eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
13.5هزار دنبال‌کننده
35.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
531 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی کپی آزاد مدیریت کانال و تبلیغ و تبادل 👇 @Malake_at eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
::YEKNET.IR::4_5886589920000082150.mp3
زمان: حجم: 3.22M
🌸 مولودی میلاد امام حسن مجتبی(ع) 🎤 محمودکریمی 👏 سرود بسیار زیبا 💐 ستاره بارونه آقام اومده @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِي فِيهِ بِالْعَثَرَاتِ وَ أَقِلْنِي فِيهِ مِنَ الْخَطَايَا وَ الْهَفَوَاتِ‏ اى خدا در اين روز مرا به لغزشهايم مؤاخذه مفرما و عذر خبط و خطاهايم بپذير وَ لاَ تَجْعَلْنِي فِيهِ غَرَضاً لِلْبَلاَيَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِكَ يَا عِزَّ الْمُسْلِمِينَ‏ و مرا هدف تير بلاها و آفتها قرار مده به حق عزت و جلالت اى عزت بخش اهل اسلام. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعای روز چهاردهم ماه رمضان4_887331829512667176.mp3
زمان: حجم: 1.54M
♻️ بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👇👇 برای عزیزانی که میخواند زودتر تلاوت کنند
@razekhoda4_872278501716131893.mp3
زمان: حجم: 7.01M
💠ختم روزانه کلام الله مجید 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
معتز آقاییجز15.mp3
زمان: حجم: 4.47M
🔺 (تند خوانی) قرآن کریم مدت زمان: ۳۴ دقیقه حجم: ۴.۲ مگابایت اللهم العجل لولیک الفرج الساعـه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@razekhoda4_872278501716131894.mp3
زمان: حجم: 7.31M
💠ختم روزانه کلام الله مجید 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Juz-015.pdf
حجم: 1.43M
متن آیه به آیه همراه با معنی ♦️15♦️ (PDF) •-------------------•°•---------------------• @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️ @zohoreshgh ❣﷽❣ * *اگر در حال ختم قران هستید* *به* 🌿# *جزء15 که رسیدید* 🌿👈 # *ایه‌19سوره‌کهف* 🌿 *کلمه*👈 # *ولیتلطف* 📖 # *میزان‌قران است* و # *جای‌استجابت‌دعا* *یعنی در این جا قران به دوکف مساوی تقسیم می شود قران را قطع کنید وشروع به دعا کنید و* 🌹 *اولین دعا برای فرج*🌹 *باشد* *درقران های قدیمی خطی; یا درشت نوشته می شد یا قرمز تا مردم جای استجابت را گم نکنند*. توضیح‌مختصر: *عبارت *وَلْیَتَلَطَّفْ* *وسط قرآن کریم قرار دارد که به معنای* *مداراوهوشیاری‌همراه‌بامهربانی* *است‌و این خودلطفی است که کلمه ی وسط قرآن را لطف وتلطف و مهربانی تشکیل داده است*. *برای‌دیگر‌عزیزان‌هم‌بفرستید*. *ازالان یادآوری کنید تا به جزء ۱۵برسید*. *برنامه سمت خدا آقای فرحزاد خیلی تاکید به انجام این عمل کردن* *گفتن عملی کم ولی خیلی پر سود* *التماس‌دعای فرج* *دوستان عزیز منم از دعاهاتون بی نصیب نگذارید* 🤲🤲 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨ @zohoreshgh ❣﷽❣ 5️⃣1️⃣ شب 15 بدلیل ایام البیض بودن 2 جور نماز دارد: 1️⃣چهار رکعت ( دو تا دو رکعتی) ، در دو رکعت اول بعد از حمد صد مرتبه توحید و در دو رکعت دوم بعد از حمد پنجاه مرتبه توحید. ثواب:حضرت علی (ع) فرمود: هر کس بخواند، عطا کرده می شود به او چیزی را که نمی داند او را مگر خدا. 2️⃣ از لیالی بیض است: شش رکعت در هر رکعت بعد از حمد یس و مُلک وتوحید. ✅ خواندن دعاى مجیر ✅و غسل توصیه شده است. 