✨✨✨🕌✨رمان آموزنده، عاشقانه و نوجوان پسند ✨ #حانیه ❤️قسمت ۱۴۵ و ۱۴۶ بعد از نماز مغرب و پا
✨✨✨📿❤️🕌❤️📿✨✨✨🕌✨رمان آموزنده، عاشقانه و نوجوان پسند
✨ #حانیه
❤️قسمت ۱۴۷ و ۱۴۸
- حالا قیمتش چند هست؟
گردنم را عقب کشیدم و تلاش کردم از او دور شوم.
- تقریبا میشه گفت... پنجاه تومن!
- پنجاه تومن؟!
یک قدم عقب رفتم و ادامه دادم:
_میلیون منظورمه!
با باز ماندن دهانش دندانهای یکی در میانش را به نمایش گذاشت.
- بگو بخدا!
تک خندهی حرصی زدم و گفتم:
_مادرِ من تو حامل یه گوشی پنجاه میلیونی هستی و نمیدونی؟ تازه نزدیک بود جاش بذاری! اصلا مطمئنی این گوشی مال خودته؟
اخمی میان پیشانی پر چینش نشست.گرۀ روسریاش را محکمتر کرد و گفت:
_معلومه که مال خودمه! شوهرم برام خریده!
نفسم را بیرون فرستادم و به سمت در مسجد هدایتش کردم.
- مبارکهتون باشه، حالا تشریف ببرین خونه، ممکنه خانواده نگرانتون بشن...
پیرزن را که راهی خانهاش کردم، به سمت سرایداری قدم برداشتم که زینب به سمتم آمد.
- چیشد هادی؟!
برگشتم و فقط لبخند تلخی تحویلش دادم...
- هیچی... خیلی محکم گفت که جوابم منفیه...
زینب با لحن غمگینی گفت:
_من باز باهاش حرف میزنم...
درحالیکه به داخل سرایداری میرفتم، گفتم:
_نمیخواد!!!
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
♡ سوگند ♡
- پسر مش احمد؟! پسر مش احمد چی گفته بهت؟! یه بار دیگه بگو!
از روی نیکمت بلند شدم و رو به روی غزاله ایستادم. عصبی و بی حوصله پاسخ دادم:
_ولم کن غزاله! همین که شنیدی!
غزاله از جا بلند شد و این بار بلند تر گفت:
_تو ردش کردی؟! واقعا این کار رو کردی سوگند؟!
بی تفاوت از او دور شدم و به سمت سالن و کلاسها قدم برداشتم، غزاله دنبالم دوید و گفت:
_آهای با توام!
خودش را به من رساندم و متوقفم کرد. اخم کرد و بدون توجه به آفتاب که روی صورتش بود، گفت:
_درست توضیح بده ببینم چی شد! دو روز رفتم خونۀ مامانبزرگم اراک، هر کاری دلت خواست انجام دادی؟!
صدایم را بالا بردم و داد زدم:
_مثلا اگه تو بودی چه کار میکردی؟؟؟ مگه تو باید جوابشو میدادی؟!!؟؟ مگه از تو خواستگاری کرده بود؟؟؟ مگه تو میخواستی زنش بشی؟!!؟؟
غزاله که از شدت عصبانیتم جا خورده بود، لحظه ای ماند چه بگوید. با قدمهای بلندم از او جدا شدم و به سمت سالن پا تند کردم.
بغض کرده بودم و حالم بود، آن قدر بد که سر بهترین رفقیم داد زدم! پله های سالن را دو به یکی بالا رفتم و به کلاس مان رسیدم، با ورودم به کلاس، چشم های اشک آلودم را پاک کردم و بینی ام را بالا کشیدم. روی صندلی ام نشستم و مضطرب منتظر ماندم تا غزاله بیاید تا از دلش در بیاورم...
زنگ تفریح را زدند، ولی هنوز غزاله نیامده بود، کم کم داشتم دیوانه میشدم که ناگهان معلم وارد کلاس شد، به احترامش که بلند شدیم، پشت بند آن غزاله وارد کلاس شد. از قصد نگاهش کردم تا نگاهم کند، ولی آرام آمد و رفت پشت سرم و روی صندلی خودش نشست...
