eitaa logo
نـیـهـٰان
32هزار دنبال‌کننده
112 عکس
54 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● بیچاره این زن دراین خانه بود اما از هیچ چیز خبر نداشت. لبخندی به لب آوردم و درحالی که به وضوح غم را می‌توانست در چشمانم ببینید، لب زدم: - باردارم. با بیرون آمدن این حرف، مارال خنده‌ای کرد و آرام به شانه‌ام کوبید. متعجب از رفتار او، نگاهش می‌کردم که گفت: - شوخی نکن نیهان! من چرا باید به شوخی می‌گفتم که باردارم؟ مگر مغزم مشکل داشت یا مریض بودم؟ سرم را به چپ و راست تکان دادم و لب زدم: - شوخی نکردم! امروز دکتر گفت که من باردارم. رفته رفته خنده از لبان مارال پر کشید و کم کم تبدیل به تعجب شد! - تو همش یه روزه زن هاتف شدی. هیچ جوره حوصله‌ی توضیح دادن دوباره‌ی آن همه اتفاق را نداشتم، برای همین تصمیم گرفتم تمام حرفم را در یک جمله بگویم. - از شهریار باردارم، قبل از این‌که بیام این‌جا بودم و خبر نداشتم. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.