🌓 مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز در هر رکعت حمد و توحید سه مرتبه و چون سلام داد بگوید: سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لا یَغْفُلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لا یَعْجَلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا یَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لا یَلْهُو پس بگوید تسبیحات اربع را هفت مرتبه پس بگوید سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ یَا عَظِیمُ اغْفِرْ لِیَ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ پس ده مرتبه صلوات بفرستد بر پیغمبر و آل او علیهم السلام کسى که این دو رکعت نماز را بجا آورد بیامرزد حق تعالى از براى او هفتاد هزار گناه ✋😍 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
Samavati-Dua-Mujeer-FA.mp3
زمان: حجم: 38.58M
✨📖✨ازحضرت رسول(ص) روايت شده هرکس در" "( شبهای سيزدهم و چهارهم و پانزدهم)ماه رمضان بخواند آمرزيده میشود. 🎬✨ متن عربی و ترجمه 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/500 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۸۱ _ای بابا! این دیگه کیه؟! دوباره رد تماس زد....مهران از
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۸۲ مهیا، کارتون را جلوی قفسه گذاشت. _بابا! این کتاب هارو هم بگذارم تو این کارتون؟! احمد آقا، که در حال چیدن کتاب ها بود؛ نگاهی به مهیا انداخت. _آره بابا جان! بی زحمت این ها رو هم بگذار. مهیا، شروع به چیدن کتاب ها در کارتون کرد.مهلا خانم، سینی به دست وارد اتاق شد. _خسته نباشید...دختر و پدر! مهیا با دیدن لیوان شربت، سریع لیوانی برداشت. _آخیش...مرسی مامان! احمد آقا لبخندی زد. _امروزم خستت کردیم دخترم! _نه بابا! ما کوچیک شما هم هستیم. مهلا خانم، نگاهی به کارتون ها انداخت. _این ها رو برا چی جمع می کنید؟! احمد آقا، یکی از کارتون ها را چسب زد. _برای کتابخونه مسجدند من خوندمشون، گفتم ببرمشون اونجا، به حاج اقا موسوی هم گفتم؛ اونم استقبال کرد. همزمان، صدای تلفن مهیا بلند شد. مهیا، سریع از بین کارتون ها رد شد.اما تا به گوشی رسید، قطع شد.نگاهی انداخت. مهران بود.... محکم روی پیشانیش زد. موبایلش، دوباره زنگ خورد. سریع جواب داد. _آخه تو آدمی؟!... احمق بهت میگم بهم زنگ... _مهیا... مهیا با شنیدن صدای مریم؛ کپ کرد. ــ اِ تویی مریم؟! _پس فکر کردی کیه؟! _هیچکی! یه مزاحم داشتم! ــ آهان... راستی مهیا، شهاب زنگ زد، گفت خودش رو حتما برای فردا میرسونه... فردا مراسم عقده! مهیا دستش را روی قلبش که بی قرار شده بود؛ گذاشت. _جدی؟! مریم با ذوق گفت: _آره گل من! فردا منتظرتم... _باشه گلم! مهیا تلفن را قطع کرد....روی تخت نشست. لبخند از روی لبش لحظه ای پاک نمی شد. به عکس شهید همت نگاهی انداخت و زمزمه کرد... _یعنی فردا میبینمش؟! **** ــ مهیا بدو مادر! الآن مراسم شروع میشه! مهیا که استرس داشت، دوباره به لباسهایش نگاهی انداخت.مهلا خانم به اتاق آمد. _بریم دیگه مهیا... _مامان؟! این روسری خوبه یا عوضش کنم ؟! _ای بابا! تا الآن یه عالمه روسری عوض کردی، بریم همین خوبه! مهیا چادرش را سرش کرد. کیف و جعبه کادوی را برداشت. احمد آقا، با دیدنشان از جایش بلند شد. ــ بریم؟! _آره حاجی! بریم تا دخترت دوباره روسری عوض نکرده!! مهیا، با اعتراض پایش را به زمین کوبید. ــ اِ...مامان! از خانه خارج شدند و مسافت کوتاه بین دو خانه را طی کردند.احمد آقا دکمه آیفون را فشار داد.در با صدای تیکی باز شد.دستان مهیا، از استرس عرق کرده بودند. هر لحظه منتظر بود، شهاب را ببیند.در ورودی باز شد، اما با چیزی که دید دلش از جا کنده شد.مریم و شهین خانوم با چشمان پر از اشک کنار هم نشسته بودند.سارا هم گوشه ای نشسته بود و با دستمال اشک چشمانش را پاک می کرد.مهیا، که دیگر نمی توانست خودش را کنترل کند.تکیه اش را به مادرش داد و... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