eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.8هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۰۶ سلام نمازش را داد و به سجده رفت...بوی گلاب سجاده اش، ا
👆ادامه قسمت ۱۰۶ 👇 مهیا، دلیلی برای گفتن حقیقت، نداشت. ــ هیچی با چاقو برید. از بس به تو فکر میکنم، هوش و حواس نمونده برام. ــ چرا اینجوری پانسمانش کردی؟! خیلی بد بریدی؟! ــ نه مامان پانسمانش کرده. میدونی که... خیلی حساسه!! ــ یعنی من نمیتونم تورو چند روز تنها بزارم؟! باید یه بلایی سر خودت بیاری!! مهیا لبخندی زد. ــ خب تنهام نزار... شهاب بینی اش را آرام کشید. ــ نه بابا... امر دیگه ای نداری؟! ــ فعلا نه! شهاب خندید و سر پا ایستاد. ــ من دیگه برم. ــ یکم دیگه بمون شهاب! ــ نه خانمی نمیشه. الانشم نباید میکشوندمت پایین، ولی دیگه نتونستم. بوسه ای روی پیشانی مهیا کاشت.... _شبت خوش! بیرون رفت و در را بست.مهیا به اتاقش برگشت. صدای موبایلش آمد. ــ پرده اتاقتو بکش. مهیا به طرف پنجره رفت. شهاب بیرون ایستاده بود.پرده اتاقش را کشید. روی تخت دراز کشید...که پیام دیگری برایش آمد. ــ آفرین! دیگه این پنجره رو باز نکن، تا من براش یه فکری بکنم. مهیا، لبخند عمیقی زد. آنقدر خوشحال بود، که سریع چشمانش گرم شدند... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👆ادامه قسمت ۱۰۶ #جانم_میرود👇 مهیا، دلیلی برای گفتن حقیقت، نداشت. ــ هیچی با چاقو برید. از بس به
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۰۷ موبایلش زنگ خورد. ــ اومدم شهاب! یه لحظه صبر کن... ــ عزیزمن، نیم ساعت پیش هم همین رو بهم گفتی خب... مهیا خندید. ــ نه... به خدا اومدم دیگه. کیفش را برداشت. ــ مامان من رفتم. مهلا خانم، سبد به دست به طرفش آمد. ــ به سلامت مامان جان! خوش بگذره... ــ خداحافظ بابا! ــ بسلامت باباجان! به شهاب سلام برسون. ــ سلامت باشید. امروز، طبق قولی که شهاب به او داده بود؛ باید بیرون می رفتند. در را باز کرد. شهاب را دید، که در ماشین کلافه به ساعتش نگاه می کرد.به طرف ماشین رفت. در را باز کرد و سوار شد. ــ سلام! ـ علیک سلام! خسته نباشید. یه ساعت دیگه تشریف می آوردید... مهیا، سبد را جلوی پاهایش گذاشت. ــ خب چیکار کنم دیگه... روسریم درست نمیشد. شهاب دنده را عوض کرد. ــ نمیدونم شما دخترا، غیر از این بهونه چیز دیگه ای ندارید؟!؟ مهیا با اخم به سمت شهاب برگشت. ــ ما دخترا؟؟ وایسا ببینم تو از کجا میدونی این بهونه ی ماست؟! مگه کی بهت گفته؟! هان؟! ــ خب تو بهم گفتی... زن سابقم هم میگفت. میدونی چند بار هم نامزد کردم؛ که بعد بهم خورد. اونا هم این بهونه رو میگفتن... مهیا، مشت محکمی به بازوی شهاب زد. ــ خیلی بدی شهاب! شهاب بلند خندید. ــ خب عزیز دلم! مثلا غیر از تو، مریم دیگه! قراره تا کی من این بهونه رو بشنوم! مهیا چشم غره ای برای شهاب رفت. ــ اگه بفهمم، زنی غیر از من، تو زندگیت هست؛ هم تورو هم اونو میکشم. ــ خب راستش هست. مهیا با صدای بلندی گفت: ــ شهاب!! ــ خب عزیز دلم! مامانم و مریم چه کارند پس تو زندگیم؟! ــ شهاب خیلی داری حرصم میدی ها! شهاب دست مهیا را گرفت و روی دنده گذاشت. ــ حرص میخوری با مزه میشی! مهیا، به علامت قهر رویش را به سمت مخالف برد.