eitaa logo
نـیـهـٰان
29.8هزار دنبال‌کننده
674 عکس
571 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● مشغول دیدن فیلم شدم و دردی که داشتم را فراموش کردم، با دیدن تیتراژ پایان سریال، چشم به ساعت دوختم. تازه ساعت یازده بود! کاش کاری برای انجام دادن داشتم، حداقل اگر خانه‌ی شهریار بودم، خودم را با تمیزکاری و پخت و پز مشغول می‌کردم. اما این‌جا تنها باید بشینم و به در و دیوار خیره شوم. نفسی کلافه کشیدم و به سمت دیگری چرخیدم. دلم می‌خواست بار دیگر پدرم را ببینم، نه برای رفع دلتنگی فقط برای سرزنش...! دلم می‌خواست چشم در چشمش تمام بیچارگی‌هایم را بازگو کنم و لعنت بر پدر بودنش بفرستم، دلم می‌خواست به او ثابت کنم، تنها لقب پدر را به دروغ برای خود گذاشته است. هر مردی که صاحب فرزند می‌شد پدر نبود! این تنها اشتباهی بود که مردم تکرار می‌کردند، اشتباهی که باعث می‌شد حرمت‌هایی به وجود بیاید که جلوی رفتارهای انسان را بگیرد. دستانم را قاب صورتم کردم و با صدای بلند، زیر گریه زدم. امیدوار بودم روزی تمام این رفتارها را فراموش کنم، فراموش کنم در شانزده، هفده سالگی مجبور به تحمل این رنج‌ها شدم. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.