eitaa logo
نـیـهـٰان
30.6هزار دنبال‌کننده
620 عکس
560 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● چند قدمی به من نزدیک شد که متقابل به عقب رفتم! دستش را به سمت صورتم دراز کرد که سریع خودم را عقب کشیدم. بین دیوار و بدن او گیر افتاده بودم. ترسیده به چشمان او نگاه کردم که لبخندی زد و گفت: - لازمه ثابت کنم تو همسر منی؟ سرم را به چپ و راست تکان دادم و با لکنت گفتم: - ن...نه بابا، خب معلومه دیگه! من همسرتم. نیاز به چیزی نیست که... لبخندی زد و ناگهان لبخند کوچکش به خنده‌ای عمیق و طولانی تبدیل شد. آرام گفت: - وقتی می‌ترسی بهتر می‌شی! همیشه بترس. با بیرون رفتنش، متأسف نگاهش کردم. واقعا احمق بود! شنیده بودم به کسی دلداری نترسیدن بدهند اما نشنیده بودم کسی از ترس دیگری لذت ببرد. بیخیال هاتف شدم و از اتاق بیرون رفتم. نمی‌دانم از شدت گریه بود یا به خاطر نخوردن کاملِ غذا؟ اما بدجور احساس گرسنگی می‌کردم.‌ ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.