خواستگاری برادر زینب عجیب من را بهم ریخته بود، از طرفی پیام ناگهانی چند روز پیش پسرعمو، درگیری ذهنی ام را بیشتر کرده بود. محسن از من میخواست با دختری که بخاطرش تمام این اتفاقات افتاده بود، صحبت کنم...
این اتفاقات این روزها بی طاقتم کرده بود، شده بودم سوگندی ناآرام و زود رنج، سوگندی که زود از کوره درمیرفت و فقط کافی بود بگویی بالای چشمت ابروست... از شدت خود خوری، حتی خودم هم خسته شده بودم...
به خودم گفتم... چه مرگت شده؟ چرا انقدر خودت رو عذاب میدی؟ مگه دیگه قلب توخالیت رو حس نمی کنی؟ چرا سکوت نمی کنی مثل بقیۀ روزهای عمرت؟ چرا خفه خون نمیگیری؟
دوباره بغض به گلویم چسبید، نفس هایم به سختی بالا می آمدند و دوست داشتم با تمام وجود زار بزنم. صدای معلم را نمی شنیدم، انگار کسی در سرم فریاد میزد... کم کم دیدم تار شد و کلاس دور سرم میچرخید...
به یقه ام چنگ انداختم و به خودم التماس نفس کشیدن کردم! لبهای خشکم را از هم جدا کردم و سعی کردم چیزی بگویم، ولی صدا در حنجره ام گم میشد...
- سوگند؟ حالت خوبه؟
صدای ناواضح کنار دستی ام را شنیدم، آخرین تصوری که جلوی چشمانم ظاهر شد، قامت معلم بود و لحظه ای بعد... تاریکی مطلق...!
👈 #ادامه_دارد....
رمان آموزنده #حانیه
نويسنده: حوریا
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.❤️.🌱.❤️.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════❤️.🌱.❤️،═╝
#دفع_بلا
#کسب_آرامش
🌸اگر کسی این دعا را بخواند
ملائکه حفظ در محافظت از او
به زحمت می افتند
اَللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ باقیاً مَعَ بَقائِک
وَ لَکَ الحَمدُ دائِماً معَ دَوامِک
وَ لَکَ الحَمدُ مَعَ خُلودِک
وَ لَکَ الحَمدُ کَما یَنبَغی لِکَرَمِ وَجهِک
و عِزِّ جَلالِک
یا ذَا الجَلالِ و الإکرام
دعایی برای ایمنی از خطرات
🌸 امام سجاد ع :
اگر انس و جن برای آزار رساندن به من جمع شوند، هرگاه این کلمات را بخوانم باکی ندارم:
بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِلَی اَللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَسْلَمْتُ نَفْسِي وَ إِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهِي وَ إِلَيْكَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي وَ إِلَيْكَ فَوَّضْتُ أَمْرِي اَللَّهُمَّ اِحْفَظْنِي بِحِفْظِ اَلْإِيمَانِ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَ مِنْ خَلْفِي وَ عَنْ يَمِينِي وَ عَنْ شِمَالِي وَ مِنْ فَوْقِي وَ مِنْ تَحْتِي وَ مِنْ قِبَلِي وَ اِدْفَعْ عَنِّي بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ فَإِنَّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِكَ.
(الکافي، ج۲، ص۵۵۹)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#رسیدن_به_حاجت_مهم
🌺 مرحوم لواسانی می فرماید :
اواخر سحر گاه و نزدیک به اذان صبح، پانزده مرتبه سوره قدر را بخوان،رو به قبله با وضو و زیر آسمان باش،سر و پا را برهنه کن.
👌برای رسیدن به حاجات مهم و خصوصاً شفای مریض مجرب است.
