#دروغگو ۱
۱۸ سالم بود بعد از گرفتن دیپلم چند تا خواستگار داشتم که یکی از همشون سمجتر بود قد بلندی داشت و حسابی لاغر بود به خاطر ریش بلندی هم که گذاشته بود و چهرهاش رو شبیه آدمهای بیمار نشون میداد.اسمش محسن بود پدرم زیاد تو قید وبنده تحقیق نبود. سپرده به خودم. اون زمان به کلاس خیاطی میرفتم محسن پشت سرم میومد تا وارد آموزشگاه بشم بعد از تعطیلی هم دوباره دنبالم می اومد. نه حرف میزد نه نزدیک می شد کم کم محبتش تو دلم جا شد به پدرم گفتم جواب من به محسن مثبته. عموی کوچیکم مخالف بود اومد خونمون و کلی باهام حرف زد که تو زیبایی، اون نیست بعد از یک مدت تو ذوقت میخوره اصلاً این پسره قیافش داره داد میزنه که معتاده گفتم اون فقط لاغره، زیبایی هم ماندگار نیست وقتی دید پای انتخابم هستم. دیگه حرفی نزد
#ادامه_دارد
❌کپی حرام ⛔️
#دروغگو ۲
محسن دستش خالی بود و من با مراسمات خیلی کوچیکی عروسی کردم و به خونه بخت رفتم. فقیر بودیم ولی خیلی دوستش داشتم. محسن هرجا می رفت کار پیدا نمیکرد خانواده هامون هم استطاعت مالی کمک کردن به ما رو نداشتن. وقتی فهمیدم باردارم خیلی ناراحت شدم اما محسن خوشحال بود نمی تونستم بشینم تا کسی برای من کاری کنه شروع کردم به خیاطی کردن اما تازه کار بودم و کسی اعتماد نمیکرد بهم پارچه بده مشتری هام خیلی کم بودن محسن گفت اگر یه وام بگیرم میتونم تاکسی بخرم کار کنم فقط ضامن نداریم رفتم خونه عموم وسطیم که کارمند بود با کلی التماس راضیش کردم ضامن محسن بشه وام رو گرفتیم و ماشین خریدیم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#دروغگو ۳
با به دنیا اومدن دخترم وضع زندگیم بهتر شده اما دوام نداشت محسن کار میکرد ولی نمی رسوند.می گفت مسافر نیست خرج ماشین بالاست. همش رو بنزین میزنم. از صبح می رفت تا آخر های شب می اومد. با خودم میگفتم محسن داره تمام تلاشش رو میکنه ولی کم درآمده پس باید با شرایطش بسازم یک دست لباس مهمونی داشتم هر عروسی که دعوت می کردن اون رو میپوشیدم همین باعث شده بود تا انگشت نمای فامیل همبشم. اما فقط تلاش محسن برام مهم بود این بود که به خاطر ما تلاش میکرد. دخترم هفت ساله شد که متوجه شدم باردارم دختر دومم به دنیا آمد و روز به روز از اما بدتر میشد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#دروغگو ۴
اگر کمکهای کم پدرم نبود از گرسنگی می مردیم یک روز عمو کوچیکم اومد خونمون گفت یک دختر دم بخت داری یک دختر سیزده ساله. کی میخوای به فکر زندگیت باشی گفتم محسن داره زحمت میکشه روزگار براش نمیچرخه. گفت نه خانوم اعتیاد اجازه نمیده به شما برسه ۱۸ ساله سرت رو کردی زیر برف پاشو ببرمت بالاسر محسن که ببینی از اون ماشینی که قسطش رو هم ندادید داره چه استفاده ای می کنه دلم راه نبود دوست نداشتم دل محسن رو بشکنم ولی با عمو همراه شدم راست میگفت محسن با دوست ها تو ماشین در حال مواد کشیدن بود
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#دروغگو ۵
وقتی فهمیدم ۱۸ سال من کنارش زجر کشیدم اون بهم دروغ گفته و تمام درآمدش رو خرج اعتیادش کرده حالم بد شد حالم بد شد از حماقتی که هشتسال همراهم بود و هرچی اطرافیا به من گفتند علت سر و ریخت محسن اعتیاد شه باور نکردم. بهش گفتم باید طلاقم رو بدهیم گفت باشه اما پول ندارم مهریه بدم. دلم میخواست یکی من رو کتک بزنه که ۱۸ سال از عمرم رو کنار یک آدم معتاد دروغگو گذرونده بودم و متوجه نشده بودم. مهریهم رو بخشیدم و طلام رو گرفتم با کمک خیریه دختر بزرگم رو شوهر دادم الان با دختر کوچکم زندگی می کنم تو یکفروشگاه بزرگ فروشندگی میکنم. محسن گاهی به بهانه دیدن دخترش میاد دیدنمون ولی من دیگه خام محبت هاش نمیشم
#پایان
❌کپی حرام ⛔️