eitaa logo
نـیـهـٰان
30.6هزار دنبال‌کننده
745 عکس
690 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● با احساس تکان‌های آرامی، چشمم را باز کردم و آشفته به اطرافم نگاه کردم. با دیدن هاتف که روی تخت نشسته بود و با آرامش سعی در بیدار کردن من داشت، در جایم سریع نشستم. ناخواسته اولین چیزی که در ذهنم نمایان شد، سلامت آن جنین بود. بلای که بر سرم نیاورده بود؟ - خواب بد دیدی؟ با حرف هاتف، سرم را به نشانه‌ی نه تکان دادم. من اصلا چیزی درمورد خواب دیدن به خاطر نداشتم. دستم را روی سرم گذاشتم و محکم آن را فشردم. سردردی عمیق به جانم افتاده بود. - داشتی تو خواب حرف می‌زدی، برای همین بیدارت کردم. با شنیدن حرفش سرم را سریع بلند کردم. نکند در خواب حرف نامربوط زده‌ام؟ لعنت بر زبانم اگر در خواب به گفتن واقعیت چرخیده باشد! - چی می‌گفتم؟ با لحنی که بیخیالی در آن موج می‌زد گفت: - چرت و پرت. حرفای الکی می‌زدی. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.