#نماز_آمرزش_ویژه_یڪشنبہ
✍هرڪس این نماز را در روز
یکشنبه بخواند از آتش جهنم و
عذاب ایمن شود ۲ رڪعتست
رکعت اول 👈 حمد و ۳ ڪـوثر
رکعت دوم 👈 حمد و ۳ توحید
📚 جمال الاسبوع ۵۴
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
رمضان
تمناى ظهور
چه خوب می شود
در این روزها که با لباس استغفار
بر مهمانی خدا وارد شدیم
هدیه ای از جنس قرآن
برای صاحب روزها و ماهها و سالهایمان
در دست بگیریم
و در پس خط به خط آیاتش
مولای غریبمان را صدا بزنیم
و هر روز به #نیت_فرج پدر مهربانمان
قرآن بخوانیم ...
اللهم عجل لولیک الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#روز_ششم_ماه_مبارک_رمضان
در چنین روزى در سال دویستویک، مردم با امام رضا علیه السّلام بیعت کردند، سیّد روایت کرده: که براى شکرانه این نعمت در این روز دو رکعت نماز بجا آرند، در هر رکعت پس از «حمد» بیست وپنج مرتبه سوره «توحید» بخوانند
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعای_روز_ششم_ماه_مبارک_رمضان
اللَّهُمَّ لاَ تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَ لاَ تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ
اى خدا مرا در اين روز بواسطه ارتكاب عصيانت خوار مساز و به ضرب تازيانه قهرت كيفر مكن
وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ
و از موجبات خشم و غضبت دور گردان به حق احسان و نعمتهاى تو به خلق اى منتهاى آرزوى مشتاقان.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_872278501716131868.mp3
7.61M
💠ختم روزانه کلام الله مجید
#جزء_هفتم_ترجمه_فارسی
💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5859560054423814333.mp3
4.22M
#تندخوانی_قرآن_کریم
📢 باصدای استاد آقایی
📖 جزء #هفتم
Ⓜ️ حجم فایل : ۴.۲ مگابایت
⏱ زمان فایل : ۳۵ دقیقه
اللهم العجل لولیک الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_872278501716131867.mp3
7.44M
💠ختم روزانه کلام الله مجید
#جزء_هفتم_قرآن
💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Juz-007.pdf
1.46M
متن آیه به آیه
همراه با معنی
#جزء_هفتم ♦️7♦️ #پی_دی_اف
(PDF)
•-------------------•°•---------------------•
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
@zohoreshgh
❣﷽❣
#نماز_شبهای_ماه_رمضان
7️⃣ #نماز_شب_هفتم_ماه_مبارک
#رمضان:
چهار ركعت در هر ركعت حمد و سيزده مرتبه قدر ،خدا از براى او در جنت عدن دو قصر از طلا بنا مى كند وتا سال آینده در امان خدا می باشد.
🌓 #نماز_هرشب_ماه_مبارک
#رمضان آسونه حتما بخوانید:
مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز در هر رکعت حمد و توحید سه مرتبه و چون سلام داد بگوید:
سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لا یَغْفُلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لا یَعْجَلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا یَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لا یَلْهُو پس بگوید تسبیحات اربع را هفت مرتبه پس بگوید
سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ یَا عَظِیمُ اغْفِرْ لِیَ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ پس ده مرتبه صلوات بفرستد بر پیغمبر و آل او علیهم السلام کسى که این دو رکعت نماز را بجا آورد بیامرزد حق تعالى از براى او هفتاد هزار گناه .
#التماس_دعای_فرج✋
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶۰ _وای... این چه وضعشه! آخه چرا آدم رو کلهی سحر بیدار م
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۶۱
کلاس ها تا عصر طول کشیدند....همه دوباره سوار اتوبوس شدند و به سمت یادمان شهدای هویزه حرکت کردند...بعد زیارت و خواندن فاتحه و خرید از نمایشگاه دوباره سوار اتوبوس ها شدند. هوا تاریک شده بود.اینبار همراه ها جابه جا شده بودند..نرجس به جای مریم به اتوبوس مهیا آمده بود...مهیا هم بیحوصله سرش را به پشت صندلی تکیه داد. در حالی که به خاطر تکان های ماشین خوابش برد.