شهاب ماشین را روبه روی رستوران نگه داشت. ــ خانومی پیاده شو شام بخوریم. دارم از گشنگی تلف میشم. هردو از ماشین پیاده شدند. شهاب به سمت مهیا رفت و دستش را گرفت و وارد رستوران شدند. گارسون آن ها را راهنمایی کرد و روی یک میز نشستند.بعد از سفارش شام، شهاب، دوباره شروع کردبه سربه سر گذاشتن مهیا...شامشان را با کلی شوخی وخنده خوردند. بعد از حساب کردن میز، از رستوران خارج شدند. مکان بعدی، به انتخاب مهیا، امامزاده علی ابن مهزیار بود.مهیا، با دیدن مناره ها لبخندی زد. شهاب ماشین را پارک کرد. بعد به سمت مهیا آمد و سبد را از او گرفت؛ و دست به دست هم به سمت امامزاده رفتند. کنار در ورودی از هم جدا شدند.بعد از ورود، شهاب به سمت مهیا رفت. سلامی دادند و به سمت مزار شهدای مدافع حرم، رفتند. کنار مزار شهید علی ظهیری، نشستند. بعد از خواندن فاتحه، شهاب بوسه ای بر سنگ مزار زد و سرش را روی مزار گذاشت.مهیا احساس کرد باید شهاب را کمی تنها بگذار. آرام گفت: ــ شهاب! من یکم میرم اونور... ــ باشه عزیزم. شهاب، به این تنهایی نیاز داشت و چه خوب که مهیا او را درک کرد. مهیا، همان جای قبلی فرش را پهن کرد و نشست. فلاکس چایی و لیوان ها را گذاشت و ظرف خرما و کیک خرمایی را درآورد. به عقب برگشت و نگاهی به شهاب انداخت. از دیدن شهاب کنار مزار شهدای مدافع حرم، دوباره دلش لرزید. لبخند غمگینی زد و به کارش ادامه داد. چشمانش را بست و به گذشته برگشت... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۰۷ موبایلش زنگ خورد. ــ اومدم شهاب! یه لحظه صبر کن... ــ
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۰۸ ــ به چی فکر میکنی؟! مهیا لبخندی به شهاب زد. ــ قبول باشه! شهاب کنار مهیا نشست. ــ قبول حق حاج خانوم! نگفتی به چی فکر میکردی، که اینقدر غرق شده بودی؟! مهیا، لیوان چایی را برداشت و مشغول ریختن چایی شد. ــ به این فکر می کردم که آخرین بار با چه آشفتگی، اومدم اینجا؛ والان با، چه آرامشی... لیوان را به سمت شهاب گرفت. شهاب چایی را از دستش گرفت. اما دستش را رها نکرد. ــ دوست داری بازم تنبیه بشی؟! مهیا با تعجب به شهاب نگاه کرد. ــ چیه؟! چرا اینجوری نگاه میکنی! گفتم بازم دوس داری تنبیه بشی؟! ــ چ... چرا؟! من که کاری نکردم! شهاب آرام دستش را نوازش کرد. ــ که باچاقو برید...؟! مهیا نگاهی به دستش انداخت. ــ باور کن با چاقو برید! ــ بعد چون مامانت حساسه، اینجوری برات پانسمان کرده؛ نه به خاطر اینکه رفتی بیمارستان و دستت بخیه خورده! مهیا، بغض در گلویش نشست.فکر اینکه شهاب با بخواهد با او بد رفتار کند، عذابش میداد. ــ شهاب! من فقط نمیخواستم نگران بشی... ــ ولی باید حقیقت رو بهم میگفتی. بهم میگفتی که زن عموم چه حرفایی بهت زده! تو باید این حرف ها رو به من میگفتی؛ نه مریم! مهیا سرش را پایین انداخت. شهاب نگاهی به مهیا انداخت. فقط خدا میدانست وقتی مریم برایش تعریف کرده بو‌د؛ چقدر عصبی شده بود و چقدر نگران مهیا شده بو‌د. همسرش تمام زندگیش، بیمارستان بوده و دستش، بخیه خورده بود. ــ مهیا! خانمی! سرت رو بالا بگیر ببینم. مهیا، سرش را بالا برد و در چشمان شهاب، خیره شد. ــ قول بده؛ دیگه از من چیزی مخفی نکنی... تو زن منی! یعنی الان من از همه به تو نزدیکترم. تو هم همینطور. تو مشکلاتت و اتفاقاتی که برات اتفاق میفته رو، به من نگی؛ به کی بگی؟!