eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.2هزار دنبال‌کننده
30.6هزار عکس
6هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) پیله کرده بودسال تحویل کنار حرم حضرت معصومه(س)باشیم،گفتم:((حمید آخر سال جاده ها شلوغه،ما هم که ماشین نداریم،سختمون میشه)). گفت:((تو از پدر ومادرت اجازه بگیر،خودش جور میشه،من تو رو از حضرت معصومه (س) گرفتم می خوام بریم تشکر کنم)). از پدر ومادرم اجازه گرفتم که یک روزه برویم و برگردیم،روز بیست و نه اسفند آفتاب نزده راه افتادیم. میخواستیم قبل از این که ترافیک بشود به یکجایی برسیم ولی جاده ها خیلی شلوغ بود،انگار همه نیت کرده بودند لحظه تحویل سال کنار حرم باشند. با هزار مشقت به قم رسیدیم،یک ساعت مانده به تحویل سال حوالی ساعت دو بعد از ظهر حرم بودیم. وقتی خواستیم برای زیارت از هم جدا بشویم اصلا حواسمان نشد یک جای مشخص قرار بگذاریم که لحظه تحویل سال کنار هم باشیم. فکر کردیم گوشی هست و میتوانیم بعد زیارت تماس بگیریم،رفتنمان همان و گم کردن همدیگر همان! گوشی ها آنتن نمی داد،چند بار صحن وسط آن همه شلوغی بین جمعیت دنبالش گشتم. میدانستم حمید هم گوشه به گوشه دنبال من است، انگار قسمت نبود اولین سال تحویل زندگی مشترکمان کنار هم باشیم. قبل از این که جدا شویم عینک دودی زده بودم، حمید تمام این مدت دنبال یک خانم چادری با عینک دودی می گشت،غافل از این که من عینک را در آورده بودم. من هم از بس بین جمعیت چشم دوانده بودم وگردنم را این طرف و آن طرف کرده بودم،انرژی برایم نمانده بود. سختی راهی که آمده بودیم تاقم یک طرف، این چندساعتی که دنبال هم گشتیم یک طرف. کنارحوض وسط صحن نشسته بودم که آنتن گوشی ها درست شد وماتوانستیم یک ساعت ونیم بعداز سال تحویل همدیگر را پیدا کنیم... ... التماس دعای فرج🤲🌹 ‌‌🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