eitaa logo
نـیـهـٰان
24.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
827 ویدیو
1 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● البته این چیزها دیگر مهم نبود. نه دیگر من قرار بود چشمم به چشم شهریار بخورد و نه قرار بود به آرامشی که پدرم دست پیدا کرده بود برگردم! دنیا هرچقدر هم بچرخد، عاقبت مجبورم نزد هاتف باشم. البته گمان می‌کنم اگر کمی با دلش راه بیایم زندگی زیاد هم برایم سخت نمی‌گذرد. - مهم نیست، بیخیالش. مارال توقع چنین سخنی را از من نداشت گویا منتظر بود تا به گریه بیوفتم و از این همه بدبختی تازه که فهمیده بودم فریاد بکشم. اما من دیگر حوصله‌ای این چیزها را نداشتم احساس پیرزنی هفتاد ساله را دارم که به زور و اجبار نفس می‌کشد و زندگی می‌کند. - برات مهم نیست؟ قاب عکس را در کشو گذاشتم و به میز تکیه دادم. برایم مهم نبود یعنی دیگر از این ثانیه به بعد برایم مهم نبود. -نه، این مسئله‌ تازه پیش نیومده که مهم باشه. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.