با سرو صدایی که میآمد، مهیا چشمانش را باز کرد ماشین ایستاده بود. هوا تاریک شده بود.... مهیا از جایش بلند شد.
_چی شده دخترا؟!
_ماشین خراب شده مهیا جون!
مهیا از ماشین پیاده شد. شهاب و راننده مشغول تلاش برای درست کردن اتوبوس بودند.نگاهی به چند مغازه ای که بسته بودند کرد. سرویس بهداشتی هم کنارشان بود....به سمت نرجس رفت....
_من میرم سرویس بهداشتی!
نرجس به درکی را زیر لب گفت...
مهیا به اطرافش نگاه کرد.در بیابان بودند. ترسی به دلش نشست. اما به خودشجرات داد و به سمت سرویس بهداشتی رفت. شهاب و راننده بعد از نیم ساعت تلاش توانستند ماشین را راه بندازند!...
شهاب رو به نرجس گفت.
_لطفا حضور غیاب کنید، تا حرکت کنیم.
_همه هستند!
اتوبوس حرکت کرد....شهاب سر جایش نشسته بود. اردو با دانش آموزان آن هم دختر سخت تر از همه ماموریت های قبلی اش بود.مخصوصا با بودن مهیا!!!میخواست به عقب برگردد تامهیا را ببیند. اما به خود تشر زد و سرش را پایین انداخت. برای اینکه به مهیا فکر نکند سر جایش نشست و تکانی نخورد تا مبادا نگاهش به مهیا بخورد.
*
مهیا دستانش را با لباسش خشک کرد. از سرویس بهداشتی خارج شد...که با دیدن جای خالی اتوبوس یا خدایی را زیر لب گفت...
*
شهاب در را باز کرد.... دانش آموزان یکی پس از دیگری پیاده شدند، و با گفتن اسمشان شهاب در لیست اسم هایشان را خط می زد. همه پیاده شدند. نگاهی به لیست انداخت با دیدن اسم مهیا رضایی که خطی نخورده شوکه شد! به دور و برش نگاهی کرد فقط اتوبوس آن ها رسیده بود و مطمئن بود که مهیا با او در اتوبوس بود.
_یا فاطمه الزهرا!
به طرف نرجس رفت.
_نرجس خانم! نرجس خانم!
نرجس که مشغول صحبت با خانواده ی یکی از دانش آموزان بود، به سمت شهاب چرخید.
_بله؟!
_خانم رضایی کجان؟!؟
***
نرجس نصف راه هم از کارش پشیمان شده بود؛ اما ترسید که موضوع را به شهاب بگوید.
_نم... نمی دونم!
شهاب از عصبانیت سرخ شده بود. فکر کردن به اینکه مهیا در آن بیابان مانده باشد؛ او را دیوانه می کرد...
_یعنی چی؟!؟ مگه من نگفتم حضور غیاب کن!!!
مریم با شنیدن صدای عصبی شهاب به طرفش آمد.
_چی شده؟!
شهاب دستی در موهایش کشید.
_از این خانم بپرسید!!!
نرجس توضیح داد که مهیا در بیابان موقعه ای که ماشین خراب شده پیاده شده و جامانده است.مریم با نگرانی به سمت شهاب رفت.
_وای خدای من! الان از ترس سکته میکنه!!
دانش آموزان با نگرانی اطرافشان جمع شده بودند.زود گوشیش را درآورد و شماره ی مهیا را گرفت.یکی از دانش آموزان از اتوبوس پیاده شد.
_مهیا جون کیفشو جا گذاشته!
شهاب استغفرا... بلندی گفت و به طرف ماشین تدارکات دوید!
محسن داد زد.
_کجا؟!
_میرم دنبالش...
_صبر کن بیام باهات خب!
اما شهاب اهمیتی نداد و پایش را روی گاز فشار داد....
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