eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌‌‌دهم ( #شهادت‌وغربت) #قسمتـ172 خیلی زود تنهایی ها شروع شد، درست مثل رو
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) جریان بعد از شهادت آن قدر سخت است که قابل مقایسه با تدفین و آخرین دیدارها در معراج نیست. بارها پیش خودم گفته ام اگر قرار باشد حمید زنده شود و دوباره به شهادت برسد هیچ وقت برای شهادتش گریه نمی کنم چون اتفاقات بعد از شهادت به مراتب جانسوزتر از این فراق است. روزهایی بوده که مریض بودم و چشمم به در خشک شده، دوست داشتم تا خود حمید بیاید و فقط یک لیوان آب به دستم بدهد ولی این ها فقط حسرتش برای من مانده است. هنوز نتوانسته ام خودم را با این شرایط وفق بدهم، روزهای خیلی سختی به من گذشت. روزهایی که با یک صدا، با یک یاد آوری خاطره، با دیدن یک زن و شوهر کنار هم بی اختیار گریه کردم. روزهایی که همه چیز خاطره حمید را به یادم می انداخت از شنیدن مداحی هایی که دوست داشت گرفته تا بوی عطرهایی که می زد. روزهایی که حرف های خیلی تلخی شنیدم، این که ، این که شما حقوقتان از نظر شرعی مشکل دارد چون حمید برای ایران شهید نشده است. حرف هایی که هر کدامشان مثل نمک روی زخم، وجود مرا به آتش می کشد، هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند در برابر پول چنین کاری بکند. این که همسرت دیگر نباشد، فقط توی خواب بتوانی او را ببینی، وقتی بیدار می شوی نبودنش آنقدر آزارت بدهد که دوست داشته باشی فقط بخوابی و او را دوباره در خواب ببینی. ولی تا کجا؟ تا کجا می شود فقط خواب بود و خواب دید؟!. سختی همه این حرف ها و رفتارهای غیر منصفانه یک طرف نبودن خود حمید یک طرف، حسرت این که یک بار عمه و پدر حمید را خوشحال ببینم روی دلم مانده است هر وقت به خانه پدری حمید می روم همه خاطراتم از دوره بچگی تا روزهای آخر جلوی چشم هایم می آید، از اول تا آخر گریه می کنم. گاهی از اوقات حس می کنم حمید شهید نشده، فکر می کنم شاید من گمش کرده باشم. با قاب عکسش صحبت می کنم، کفشهایش را می پوشم و راه می روم، صدای موتور می آید فکر می کنم حمید است که برگشته است، آیفون را که بر می دارم منتظرم حمید پشت در باشد. از کوچه که رد میشوم می ایستم شاید حمید هم از سر کوچه پیدایش بشود، شبهای جمعه ساعت یازده منتظر هستم زنگ خانه را بزند و بگوید: رفته بودم هیئت، جلسه طول کشید برای همین دیر اومدم. و فکرهایی که هیچ وقت دست از سر آدمی بر نمی دارد: عزیزی که به خاک سپردی استخون شده یا نشده؟ درد کشیده یا نکشیده؟ وقتی هوا گرمه نگرانی، وقتی که برف میاد بند دلت پاره میشه نکنه سردش بشه، نکنه بارون اذیتش کنه. با این که می دانی همه چیز تمام شده و روح از بدن رفته است ولی تعلق خاطری که داری هیچ وقت کهنه نمی شود. یک حالت بهت زدگی که حتی نمی دانی کجا شهید شده است و به این زودی هم امکان ندارد به آنجا بروی. .... التماس دعای فرج🤲🏻🥀 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