eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.8هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_چهل_هفتم🎬: کیسان و صادق در هتلی که داخل ترکیه قرار داشت نشسته بودند و کیسان رو ب
🎬: از آن طرف خط صدای عصبانی مردی با زبان فارسی اما لهجهٔ عربی در گوشی پیچید و گفت: شما کجا هستید؟! باید ساعتی قبل در هتل مستقر میشدید، چرا تاخیر داشتید؟ کیسان آب دهنش را قورت داد و گفت: ما به محلی که شما برایمان تعیین کردید نمی آییم و هیچ محموله ای را به شما تحویل نخواهیم داد تا اینکه مادرم را صحیح و سالم پیش من آورید و در همین حین صدای صادق بلند شد که می گفت: تو رو خدا منو از دست این دکتر روانی نجات بدین، اصلا من چکاره هستم که این آقا منو گروگان گرفته... صدای پشت خط با عصبانیتی شدید گفت: تو چه غلطی داری می کنی؟! فکر کردی خیلی باهوشی و می تونی ما را دور بزنی؟! تو نمی دونی با این کارات نه تنها به مادرت نمی رسی بلکه جان خودتم از دست می دی و بعد لحنش را آرام تر کرد و ادامه داد: ببین پسر خوب، من این حرکتت را نادیده می گیرم، بهتر هست همین الان مکانی را که هستی ترک کنی و به هتلی که قرار بود ساکن بشی بیایی، ما هم به نشانه حسن نیت مبلغی را که با شما به توافق رسیدیم قبل از دریافت اون چمدان ها به شما میدیم، شنیدی چی گفتم؟! همین که شما..‌.. کیسان به میان حرف او دوید و گفت: مثل اینکه تو نفهمیدی چی گفتم! یک شبانه روز به شما وقت می دم، اگر فردا همین موقع مادرم پیش من بود که همه چی را تحویل شما می دهم و انگار اتفاقی نیافتاده، اما وای به حالتان اگر مادرم را نیارید یا بخواهید کلکی سوار کنید، اونموقع نه دستتون به این محموله کتاب های خطی می رسه و نه خبری از نتایج آزمایشات ژنتیک ایرانیان هست و در ضمن من اگر عصبانی بشم، قادر هستم کارهای خطرناکی بکنم، خیلی از اسرار موساد و جنایات اسرائیل هست که من از آنها خبر دارم، اگر عصبانی بشم این اسرار را توی تمام فضاهای مجازی پخش خواهم کرد و بدون اینکه اجازه دهد طرف مقابل حرفی بزند گوشی را قطع کرد. صادق همانطور که دست ریزی می زد از جا بلند شد، جلو امد و شانه های کیسان را در آغوش گرفت و گفت: آفرین خیلی خوب بود الان تنها کاری که باید انجام بدیم اینه اون شماره را که به گوشی زنگ زد برداریم و سیم کارت و گوشی را از دسترس خارج کنیم، چون امکان اینکه از طریق این گوشی به ما برسند زیاده، همانطور که نیروهای ویژه الان محل این دزدان سر گردنه را کشف کردند، آنها هم می توانند چنین کنند. و در عوض با سیمکارتی که غیر قابل ردیابی هست با اونا تماس می گیریم و اتفاقات را آنطوری که هست پیش میبریم. کیسان سری تکان داد و گفت: امیدوارم به همین راحتی که تو میگی باشه و آسیبی به مادر نرسه... 👈 .... فصل دوم ✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_چهل_هشتم🎬: از آن طرف خط صدای عصبانی مردی با زبان فارسی اما لهجهٔ عربی در گوشی پ
