eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.8هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌پنجم ( #عروسی‌وماه‌عسل) #قسمتــ69 دوره عقیدتی حمید یک طرف،امضاءجمع کردن
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) دوم آبان عید غدیر سال نود ودو روز برگزاری جشن عروسی ما بود. با حمید نیت کردیم برای اینکه در مراسم عروسیمان هیچ گناهی نباشد سه روز روزه بگیریم. شبی که کارت عروسی را می نوشتیم حمید یک لیست بلند بالا از رفقایش را دست گرفته بود و دوست داشت همه را دعوت کند. رفیق زیاد داشت،چه رفقای همکر،چه رفقای هم هیئتی،چه رفقای باشگاه،همسایه ها،فامیل،خلاصه با خیلی ها رفت وآمد داشت. با همه قاتی می شد ولی رفیق باز نبود،این طوری نبود که این رفاقت ها بخواهد از با هم بودن هایمان کم کند. وقتی لیست تعداد رفقایش را دیدم به شوخی گفتم: تو آن قدر رفیق داری می ترسم شب عروسی مشغول این ها بشی منو فراموش کنی! حمید ششمین فرزند خانواده بود که ازدواج می کرد برای همین در خانواده آن ها این چیزها تازگی نداشت وبرایشان عادی شده بود. ولی خانواده ما این طور نبود،من اولین فرزند خانواده بودم که ازدواج می کرد. صبح روز عروسی که می خواستم به آزایشگاه بروم پدر ومادرم خیلی گریه کردند. خودم هم از چند روز قبل اضطراب عجیبی گرفته بودم،خواب به چشمم نمی آمد. وقتی دیدم این همه مضطرب وناآرامم چاره کار را در توسل وتوکل دیدم،یک کاغذ برداشتم ونوشتم: خدایا من از ورود به زندگی مشترک می ترسم،کمکم کن که بهترین زندگی رو داشته باشم. دست نوشته را بین صفحات قرآنم گذاشتم،این کار خیلی به آرامشم کمک کرد. حمید ساعت شش غروب دنبالم آمد،می دانست گل رز ومریم دوست دارم،یک دسته گل با 10 شاخه گل رزو6گل مریم برایم خریده بود. کت وشلواری که خریده بودیم را پوشیده بود،از همیشه خوش تیپ تر وتوی دل برو ترشده بود. ماشین عروسمان پراید بود،خیلی هم ساده تزیین شده بود،آتلیه را به اصرار من آمد، خانمی که می خواست از ما عکس بگیرد حجاب چندان جالبی نداشت. آن قدر حمید سنگین رفتار کرد که این خانم خودش متوجه شد وکامل پوشش خودش را عوض کرد.خیلی خوب بود. حمید خیلی همراه بود واصلا به من سخت نگرفت،تمام سعیش این بود که من از مراسم راضی باشم، همیشه نظرم را می پرسید،می گفت: اگر این رو دوست نداری یا این طوری باب میلت نیست بگو عوض کنیم. . ... .... 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