eitaa logo
نـیـهـٰان
24.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
827 ویدیو
1 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● مارال ابروانش را بالا فرستاد و درحالی که به خوبی می‌توانستم تعجب را در چشمانش ببینم گفت: - گفتم شاید مهم باشه بفهمی برای اون پسر ارزش داشتی. منظورش از آن پسر شهریار بود؟ البته درست هم می‌گفت تا قبل از این‌که با او سخن بگویم برایش ارزش داشتم. آن‌قدر ارزش داشتم که سرش را در مقابل من خم می‌کرد و شرمسار بود. شاید هم تمام این رفتارها تنها از احساس انسانیتی بود که در وجود او نهفته شده بود. - اهمیتی نداره. اهمیت نداره چندبار فروخته شدم، اهمیتی نداره تبدیل به کالا شدم، اهمیتی نداره پدرم سر من کاسبی می‌کنه، اهمیتی نداره آغوش گرم به خونه رو با فیلمی دروغ باختم. به چشمان مارال نگاه کردم و با کشیدن نفسی سخت و عمیق ادامه دادم. - اهمیتی نداره شدم بازیچه‌ی دست یه پیرمرد چندش و احمق، اهمیتی نداره عروس مردی شدم که دخترش هم‌سن خودمه، اهمیتی نداره... ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.