🎬: همهمه ای در جلسه بلند بود هرکسی حرف خودش را میزد که ساموئل ختم کلام را زد و گفت: اون کتاب های برای دولت ما بسیار مهم هستند، ما مجموعه ای بسیار نفیس از این کتاب های خطی و قدیمی از سرتاسر زمین گرد هم آوردیم، مجموعه ای که مثل یک گنج برای دولت برگزیده می مانند که علاوه بر ارزش مادی آنها، اطلاعات بسیار جامع و مهم و اصلی از ملت های مختلف درونشان نهفته هست. پس لازم به اینهمه بحث نیست، خانم دکتر را تحویلشون میدهیم و کتاب ها را پس می گیریم، به نظر من این کتاب ها حتی از نتایج آزمایش ژنتیک هم مهم ترند، پس چرا بیهوده وقت خودتون را تلف می کنید، خانم دکتر را حاضر کنید و با یک پرواز اختصاصی به ترکیه برسانید و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: اما قبل از پرواز، یکی از خطرناک ترین ویروس هایی که تولید کردیم را به او تزریق می کنیم که علاوه براینکه خودش جانش به خطر بیافتد، اطرافیان و سپس کل جامعه شان درگیر شود. با زدن این حرف،صدایی از هیچ کس در نیامد و بعد از اندکی سکوت، جمعی که پشت میز نشسته بودند، شروع به کف زدن کردند. خیلی زود خانم دکتر به ترکیه منتقل شد و در نقطه ای مشخص با رعایت موازین بهداشتی، به دست عوامل موساد سپرده شد، چهار نفری که آمده بودند برای تحویل خانم دکتر، او را سوار یکی از دوماشین سیاهرنگ با شیشه های دودی کردند و می خواستند به سمت هتل حرکت کنند و پس از تماس با کیسان، منطقه ای را برای مبادله مشخص کنند که خود را در حلقه محاصره افردای ناشناس گرفتار دیدند و رکبی سخت و ناگهانی خوردند وخیلی زود، خانم دکتر به دست نیروهای امنیتی ایران افتاد. محیا که تازه هنوز از شوک اون آمپول تزریقی بیرون نیامده بود و خوب می دانست چه چیزی را وارد بدن او کرده اند، با دیدن مردانی سیاه پوش که چهره شان هم با نقابی سیه پوشیده بودند و حرکاتی سریع داشتند، یکه ای خورد و نمی دانست که واقعا در عمق چه قضیه ای دست و پا میزند، زیر لب شروع به خواندن آیاتی از قران کرد. آیاتی که تنها محرم دل این سالهای دوری و تنهایی او بودند. مردان سیاه پوش، او را تا اقامتگاه نیروها همراهی کردند و بعد از ورود به محوطه و پیاده شدن از ماشین ها، با احترام و البته بدون هیچ صحبت و کلامی او را به سمت اتاقی راهنمایی کردند که مردی انتظار او را می کشید. محیا که در دل به خدا و قران و چهارده معصوم متوسل شده بود، احساس خطر می کرد. او را وارد اتاقی کردند که دور تا دور ان با صندلی های ساده چوبی پوشیده شده بود، به او اشاره کردند روی یکی صندلی ها بنشیند، محیا همانطور که به روبه رویش نگاه میکرد، آخرین صلوات را فرستاد و روی صندلی نشست. حالا در اتاق بسته بود و فقط محیا و مردی که پشتش به محیا بود در اتاق حضور داشتند. مرد آرام آرام به عقب برگشت سرش را همراه با سلامی کوتاه به پایین تکان داد. محیا هم با تکان دادن سر جواب او را داد. مرد جوان با قدم های شمرده شمرده به محیا نزدیک شد و همانطور که به او خیره بود با صدایی قاطع گفت: نمی دانی کجا را برای به دست آوردن شما زیر پا گذاشتیم! اما بالاخره به هدفمان رسیدیم و حالا موقع، موقع پاسخگویی ست. محیا از حرفهای مبهم مرد جوان ترسی در وجودش افتاد، اما از صورت او هیچ دشمنی را نمی خواند، صورتی صاف و یکدست که مشخص بود تازه ریش و سبیلش را زده است. محیا آب دهنش را قورت داد و‌گفت: من اصلا نمی دانم شما چه کسی هستید، چرا مرا ربودید و من پاسخگوی کدام گناه باید باشم؟! البته فکر می کنم اشتباهی رخ داده و شما مرا با کس دیگری اشتباه گرفتید. مرد جوان که ایستاده بود دوباره شروع به جلو آمدن کرد و گفت: ما اشتباه نکردیم، شما همان کسی