eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.8هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌هشتم ( #خاطرات‌خادمی‌واعزام‌رفقا) #قسمت130 اواخر اردیبهشت بود که از سور
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) ماه رمضان مثل سال قبل دوره کتاب خوانی داشتیم. از طرفی امتحانات پایان ترم من بلافاصله بعد از ماه رمضان افتاده بود، شب قبل از اولین امتحان به حمید گفتم: «شوهر عزیزم شام امشب با تو، ببینم چی می کنی، تا شام رو حاضر کنی من چند صفحه ای در سمو مرور کنم» بعد هم گرسنه و تشنه رفتم سر درس تا غذا آماده بشود، یک ساعت گذشت، شد دو ساعت! خبری نبود، رفتم آشپزخانه دیدم بله! سیب زمینی ها را با دقت تمام انگار خط کش گذاشته باشد خرد کرده گذاشته روی اجاق، ولی آنقدر شعله اجاق گاز را کم کرده بود که خود تابه هم داغ نشده بود چه برسد به سیب زمینی ها! گفتم: «وای حمید، روده بزرگه روده کوچکه رو قورت داد! خب شعله اجاق رو زیاد كن». با آرامشی مثال زدنی گفت: عزیزم هولم نکن، باید مغز پخت بشه. برای اینکه بیشتر از این گرسنه نمانیم گفتم: حمید جان نمی خواد، تا این جا دو ساعت زحمت کشیدی ممنون، برو بشین من خودم بقیشو درست می کنم». . با اصرار گفت: «حرفشم نزن، شام امشب با منه، تو برو سر درس و کتابت، تا یه ربع دیگه غذا رو آماده می کنم، یک ربع شد یک ساعت! از اتاق بلند پرسیدم: «غذا چی شد مهندس؟ ضعف کردم، چشام دیگه چیزی نمی بینه که بخوام درس بخونم». بالاخره بعد از همه این حرفها سیب زمینی ها مغز پخت شد و صدا زد: غذای سرآشپز آماده است، بیا بخور که این غذا خوردن داره. سیب زمینی سرخ کرده با تخم مرغ غذایی بود که حمید به عنوان غذای مخصوص سرآشپز درست کرده بود. وارد آشپزخانه که شدم دیدم سفره را هم چیده، هر بار سفره را می چید معمولا یک چیزی فراموش می کرد، یا آب، یا نمک، یا قاشق چنگال، بالاخره یک چیزی را از قلم می انداخت. سفره را که خوب نگاه کردم گفتم: «حمید تو که میدونی این غذا با چی می چسبه، پس چرا خیار شور نیاوردی؟» گفت: «آخ آخ! ببین از بس سرآشپز رو هل کردی یادم رفت، تا تو بشینی سر سفره آوردم». زدم زیر خنده گفتم: «مرد حسابی چهار ساعته منتظر غذام، خوبه تو گارسون رستوران بشی، ساعت دوازده شب تازه غذا حاضر میشه! تو مشغول شو خودم میارم» دستش را گذاشت روی شانه های من و نگذاشت بلند شوم، بگذریم از اینکه تا خیار شور را بیاورد و با دقت تمام خرد کند من نصف غذا را خورده بودم. ... التماس دعای فرج🌺 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