خود من چند بار اومدم و باتو دردودل کردم یادته؟! مهیا سری تکان داد. ــ خب؛ من نمیخوام ذهنت رو مشغول کنم..... تو سرت شلوغه،... کارت سخته... ــ مهیا جان! خانمی؛ هر چقدر سرم شلوغ باشه و کارم سخت، سخت باشه؛ وظیفمه وقت برای همسرم بزارم. اگه وقتش رو نداشتم؛ هیچوقت جلو نمیومدم و ازت خواستگاری نمی کردم. قول بده که چیزی از من مخفی نکنی! ــ قول میدم! ــ خداروشکر... شهاب، مشغول نوشیدن چایی اش شد. مهیا، ذهنش مشغول اتفاق چند روز پیش بود....نمیدانست در مورد حرف های نازنین چیزی به او بگویید یا نه؟! میترسید به او نگوید و دوباره اتفاقات قبل پیش بیاید.... او تازه داده بود، که چیزی را مخفی نکند. ـــ شهاب! ــ جانم؟! ــ من یه چیزی رو ازت مخفی کردم. شهاب، اخمی کرد. ــ نه...نه... یعنی تازه اتفاق افتاده. وقت نشد بگم. شهاب با دیدن استرس مهیا، دستان سردش را در دست گرفت. ــ بگو خانمی؟! ــ چند روز پیش، یکی از دوستام رو، دیدم. دوستم نازنین. نمیدونم میشناسیش یا نه؟! باآمدن اسم نازنین اخمی بین ابروهای شهاب افتاد. ــ خب؟! ــ اون، به خاطر یه اتفاقی، مجبور شد بره کرج! ولی اون رو بهم گفت، که به خاطر نجات زندگی من، اومده بود اهواز! ــ نجات زندگی تو؟! ــ آره! اومد کلی چرت وپرت گفت و رفت. ــ چی گفت؟! ــ مهم نیست چی گ... ــ مهیا! چی گفت؟! مهیا، دوست نداشت، این حرف ها را به زبان بیاور‌د؛ اما مجبور بود. ــ گفت که... تو به درد من نمیخوری... تو اون آدمی که نشون میدی نیستی... و از این حرفا... ــ تو باور کردی؟! ــ این چه حرفیه شهاب! من فقط کنجکاو شدم که، نازی برای چی این حرفا رو زده؟! اصلا مگه تورو میشناسه؟! شهاب نفس عمیقی کشید. دستای مهیا را نوازش کرد. ــ یه روز همه چیز رو برات تعریف میکنم. مهیا، با نگرانی به شهاب، چشم دوخت. شهاب لبخندی زد و دستانش را دور شانه های مهیا حلقه کرد. ــ اینجوری نگام نکن... من بهت نگفتم؛ چون دوست نداشتم ذهنیتت نسبت به دوستت خراب بشه. ولی ازت یه خواهشی دارم؛ مهیا... ــ چی؟؟ ــ نه جواب تلفن هاش رو بده... نه حضوری ببینش! اصلا نمی خوام باهاش ارتباطی داشته باشی... مهیا، سرش را به شانه ی شهاب تکیه داد. ــ خودم هم،.. دیگه دوست ندارم ببینمش... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
🌺برای کسی که دچار مشکلات زندگی و یا گرفتار ترس و زندان است : 🌺این دعا از امام باقر علیه السلام رسیده و از ادعیه فرج و بسیار سریع الاجابة و مجرب است . 🌺این دعابرای کسی است که از فرار و یا در و یا دچار زندگی شده است 🌺کیفیت آن این است که دو رکعت نماز خوانده بعد از نماز بگوید : ✨يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ يَا غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا 🌷سپس (يَا رَبَّاه‏ ) ( يَا سَيِّدَاه‏ ) (يَا مَوْلَيَاه‏ ) (يَا غَايَتَاه‏ ) ( يَا مُنْتَهَى غَايَةِ رَغْبَتَاه‏ ) را هر کدام ده مرتبه بگوید بعد بگوید : ✨أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ عَلَیهِمُ الصَّلاةُ وَ اَلسَّلامُ إِلَّا مَا كَشَفْتَ‏ كَرْبِي‏ وَنَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي‏ 🌷سپس خود را بیان کند .