هستید که دنبالش بودیم، شما باید پاسخگو باشید چرا به قول خودتان وفا نکردید؟! محیا با حالت سوالی به مرد جوان خیره شد و گفت: من اصلا شما را به خاطر نمی اورم چه برسد به اینکه قولی به شما هم داده باشم. در این هنگام که مرد جوان درست مقابل صندلی محیا رسیده بود، جلوی او زانو زد و ناگهان آن صدای قاطع تبدیل به لحنی بغض دار شد و گفت: شما مرا از میان آتش و خون نجات دادید و قول دادید تا خودتان را به این بینوا برسانید، در این هنگام چشم محیا به گردنبندی در گردن صادق افتاد، گردنبندی که صادق مخصوصا در معرض دید او قرار داده بود، گردنبند تکان میخورد و ذهن محیا به سالهای دور کشیده میشد و همزمان با چکیدن اولین اشک از گوشه چشمانش زیر لب گفت: پسرم صادق..‌ 👈 .... فصل دوم ✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_چهل_نهم🎬: همهمه ای در جلسه بلند بود هرکسی حرف خودش را میزد که ساموئل ختم کلام را
پنجاه 🎬: دور تا دور هال جمعیتی با چهره هایی شاداب نشسته بودند، خانه ای که تا به حال چنین جمعیتی را در خود جای نداده بود. خانه ای سوت و کور که گهگاهی اقدس خانم مهمان آنجا می شد، صدای چرخ های ویلچرش سکوت غریبانه آنجا را می شکست. عاقد نگاهی به دو زوج روبه رو کرد و گفت: به به! عجب مجلس زیبایی و چه سعادتی نصیب من شده است، حالا اول خطبه عقد چه کسی را بخوانم؟! یکی از گوشه مجلس گفت: بچه ها صبرشون کمتره حاجی! اول خطبه خانم معلم و آقای دکتر را بخوانید، ژاله که لپ هایش دوباره گل انداخته بود به چهره کیسان که از همیشه شاداب تر بود چشم دوخت، همه جا ساکت بود و گویا همه به این پیشنهاد رضایت داشتند، عاقد می خواست خطبه عقد را جاری کند که صدای لرزان اقدس خانم قبل از صدای عاقد بلند شد: نه! اول خطبه عقد عروسم محیا را بخوانید و با زدن این حرف اشک چشمانش جاری شد. عاقد نگاهی به چهره شکسته اقدس خانم کرد و چشمی گفت و شروع به خواندن صیغه عقد کرد، محیا از عالمی که بود به گذشته کشیده شد، انگار خاطرات، همچون پرده ای تند تند از جلوی چشمش می گذشتند، عقد اولشان در آن خانه مصادره ای، فرارشان با مهدی، صحنه احتضار مرضیه خانم و بعد خانه اقدس خانم و طلاق زورکی، حرکت به سمت مرز و دیدن اولین شعله های جنگ، به دنیا آمدن صادق و سپردنش به منیژه، اسارتش در چنگ بعثی ها و بعد ابو معروف، محیا هیچ وقت ابو معروف این گرگ خونخوار را که باعث سالها جدایی بین او و کیسان و خانواده اش شده بود فراموش نکرد، اما خدا را شکر می کرد که خدا عقل ابو معروف را گرفت و درست روز عقدشان، عموی محیا را دعوت کرد، عموی محیا که قبل از عقد محیا، نامردی ابومعروف را در خصوص خود و خانواده اش چشیده بود و کینه ای عجیب از او به دل گرفته بود و از طرفی نامردیی که خودش در حق بردارزاده اش روا داشته بود وجدانش را آزار میداد، روز عقد ابومعروف و محیا با رو کردن مدارکی از خیانت های ابومعروف به خود حکومت بعثی و تهدید او، تنها کاری که توانست برای محیا کند، جلوگیری از عقد او بود و دیگر بعد از آن از سرنوشت محیا و پسرش بی خبر بود و در همین بی خبری هم مرد. محیا سالهایی را به یاد می آورد که برای دیدن جگر گوشه اش شب را تا صبح با اشک چشم می گذراند و روزها برای سرگرم کردن خودش در رشته پزشکی درسش را ادامه داد، او نفهمید بین