📚 منبع : کشکول لطیف/۴۱
#باب_حاجات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعای_حضرت_علی_برای_گرفتن_حاجت
👈حضرت صادق (ع ) فرمود: على عليه السلام چنين بود كه هرگاه صبح مى كرد سه بار مى فرمود:👇
💢سُبْحَانَ اللَّهِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ
سپس مى فرمود
💥اللَّهُمَّ إِنِّي أَعـُوذُ بـِكَ مـِنْ زَوَالِ نـِعـْمـَتـِكَ وَ مـِنْ تـَحـْوِيـلِ عـَافِيَتِكَ وَ مِنْ فَجْأَةِ نَقِمَتِكَ وَ مِنْ دَرَكِ الشَّقـَاءِ وَ مـِنْ شـَرِّ مـَا سـَبـَقَ فِي اللَّيْلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعِزَّةِ مُلْكِكَ وَ شِدَّةِ قُوَّتِكَ وَ بِعَظِيمِ سُلْطَانِكَ وَ بِقُدْرَتِكَ عَلَى خَلْقِكَ💥
پس فرمود: اگر حاجتى داشتى
اينرا بگوسپس حاجت خود را بخواه
📚بحارالانوار ج 83 ص 283.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعا_جهت_رفـــع_بیکارے
👈 چنـــانچه شـــخص بیـــکار آیـــه زیررا بر کاغذ نوشـــته ✍📄و با خـــود همـــراه داشته باشـــد ،ان شالله که کـــار پیدا نماید
(آل عـــمران آیـــات ۷۳و۷۴)
🌹✨قُل اِنَّ الفَضلَ بِیَدِاللهِ یُؤتیهِ مَن یَّشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَلیمٌ.
یَختَصُّ برَحمَةِ مَن یَّشاءُ وَاللهُ ذُوالفَضلِ العَظیمِ. ✨🌹
📚خواص آیـــات قـــرآن کـــریم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#روزے_فراوان ✨
✴️رسیدن روزے از جایے ڪه گمان نداری.
🔮هر ڪس در وقت صبح،قبل از تڪلم سه بار آیه زیر را بخواند،
✅روزے او ازجایے ڪه گمان نمے ڪند مے رسد:
💥بسمُ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم،رَبَّنَا أَنزِل عَلَینَا مَائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَڪُونُ لَنا عِیداً لِاَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آیَةً مِنڪَ وَ ارزُقنَا وَأَنتَ خَیرُ الرَّازِقینَ
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ گلایههای این استاد روابط بینالملل از رفتار این دولت در قبال تحرکات خبیثانه آذربایجان و باکو مربوط به چند ماه قبل است وقتی هنوز رییس جمهور ایران، نظام جمهوری اسلامی را در قبال تحرکات باکو مقصر نشناخته بود! به نظر شما کارشناسان دلسوز الان چه باید بگویند؟!
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
‼اظهارات گستاخانه وزیر دادگستری لبنان درخصوص حزبالله
🔹نصار: اگر حزبالله خودکشی را با امتناع از تحویل سلاح خود انتخاب کند، اجازه نخواهیم داد که لبنان و مردمش را به دنبال خود بکشد.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماز و دعای بن گویر در مسجدالاقصی 🇵🇸❗️
ادونای بزنه کمرت😒🤲☄
🪧#وعده_صادق
🪧#مرگ_بر_اسرائیل
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🚨🚨🚨#فوری| فرمانده گروه تازه تأسیس جبهه مقاومت اسلامی در سوریه «اولیالبأس» که خود را ابوجهاد نامیده است، در نخستین حضور علنی خود برای آزادسازی این کشور فراخوان بسیج عمومی صادر کرد.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
کارگاه #مهارت_مبارزه_با_غم۲۸
※ رزق، روزی و برکت جریانی پیوسته در عالم است.
اما تنها افرادی میتوانند از آن استفاده کنند که مجراهای ورودی وجود خویش را به وسیلۀ ارتباط پیوسته با غیب و استفاده از استغفار و صدقه همواره باز و طاهر نگاه میدارند.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@ostad_shojaeمهارت مبارزه با غم ۲۸.mp3
زمان:
حجم:
13.39M
کارگاه #مهارت_مبارزه_با_غم ۲۸
در پادکست بیست و هشتم میشنوید:
• علت اصلی گرههای اقتصادی در زندگی من چیست؟
• سالم یا ناسالم بودن ورودیهای نفس چرا و چگونه در جذب رزق و برکت اثر میگذارند؟
• چگونه میتوانیم موانع ارتباطمان با غیب را از بین ببریم؟
• استفاده از پاتوقها و غذاهای نورانی چه اثری در حفظ نشاط و جذب برکت دارد؟
منبع پادکست : جلسه ۱۲ از کارگاه مهارت مبارزه با غم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