بعد طرف راست صورت را بر سجده گذاشته و صد مرتبه بگوید : ✨يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَاي‏ 🌷سپس روی چپ را بر سجده گذاشته و صد مرتبه بگوید : أَدْرِكْنِي‏ بعد از آن َالْغَوْث‏ را با یک نفس تکرار کند و این نماز و دعا همچنانکه گفته شد بسیار مجرب و سریع الاثر است 📗منبع : تحفة الرضویة ص ۱۷۵ و ۱۷۶ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
  🌀مرحوم سید بن طاووس مے گیود : از ناحیـہ مقدسـہ وارد شدہ هر ڪس حاجتے دارد شب  جمعـہ بعد از نصف شب غسل ڪردہ و بـہ جایگاـہ نماز خود رفتـہ و دور ڪعت نماز بخواند .   🍇در رڪعت اول در حمد 100 مرتبـہ ایاڪ نعبد و ایاڪ نستعین را تڪرار ڪند 🍇 سپس سورہ را تمام ڪردہ و بعد از آن سورہ توحید را یڪ مرتبـہ بخواند 🍇بعد بـہ رڪوع و سجود رفتـہ و در هر ڪدام هفت مرتبـہ ذڪر آن ها را تڪرار ڪند 🍇رڪعت دوم را نیز بـہ همین ڪیفیت عمل ڪند 🍇 بعد از نماز دعایے ڪـہ ذڪر مے شود بخواند خداے تعالے بـہ طور قطع حاجتش را برآورد مگر آنڪـہ قطع صلـہ رحم باشد و اما دعا :   🌿💙 اللَّهُمَّ إِنْ أَطَعْتُكَ فَالْمَحْمَدَةُ لَكَ وَ إِنْ‏ عَصَيْتُكَ‏ فَالْحُجَّةُ لَكَ‏ مِنْكَ الرَّوْحُ وَ مِنْكَ الْفَرَجُ سُبْحَانَ مَنْ أَنْعَمَ وَ شَكَرَ  سُبْحَانَ مَنْ قَدَرَ وَ غَفَرَ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ قَدْ عَصَيْتُكَ فَإِنِّي قَدْ أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ الْإِيمَانُ بِكَ لَمْ أَتَّخِذْ لَكَ وَلَداً وَ لَمْ أَدْعُ لَكَ شَرِيكاً مَنّاً مِنْكَ بِهِ عَلَيَّ لَا مَنّاً مِنِّي بِهِ عَلَيْكَ وَ قَدْ عَصَيْتُكَ يَا إِلَهِي عَلَى غَيْرِ وَجْهِ الْمُكَابَرَةِ وَ لَا الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِيَّتِكَ وَ لَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِيَّتِكَ وَ لَكِنْ أَطَعْتُ هَوَايَ وَ أَزَلَّنِي الشَّيْطَانُ فَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ الْبَيَانُ فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَبِذُنُوبِي غَيْرَ ظَالِمٍ وَ إِنْ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي فَإِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ يَا كَرِيمُ يَا كَرِيمُ حَتَّى يَقْطَعَ النَّفَسُ ثُمَّ يَقُولُ يَا آمِناً مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنْكَ خَائِفٌ حَذِرٌ أَسْأَلُكَ بِأَمْنِكَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ خَوْفِ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مِنْكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُعْطِيَنِي أَمَاناً لِنَفْسِي وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ سَائِرِ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ حَتَّى لَا أَخَافَ أَحَداً وَ لَا أَحْذَرَ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبَداً- إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏ يَا كَافِيَ إِبْرَاهِيمَ نُمْرُودَ يَا كَافِيَ مُوسَى فِرْعَوْنَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَكْفِيَنِي شَرَّ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ💙🌿   🌀 پس بـہ خواست خدا دعا ڪنندہ از شر ڪسے ڪـہ از او مے ترسد در امان خواهد بود آنگاـہ سجدہ ڪردہ وحاجتت را طلب ڪن و بـہ سوے خدا تضرع و نالـہ ڪن هیچ زن و مرد مومنے نیست ڪـہ این نماز را بخواند و با خلوص نیت دعا ڪند مگر اینڪـہ درهاے آسمان براے اجابت او باز شدہ و در همان وقت و همان شب هر ڪـہ باشد دعایش مستجاب گردد و این از فضل خدا بر ما و مردم است . 📚 صحیفـہ مهدیـہ ص 134 و 135 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
  ➿از ابو محمد هارون بن موسے و ایشان از ائمـہ علیهم السلام روایت شدہ است ڪـہ هر ڪس بخواهد میتے را در خواب ببیند در حالیڪـہ طاهر باشد بـہ پهلوے راست خود بخوابد و یڪ بار تسبیح حضرت زهرا سلام اللـہ علیها را بگوید و سپس این دعا را بخواند   ان شاء اللـہ او را مے بیند :   🌿💞اللَّهُمَّ أَنْتَ الْحَدُّ الَّذِي لَا يُوصَفُ وَ الْإِيمَانُ يُعْرَفُ مِنْهُ مِنْكَ بَدَتِ الْأَشْيَاءُ وَ إِلَيْكَ تَعُودُ فَمَا أَقْبَلَ مِنْهَا كُنْتَ مَلْجَأَهُ وَ مَنْجَاهُ وَ مَا أَدْبَرَ مِنْهَا لَمْ يَكُنْ لَهُ مَلْجَأٌ وَ لَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ فَأَسْأَلُكَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ أَسْأَلُكَ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ بِحَقِّ عَلِيٍّ خَيْرِ الْوَصِيِّينَ وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ اللَّذَيْنِ جَعَلْتَهَمَا سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ السَّلَامُ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تُرِيَنِي مَيِّتِي فِي الْحَالِ الَّتِي هُوَ فِيهَا 💞🌿 📚 بحارالانوار ج 73 ص 215 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
    ✴️ اين نماز بـہ حضرت امام رضا عليـہ السلام منسوب است:   🌀هنگامى كـہ كارى ارادہ كردى، دو ركعت نماز بخوان و صد و يك مرتبـہ از خدا طلب خير كن و هر تصميمى بـہ نظرت آمد آن را زود انجام بده، و در دعايت بگو :        🌿☘لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ، رَبَّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ خِرْ لي في أَمْري – كَذا وَكَذا – لِلدُّنْيا وَالْاخِرَةِ، خِيَرَةً مِنْ عِنْدِكَ، مالَكَ فيهِ رِضىً وَ لي فيهِ صَلاحٌ في خَيْرٍ وَعافِيَةٍ، يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ. ☘🌿        ☀️خدائى جز خداوند بلندمرتبـہ بزرگ نيست، خدائى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست، (اى) پروردگار محمّد و  على؛ براى من در مورد فلان كارم آنچـہ براى دنيا و آخرت خير است پيش ‏آور، كـہ اختيار آن از جانب تو باشد و آنچـہ خشنودى تو و صلاح من در آن است و مقرون با خير و عافيت باشد، اى دارندہ لطف و احسان. 📚 مستدرك الوسائل: 246/6، بحار الأنوار: 261/91 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