عمویش و ابو معروف چه گذشت، اما اینقدر می دانست که عمویش دست روی یکی از نقطه ضعف های ابو معروف گذاشته بود و او را مجبور کرده بود که از محیا چشم پوشی کند و شرایط زندگی راحتی برای او مهیا کند و در عوض کیسان، نام معروف را به عنوان پسر ابو معروف یدک بکشد. محیا غرق در خاطراتش بود به انجا رسید که واکسن پادتن را که خود ساخته بود به خود تزریق کرد و قصد داشت چند روز بعد واکسن ویروس را به خود تزریق کند تا تاثیر واکسن پیشگیری خودش را ببیند و انگار همه چی دست به دست هم داده بود تا آن واکسن اختراعی اش آزمایش شود و صهیونیست ها به او ویروس را تزریق کردند و محیا بیمار نشد، او غرق در این خاطرات بود که با صدای گرم و مهربان مهدی به خود آمد: خانم جان، دفعه سوم هم نمی خوای بله بگی؟! یعنی اینقدر از دست ما دلخوری؟! محیا که دستپاچه شده بود همانطور که نگاه به سمت مادرش رقیه و عباس آقا و برادرش رضا می کرد با صدایی لرزان گفت: با اجازه آقا امام زمان و بزرگترای مجلس بله... صدای کِل کشیدن بلند شد و مهدی چشم به رد رفتن اقدس خانم داشت که روی آن را نداشت تا آخر مجلس در آنجا بماند... ..«پایان» ان شاالله تمام غریبان دور از وطن به خانه برگردند و به حرمت تمام خون هایی که ظالمان عالم بر زمین ریخته اند، آن غریب دوران، مهدی صاحب الزمان به آغوش منتظراتش باز گردد 👈 فصل دوم ✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی » قسمت اول رمان https://eitaa.com/NedayQran/96647 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
✍🏻بہ تجربہ رسیده است ڪہ مدت ۱۸ روز ، روزے سہ بار سوره توحید را بہ این طریق بخواندبہ شرط طهارت ،قبله و مڪان خلوت هرکس انجام دهد غیر ممکن است ڪہ بہ نرسد↯↯↯↯↯↯ 🍃🌸 ڪہ آیہ ((الله الصمد)) را ۱۰۰۰هزاربار تڪرار ڪند 🍃🌸 و هر روز بعد از تمام شدن این ڪار یڪ بار آیه نور((الله نورالسموات و الارض...))آیه۳۴سوره نور 🍃🌸 و یڪ بار آیه آخر سوره ((انا فتحنا....)) ڪہ اول آن ((اشداءُ علی الکفار)) است تا آخر سوره بخواند ✍🏻همچنین از مقاتل بن سلیمان نقل شده است: ڪہ مدت ۷ هفت روز، بعد ازنمازصبح روزے ۱۰۰بار سوره توحید را بخوان ومیان ختم صحبت نکن هنوز هفتہ تمام نشده بہ خواهد رسید... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
خواص 🔑 جهت رهایی از افڪار باطل بسیار خوانده شود همچنین براے نجات از ترس قبل از نماز ظهر غسل ڪرده و بعد از نماز ۵۰ بار بخواند @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 رسیدن به 🍃🍂 ✍ سہ روز وقت طلوع آفتاب 【چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه】به سجده رود و ۳ بار《سوره شمس》 را بخواند و چون به «فَالهمها» برسد خود را از دل بگذراند @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
: 💯✍🏻از سید کائنات رسول گرامی اسلام محمد مصطفی صل الله علیه و آله نقل شده است که اگر کسی رامشکلی پیش آید و دو رکعت نماز بخواند و بعد از آن سر به سجده گذارد و سی مرتبه بگوید : ⇇✨بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيم َ الْأَكْبَرِ الْأَكْبَرِ الَّذی إِذَا دُعِيتَ بِهِ أَجَبْتَ وَ إِذَا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ أَنْ تَقْضِيَ حَاجَتِي بِحُرمَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَین✨⇉ حاجتش برآورده شود . 📚رهنمای گرفتاران ص3 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 پیدا کردن برای دختر 🍃🍂 ✍🏼 اگر سوره فتح را تا آیه ۱۹ با زعفران بر جامه دختری بنویسند شوهری برایش پیدا شود⇨●● 📚 خواص الآیات ۱۰۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 شدن🍃🍂 🌸✨رسول خدا ص ؛ مداومت در خواندن《سوره قیامت‌‌》 باعث افزایش و و محبوبیت در بین مردم مےشود✨ 📚 تفسیرالبرهان ۵/۵۳۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🖊 جهت رفع هر نوع درد کمر درد دست بر موضع گذارد و این دعا و بعد ۷ بار 《سوره قدر》 بخواند عافیت یابد انشاءالله 📚 مفاتیح الجنان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «یک میلی دین» 👤 استاد 🔺 تفاوت دین‌داریِ مردم زمان پیامبر اکرم و مردم ▫️ در دین داری به مردم سهل بگیرید... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی_آنلاین_پیامبر_اکرمص_به_شهادت_رسیدند_یا_رحلت_کردند؟.mp3
2.08M
پیامبر اکرم(ص) به شهادت رسیدند یا رحلت کردند؟ 🔊 حجت الاسلام👇 🎙 (ص)🏴 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۳۲.mp3
8.38M
✘ چرا در ۲۴ ساعت شبانه‌روز، قلب من هوس خیلی چیزا و آدما به سرش می‌زنه ولی اساساً دلتنگ کسی در آسمون (انبیاء/ معصومین/ ملائک/ اولیاء و ...) نمیشه؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۳۲ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
14_1 Be Vaghte Shaam (1403-05-28) Mashhad Moghadas.mp3
32.25M
🔈 🔰 جلسه چهاردهم، بخش اول * بررسی آیاتی از سوره مبارکه اعراف [2:46] * قارون و سامری؛ همراهی حضرت موسی (علیه‌السلام) به‌هنگام عبور از دریا [5:38] ⚜️ تیپولوژی مردم بنی‌اسرائیل: [9:58] 1️⃣ مردمی حس‌گرا که خدای غیرمحسوس را قبول نداشتند 2️⃣ مردمی متکبر و خودبین که تقاضای دیدن خداوند را داشتند [11:11] * حضرت موسی (علیه‌السلام): تنها انتخابی که فرعون به شما می‌داد، انتخاب بین عذاب‌های سخت بود [21:27] * پاسخ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به یک یهودی بعد از سقیفه: ما در کلام پیامبر اختلاف کردیم نه در خود ایشان [24:45] * نزول تورات بعد از پیروزی و شکل‌گیری حکومت بنی‌اسرائیل [34:30] * گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل در 10 شب اضافه شده به غیبت حضرت موسی (علیه‌السلام) [38:23] * تکبر؛ نقطه ضعف اصلی بنی‌اسرائیل [40:20] * حضرت موسی (علیه‌السلام) و تقاضای شهود تام قلبی خدای متعال [48:31] * قرآن؛ مهیمن بر تمام کتاب‌های آسمانی و مفسّر آن‌ها [54:57] * اشتباه در مصداق منافاتی با عصمت انبیاء (علیه‌السلام) ندارد [1:09:39] ⏰ مدت زمان: ۱:۱۷:۱۵ 📆 ۱۴۰۳/۰۵/۲۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 قسمت 16 🔸هزار سال پیش امام ما اینگونه از خداوند متعال تقاضا می نموده!!! تحت قبه مقدسه با ضجه و التماس کار رو تموم کنیم..... ✅با ارسال پست برای دوستان، شما هم در ثواب نشر سهیم باشید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸حسین جان اربابم شب جمعه ست ،اگر از تو دعایی برسد نوکر بی ثمرت نیز به جایی برسد نفسم تنگ شده باد صبا را بفرست تا زکوی تو مرا تازه هوایی برسد به طبیبان جهان روی