  🍇بـہ روایت زید بن ثابت اعرابے پیش رسول خدا صل اللـہ علیـہ و آلـہ آمد و گفت: 🌀 پدر و مادر فن فداے تو باد اے رسول اللـہ . ما در بادیـہ مے باشیم و هر جمعـہ نمے توانیم خدمت شما برسیم . مرا ڪارے بیاموز ڪـہ بوسیلـہ آن فضیلت نماز جمعـہ را در یابم تا فوم خود را بـہ آن خبر دهم . رسول خدا صل اللـہ علیـہ و آلـہ فرمود : ♐️چون آفتاب بالا گیرد دو رڪعت نماز گزار ☄در رڪعت اول پس از حمد هفت بار سورہ فلق و ☄در ڪعت دوم هفت مرتبـہ سورہ ناس و بعد از سلام نماز هفت مرتبـہ آیة الڪرسے بخوان 🌀سپس هشت رڪعت نماز بخوان بـہ دو سلام . در هر رڪعتے پس از حمد یڪ بار سورہ نصر و بیست و پنج بار سورہ توحید را بخوان . پس از نماز این دعا را هفتاد مرتبـہ بخوان    🌿☢سبْحَانَ‏ اللَّهِ‏ رَبِ‏ الْعَرْشِ‏ الْكَرِيمِ‏ وَ لَا حَوْلَ‏ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ☢🌿   🏵آن گاـہ رسول خدا فرمود : هر ڪـہ این نماز را در روز جمعـہ بخواند من ضامن بهشت او در روز قیامت مے شوم و از جاے خود بر نخیزد تا آن ڪـہ گناـہ وے و پدر و مادرش آمرزیدہ شود  📚 نزهة الزاهد ص ۲۲۷ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ✘ سبک زندگی خود را با حوادث آخرالزمان تنظیم کنید! حوادث منطقه، حوادث نهایی آینده ساز جهان است! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
یاد خدا ۵۶.mp3
12.12M
مجموعه ۵۶ | √ مواقعی که اگر انسان در آن بزنگاه خود را به «یاد» نرسانده، و از ابزار «ذکر» کمک نگیرد «خطر از دست دادن ایمان» و «سقوط در ورطه‌ی هلاکت» به شدت تهدیدش می‌کند، را در این پادکست می‌آموزیم! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Ziyarat Masjid Azam Kufe(1403-01-07) Kufe.mp3
12.29M
🔈 * طور سینین در قرآن اشاره به شهر کوفه دارد. [00:37] * «دَکَّةُ القضاء» مکانی در مسجد کوفه که محل قضاوت‌های امیرالمومنین (علیه السلام) بود. [3:08] * مسجد کوفه یادآور مظلومیت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و تن دادن به صلح با معاویه است. [3:40] * موضع رأس الحسین (علیه السلام) در دارالاماره کوفه [5:55] * اولین نماز جمعه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در مسجد کوفه خواهد بود.[7:14] * نقلی از کشتی حضرت نوح و دعای ایشان بر وارد شوندگان به مسجد کوفه [9:03] * نماز خواندن همه پیامبران در مسجد سهله [12:00] * ارزش شگرفِ انفاق در مسجد کوفه [12:40] * محل وقوع توبه حضرت آدم در زمین [14:44] * زید شهید کیست؟ [16:20] * نحوه خواندن نماز مسجد کوفه طبق فرمایش امام صادق (علیه السلام) [18:08] * اولین شهدای کربلا و مدفون در مسجد کوفه [21:19] ⏰ مدت زمان: ۲۳:۵۹ 📆 ۱۴٠۳/٠۱/٠۷ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Sabokbalie Za`ere Emam Hosein Alayhesalam(1403-01-10)Karbala Mo`alla.mp3
20.53M
🔈 * افتخار زمین کربلا بر زمین مکه؛ تنها زمینی که در اهوال قیامت دگرگون نمی شود [3:28] ⚜ ویژگی‌های خاصی که خداوند به امام حسین (علیه‌السلام) اختصاص داد: [7:05] 1⃣ خوردن خاک تربت او نه تنها حرام نیست بلکه موجب شفا است 2⃣ استجابت دعا بدون هیچ شرطی تحت قبه 3⃣ قرار گرفتن امامت و مهدی موعود (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) در فرزندان حضرت 4⃣ حساب نشدن ایام زیارت از عمر زائر * عشق وصف‌ناپذیر و سوز و گداز شهدای کربلا [11:38] ⚜ اگر تنها یک دعای مستجاب داشته باشیم، چه حاجتی بخواهیم؟ [15:30] * امام صادق (علیه‌السلام): تمام گناهان زائر امام حسین (علیه‌السلام) زیر اولین قدمش از درب منزل آمرزیده می‌شود [20:21] * خطاب خداوند به زائران در حرم امام حسین (علیه‌السلام): بنده من، از من بخواه تا اجابت کنم [25:23] * عشق بازی ابدی خداوند با امام حسین (علیه‌السلام) [26:51] * آنگاه که حضرت علی اصغر (علیه‌السلام) به میدان آمد ... [29:36] ⏰ مدت زمان: ۴۰:۲۳ 📆 ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_6039562009245128258.mp3
2.06M
🔸 سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف صلوات 🎧 قسمت یازدهم @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
| دعای مکرر امام سجاد علیه‌السلام در شب بیست و هفتم رمضان | ✍ فقــط کسی آماده‌ی پریدن است، که دویده و رنجها برده، تا همه‌ی زنجیرها را یکی یکی بگشاید! ➖ تنها رویِ کسی، به‌سمت آسمان، معطوف می‌شود و گیر می‌کند که؛ قبلاً تمامِ توجه خود را از زمین، آزاد کرده باشد! 🌟 خدایا امشب، سمتِ توجهمان را، به سویِ چشمان خویش بگردان، و ما را از زمین و جلوه‌هایش بمیران، و با آسمان و جلوه‌هایش پیوند بده ! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹 لحظه ے ،با ذڪر تو غوغا میڪنم صورتم را با زلال اشک زیبامیڪنم یاد آن ساعٺ بیفتم ڪه ڪسے آبت نداد روزه را باروضه‌هاے تشنگے وا میڪنم😔 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ سلطانـی و ما رعیٺ ملک تو رضاییـم همواره در این سلطنتٺ جمله گداییم کی تحفه شاهـانه به پابوس تو گیریم ما منتظر تذکره کرببلاییم رضا جان 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
یا مهـ❤️ـدے جانم(عج) عهد بَستَم نفَسَم باشے و من باشم و تُو... اے ڪہ بے‌ تو نفَسَم تَنگ و دلَم تَنگ‌تر اَست... 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
رمضــان مےگـــذرد بــا همه‌ے زيبــایـے اے اَجَــل داغ مُحَــــرَّم بـہ دلــم نگـــذارے •| •| •| •| @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
در ماہ خدا حین دعا کاش میداد ندا هــاتفے از عرش خدا کہ پس از ماہ محرم، همہ ےسینہ زنا همہ مهمان ابالفضل ، اربعین کرب و‌ بلا ان شاءالله @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - گفتی که بهت اجازه میدم در بزنی - محمود کریمی.mp3
5.01M
🌙 🍃گفتی که بهت اجازه میدم در بزنی 🍃گفتم به دلم باید براش پر پر بزنی 🎤حاج 👌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان سوره مبارکه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