نیاندازم اگر از غبار حرمت خاک شفایی برسد خورده آن شاعر دلخسته به گیسوت قسم "که به ما هم خبر کرببلایی برسد" نکند ناز کنیّ و خبری هم نرسد قَسَمَت داده ام ارباب ،خدایی، برسد تو تنت بی سر و من سر به تنم هست هنوز کاش بر نوکر تو درد و بلایی برسد بی کفن ماندی و در دشت رها شد بدنت نشد حتی به تنت کهنه عبایی برسد حیدر محمدنژاد @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - نماهنگ سلام بالا سر - محمد اسداللهی.mp3
5.44M
من به عشق اینکه خواب کربلا ببینم رو به کربلا می‌خوابم کی میشه یک شب جمعه حرمت بشینم جون مادرت دریابم 🔊 🔄 🌙 🎙 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Farahmand.Komeil.mp3
30.74M
🌺 مخصوص شب های جمعه☝️☝️ 🎙 👈 متن دعای کمیل👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/51 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/192 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/51 و دعای پر فیض شب جمعه 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/198 برای دستیابی به پست مورد نظر روی لینک کلیک کنید 🌺😍👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اولین تحلیل دقیق از «عملیات اربعین » | ضربات سنگین حزب الله به رژیم صهیونیستی در حمله روز اربعین 🔸در چهارم شهریور ساعت ۵:۱۵ صبح، حزب‌الله برای اولین بار عملیاتی پهپادی در نزدیکی سوریه انجام داد. 🔸در این عملیات، ۱۱ پایگاه اصلی دفاع هوایی و موشکی دشمن هدف قرار گرفت و بیش از ۳۰۰ موشک و ۱۰۰ پهپاد شلیک شد. 🔸حزب‌الله با این حمله، دشمن را به اشتباه انداخت و توانست عمق ۷۵ کیلومتری سرزمین‌های اشغالی را هدف قرار دهد. 🔸این عملیات با هدف تنبیه حمله به بیروت انجام شد و برای اولین بار پایگاه‌هایی در حیفا و تل‌آویو را نیز هدف قرار داد. 🔸این حمله اهمیت زیادی داشت و معادله "پایتخت مقابل پایتخت" را تثبیت کرد. 🎙 گفت و گوی مفصل حسین پاک ، خبرنگار حوزه مقاومت با علی علیزاده درباره @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ صـحـن حـرم از نـسـيم پر بود از گفتن (يـا كـريـم) پـر بود خورشـيـد دوبـاره بـوسه مى زد بـر چـهـره مـهـربـان گنـبـد گـنـبـد پـر از آفـتـاب مـى شد آهـسـته غـم مـن آب مـى شـد رفـتـم طـرف ضـريـح او بـاز تـا پـر شـوم از هـواى پـرواز اطـراف ضـريح گـريـه هـا بود دلـهـاى شـكـسـتـه و دعـا بود دل هـاى هـمـه ز بـارش اشـك مـانـنـد كـبـوتـرى رهـا بـود عـطـر گـل يـاس در دل مــن عـطـر صـلـوات در فضـا بود لب ها همه حرف و درد دل داشـت بـا او كـه غـريـب آشـنـا بود بـا يـك بـغـل آرزو و امـيــد رفـتـم طـرف ضـريـح خورشيد 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مهـدی جان با یڪ نگاه ، عاشق خود را شهید ڪن این جمعه را به یُمن قدم‌هات عید ڪن داغِ ندیدنت به دلِ هر شقایق است این جمعه ، داغِ باغچه را ناپدید ڪن 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز امام زمان عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❤️ مردی شبیه آسمان از ایل با کوله بار نور و عرفان خواهد آمد پای تمام چشمه ها بکارید نور دل چشم انتظاران خواهد آمد تابنده ترین ،به صبح سوگند روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا